⭐️ #خاطرات_شهدا ⭐️
🔻 وقتی به منزل ابراهیم رفتیم بعد از تعارف معمول، ابراهیم شروع به صحبت کرد و گفت: استاد (علامه جعفری) ما توی جبهه به خیلی از مسائل یقین پیدا می کنیم !!
➖ بعد دستش را شبیه یک دایره کرد و گفت؛ اگر دنیا مثل کُره باشد ، امام زمان (عج) مانند این دست های من به دنیا احاطه دارد. خداوند نیز بر تمام دنیا شاهد و ناظر است...
#شهیدابراهیم_هادی ❤️
📕 سلام بر ابراهیم۲
💫 #کانال بوستان امامت 💫
@bostanemamat
#ارزش_تا_آخر_خوندن_و_داره
عــــــروســـــ👰🏻ـــــس ‼️
یه موتور گازی 🏍 داشت که هرروز صبح و عصر سوارش میشد و باش میومد مدرسه و برمیگشت .🏡
یه روز عصر که پشت همین موتور نشسته بود و میرفت ، رسید به چراغ قرمز .🚦
ترمز زد و ایستاد .🏍
یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد :📢
الله اکبر و الله اکــــبر ...‼️
نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب
اشهد ان لا اله الا الله ...‼️
هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید😅 و متلک مینداخت و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد که این مجید 😳
چش شُدِه ؟!‼️
قاطی کرده چرا ؟ !‼️😧
خلاصه چراغ سبز شد 🚦 و ماشینا راه افتادن 🚕 و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید ؟ چطور شد یهو ؟ حالتون خوب بود که !🤕
مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت :
"مگه متوجه نشدید ؟ ☝️
پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب 👰🏻 نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن 👀
من دیدم تو روز روشن جلو چشم #امام_زمان داره #گناه میشه .😔 به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه . دیدم این بهترین کاره !"⁉️
همین”😐
"شهید مجید زینالدین”
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
#امام_زمان (عج)
#خاطرات_شهدا
#عفاف_و_حجاب
💎 #کانال بوستان امامت 💎
@bostanemamat
#خاطرات_شهدا
✨
موقع رفتن بهش گفتم:
برو داداش،ولی برگـرد...🙃🍂
یه لبخندی زد و گفت:
من دیگه برنمیگردم...😊✋🏻
گفتم:نزن این حرفو،تو بچه ڪوچیک داری...😔
یه دست زد به گردنش و گفت:
این گردنو میبینے؟!
#خوراک_بریدنه...💔😇
✨🌱
#شهید_حججـے
💎 #کانال بوستان امامت 💎
@bostanemamat