eitaa logo
✿ بوستان امامت ✿
669 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
399 ویدیو
48 فایل
🌸 کاش این جمعه بگویند به تبریک حضورش صلوات 🌸 @Azizi00Z ♡ ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
کہ بہ سر کردے❗️ باید خیلی چیز ها را ز سر برون کنی... یادت نرود تو بہترین و ترین خلقت خدایے❗️ ے زیباے ... ✨سخنت ✨رفتارت ✨ظاهرت بیانگر بانو بودنت هست❗️ بانو بودن کم نیست... ‌پذیر ڪہ باشے... ڪار حساس تر مےشود❗️ اینجا دیگر تنہا بحث چادر نیست... و احساست دخترانگے هایت هایت فقط و فقط میشود سهمِ نفر... ڪسے ڪہ حتے بہ هم میکند اگر ببیند هاے پاکت را پریشان کرده❗️ داشته باش بہ این حسِ عاشقانہ... متعہد بودن ڪار سختے نیست❗️ مطمئن باش طعم شیرین را میچشے... 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
🌸 🌸 🌸صیغه برادری 🌸قبل عملیات فاو بود در عید غدیر. به رسم استحباب، ابراهیم و حمید را صدا زدم و پیمان برادری بین خود جاری کردیم. دست ها را در هم گره کرده و قرار گذاشتیم تا در عملیات آینده در هر شرایطی یاور هم بوده و حامل جسم مجروح و یا شهید هم باشیم. به شب عملیات رسیدیم و آتش شدید دشمن امان مان را بریده بود. در ابتدای ورودی شهر با ترکشی زخم عمیقی برداشتم و زمین گیرم شدم. خبر به برادران صیغه ایم رسید و طبق پیمان برادری که داشتیم، در آنی بالای جسم نیمه جانم آمدند و هن هن کنان عزم انتقال جسم سنگینم را به عقب کردند. با حال زاری که داشتم صدای حمید را می شنیدم که غمگینانه زیر لب زمزمه می کرد و از ناراحتی می نالید. از آن همه ای که در او نسبت به خودم می دیدم از برادری خود با او لذت می بردم ، برای تسلای او تمام انرژی خود را جمع کرده و گفتم: "نگران نباش، بخدا خوب خواهم شد و بین شما باز می گردم" حمید هم با لهجه شیرین و عامیانه اش گفت: "بابا کی نگران توهه به خاطر تو داشتم به خودم بد می گفتم که این چه صیغه اشتباهی بود که با تو بستم. حواسم به هیکل سنگینت نبود." و سالهاست جمله اش نقل هر مجلس مان شده و بهانه ای برای خندیدن مان.😊😂 راوی : "محمد رضا سقالرزاده" گردان کربلا 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
🌸 😂🤣 🌸 🌸صیغه برادری 🌸قبل عملیات فاو بود در عید غدیر. به رسم استحباب، ابراهیم و حمید را صدا زدم و پیمان برادری بین خود جاری کردیم. دست ها را در هم گره کرده و قرار گذاشتیم تا در عملیات آینده در هر شرایطی یاور هم بوده و حامل جسم مجروح و یا شهید هم باشیم. به شب عملیات رسیدیم و آتش شدید دشمن امان مان را بریده بود. در ابتدای ورودی شهر با ترکشی زخم عمیقی برداشتم و زمین گیرم شدم. خبر به برادران صیغه ایم رسید و طبق پیمان برادری که داشتیم، در آنی بالای جسم نیمه جانم آمدند و هن هن کنان عزم انتقال جسم سنگینم را به عقب کردند. با حال زاری که داشتم صدای حمید را می شنیدم که غمگینانه زیر لب زمزمه می کرد و از ناراحتی می نالید. از آن همه ای که در او نسبت به خودم می دیدم از برادری خود با او لذت می بردم ، برای تسلای او تمام انرژی خود را جمع کرده و گفتم: "نگران نباش، بخدا خوب خواهم شد و بین شما باز می گردم" حمید هم با لهجه شیرین و عامیانه اش گفت: "بابا کی نگران توهه به خاطر تو داشتم به خودم بد می گفتم که این چه صیغه اشتباهی بود که با تو بستم. حواسم به هیکل سنگینت نبود." و سالهاست جمله اش نقل هر مجلس مان شده و بهانه ای برای خندیدن مان.😊😂 راوی : "محمد رضا سقالرزاده" گردان کربلا 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat