#انس_بانهج_البلاغه
#انس_بامولای_متقیان
#انس_باامام_زمان
🌷🌷🌷🌷🌷
هم اکنون برنامه نهج البلاغه خوانی و بخش خطبه ها را خواهیم داشت
ممنونم از همراهی تک تک شما خوبان
#روزهای_یکشنبه_و_چهارشنبه_خطبه_های_مولای_متقیان
🌷🌷🌷🌷🌷
📕 #نهج_البلاغه_خطبه۴۵_گذرگاه_دنيا
🌺ضرورت ستايش پروردگار
🌹🍃ستايش خداوندي را سزاست كه كسي از رحمت او مايوس نگردد، و از نعمتهاي فراوان او بيرون نتوان رفت، خداوندي كه از آمرزش او هيچ گنهكاري نااميد نگردد، و از پرستش او نبايد سرپيچي كرد، خدايي كه رحمتش قطع نمي گردد و نعمتهاي او پايان نمي پذيرد.
🌹🍃 روش برخورد با دنيا
🌹🍃 دنيا خانه آرزوهايي است كه زود نابود مي شوند، و كوچ كردن از وطن حتمي است، دنيا شيرين و خوش منظر است كه به سرعت به سوي خواهانش مي رود، و بيننده را مي فريبد، سعي كنيد با بهترين زاد و توشه از آن كوچ كنيد و بيش از كفاف و نياز خود از آن نخواهيد و بيشتر از آنچه نياز داريد طلب نكنيد
#خطبه_ها
#جلسه_هفتادم_چهارشنبه_۱۲مهرماه_۱۴۰۲
🌹🌹🌹
🌿🌿🌿
#شرح_خطبه۴۵
🔹ترجمه و شرح خطبه(۴۵)بخش اول🔹
✅رحمت بى پايان خدا:
در بخش اوّل اين خطبه سخن از حمد و ثناى الهى است، با تعبيراتى بسيار پرمعنى و حساب شده، و در آن به شش وصف از اوصاف الهى اشاره شده که هر کدام در برگيرنده نعمتى است که مى تواند انگيزه حمد و ثنا و پرستش او شود.
نخست مى فرمايد: «ستايش ويژه خداوندى است که کسى از رحمتش مأيوس نمى شود». (الْحَمْدُللهِِ غَيْرَ مَقْنُوط(1) مِنْ رَحْمَتِهِ).
چگونه ممکن است از رحمت بى پايان او مأيوس شد در حالى که خودش مى فرمايد: (وَ رَحْمَتِى وَسِعَتْ کُلَّ شئ)(2) «رحمت من همه موجودات را فراگرفته است». و نيز از زبان يعقوب پيامبر خدا مى فرمايد: (لايَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللهِ إلاَّ الْقَوْمُ الْکافِروُنَ)(3) «از رحمت خدا مأيوس نشويد که تنها کافران از رحمت خدا مأيوس مى شوند». از زبان پيامبر بزرگ ابراهيم نقل مى کند (وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضّالّوُنَ)(4) «چه کسى از رحمت پروردگارش مأيوس مى شود جز گمراهان؟!»
بنابراين انسان در هر شرايطى باشد و هر قدر آلوده به گناه گردد باز بايد به سوى خدا برگردد، و از رحمتش مأيوس نباشد که اين يأس کفر و ضلالت و بزرگترين گناهان است.
و در جمله دوم مى فرمايد: «و هيچ جا و هيچ کس از نعمتهايش خالى نيست» (وَ لاَمَخْلُوٍّ مِنْ نِعْمَتِهِ).
همان گونه که در قرآن آمده: (اَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِى السَّمواتِ وَ ما فِى الاَْرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً)(5); «آيا نديديد که خداوند آنچه در آسمانها و زمين است مسخر شما کرده، و نعمتهاى آشکار و پنهان خود را به طور گسترده بر شما ارزانى داشته است؟!
و براى تکميل اين سخن در جمله سوم اضافه مى کند «و از مغفرت و آمرزش او کسى نوميد نمى گردد». (وَ لامَأيُوس مِنْ مَغْفِرَتهِ).
چرا که خودش فرموده: (قُلْ يا عِبادِىَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ اِنَّ اللهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ)(6); بگو اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده ايد! از رحمت خدا نوميد نشويد که خدا همه گناهان را مى آمرزد; زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است».
اين جمله هاى تکان دهنده که با انواع لطف و عنايت الهى همراه است چنان سفره رحمت و مغفرت او را گسترده که همگان مى توانند بر سر آن بنشينند; حتى در حديثى از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) آمده است: «در روز قيامت آنچنان خداوند دامنه مغفرت خود را مى گستراند که به فکر احدى خطور نکرده است، تا آنجا که حتى ابليس هم در رحمت او طمع مى کند»! لَيَغْفِرُ اللهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ مَغْفِرَةً ما خَطَرَتْ قَطٌّ عَلى قَلْبِ أَحَد حَتّى اِبْلِيِسَ يَتَطاوَلُ اِلَيْها!(7)
و در حديث نبوى ديگرى مى خوانيم: «خداوند عزوجل يک صد رحمت دارد که يکى از آنها را بر زمين نازل کرده و در ميان مخلوقاتش تقسيم نموده است و آنچه از محبّت و رحم و مروّت در ميان آنها است از آثار همان يک جزء است، و نود و نه جزء ديگر را جهت خودش براى روز قيامت ذخيره کرده است!(8)
و از آنجا که توجه به اين امور سبب گرايش بندگان به عبادت او مى شود در چهارمين جمله مى فرمايد: «از پرستش و عبادتش نبايد سرپيچى کرد» (وَ لا مُستَنْکَف(9) عَنْ عِبادَتِهِ).
چرا که با آن همه نعمت و رحمت، استنکاف از عبادت او جز عذاب و خوارى نتيجه اى ندارد قرآن مجيد مى گويد: (وَ أَمَّا الَّذينَ اسْتَنْکَفُوا وَ اسْتَکْبَرُوا فَيُعَذِّبُهُمْ عَذابَاً أَليماً وَ لايَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللهِ وَليّاً وَ لا نَصيراً)(10); و آنها را که ابا کردند و تکبّر ورزيدند مجازات دردناکى خواهد کرد، و براى خود غير از خدا سرپرست و ياورى نخواهند يافت!
سپس در بيان پنجمين و ششمين مواهب الهى مى فرمايد: «همان خدايى که رحمتش دائمى و زوال ناپذير است» (نعمتش هميشگى و جاودانى» و هر زمان نعمت تازه اى از او فرا مى رسد) (اَلَّذى لاتَبْرَحُ مِنْهُ رَحْمَةٌ، وَ لاتُفْقَدُ لَهُ نِعْمَةٌ).
با اين که در اوصاف پيشين سخن از «رحمت» و «نعمت» الهى بود باز در اينجا هر دو تکرار شده است و از ظاهر تعبيرات اين چند جمله چنين استفاده مى شود که نخست اشاره به اصل رحمت و نعمت الهى شده، سپس از دوام و پايدارى آنها سخن به ميان آمده که هر کدام موهبتى جداگانه است، نعمت و رحمت او از مواهب اوست، و داوم آنها نيز از عنايات او.
و اين همان است که در قرآن مجيد مى خوانيم: (وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللهِ لاتُحْصُوها)(11); و اگر نعمتهاى خداوند را بشماريد هرگز نمى توانيد آنها را احصاء کنيد!»
جالب توجه اين که اين دو وصف را در واقع به صورت دليلى بر عدم استنکاف بندگان از عبادت پروردگار ذکر کرده است، اين همان چيزى است که در علم کلام تحت عنوان «شکر منعم يکى از انگيزه هاى معرفة الله»، ذکر کرده اند.⬇️
#ادامه_دارد
#بخش_دوم
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح خطبه(۴۵)بخش دوم🔹
✅دنيا سراى آرزوها!
از آنجا که هميشه حبّ دنيا بزرگترين مانع راه سعادت انسانها بوده است، و شيفتگى نسبت به زرق و برق آن سرچشمه انواع گناهان مى باشد امام (عليه السلام) در بخش دوم اين خطبه به نکوهش دنيا پرداخته، و با شش ويژگى آن را وصف مى کند.
نخست مى فرمايد: «دنيا سرايى است که فنا بر پيشانيش نوشته شده!» (وَ الدُّنْيَا دَارٌ مُنِيَ لَهَا الْفَنَاءُ).
آرى آثار فنا و زوال از در و ديوار جهان نمايان است، درختانى که در بهار شکوفه مى آورند و برگهاى زيبا بر شاخسار آنها ظاهر مى شود چند ماه بعد به هنگام پاييز پژمرده و خشک شده و با تندباد به هر سو پراکنده مى شوند، گويى نه بهارى در کار بود و نه برگ و نه شکوفه اى! جوانان نيرومند و پرنشاط ديروز، پيران ناتوان و خسته امروزند، و پيران خسته امروز استخوانهاى پوسيده فردا!
عجبا که قانون فرسودگى و پيرى در مجموعه جهان آفرينش و عالم خلقت نيز حاکم است و دانشمندان از آن تعبير به «آنتروپى» مى کنند، اتمهاى موجودات تدريجاً متلاشى مى شود، و انرژيها به سوى يکنواختى پيش مى رود و منظومه ها و کهکشانها رو به زوال مى گذارد.
سپس امام (عليه السلام) به بُعد ديگرى از اين معنى پرداخته، مى فرمايد: «و جلاى وطن براى اهل آن مقدر شده است» (وَ لاَِهْلِهَا مِنْهَا الْجَلاَءُ.
همه انسانها بدون استثنا دير يا زود با اين سراى فانى وداع مى گويند و به سوى زندگى جاويدان سراى ديگر مى شتابند، اين يک تقدير حتمى الهى است که هيچ کس نمى تواند آن را انکار کند، و به همين دليل در آيات قرآن از مرگ به عنوان «يقين» ياد شده، چرا که حتّى منکران مبدأ و معاد نيز به آن يقين دارند!
در سومين و چهارمين وصف به پاره اى از جهات فريبنده دنيا که گروهى را به سوى خود جذب مى کند اشاره کرده، مى فرمايد: «اين دنيا (ظاهراً) شيرين و سرسبز (و دل انگيز و وسوسه آميز) است» (وَ هِيَ حُلْوَةٌ خَضْراءُ).
شيرينى مربوط به ذائقه و خرمى و طراوت مربوط به باصره و بينايى است، آرى زيبايى خيره کننده و زرق و برق دنيا انسانهاى غافل را به سوى خود مى کشاند، و حلاوت و شيرينى اش انسانها را آلوده مى سازد، بديهى است جهات فريبنده دنيا تنها مربوط به اين دو حسّ نيست، بلکه از طريق تمام حواس نيز جاذبه هاى مخصوص به خود دارد، در واقع ذکر اين دو واژه (حُلْوَةٌ خَضْراءُ) کنايه از تمام جهاتى است که ايجاد جاذبه مى کند.
در پنجمين و ششمين وصف مى فرمايد: «دنيا با سرعت به سوى علاقه مندانش پيش مى رود (و در آنها نفوذ مى کند)، و با قلب و روح آن کس که به آن نظر افکند مى آميزد» (وَ قَدْ عَجِلَتْ لِلطَّالِبِ وَ الْتَبَسَتْ بِقَلْبِ النَّاظِرِ).
آرى طبيعت دنيا اين است که ظاهراً «خير عاجل» و منفعت زودرسى دارد، و هنگامى که به سراغ انسان مى آيد چنان نفوذ مى کند که گاهى جزيى از روح و جان او را تشکيل مى دهد، زيرا در ديده ها زيبا و سرسبز است، و در ذائقه ها شيرين و گوارا است و به همين دليل رهايى از عشق آن آسان نيست، آرى آنچه ديده مى بيند دل از آن ياد مى کند، تا آنجا که شاعر را وادار مى سازد که از دست ديده و دل فرياد بکشد و خنجرى از فولاد بسازد و بر ديده بزند تا دل را آزاد سازد!
بعد از بيان ويژگى هاى ششگانه بالا و آماده شدن دلها براى پذيرش فرمان الهى، امام مى فرمايد: «بنابراين سعى کنيد با بهترين زاد و توشه اى که در اختيار شماست از آن کوچ نماييد، و بيش از نياز و کفاف از آن نخواهيد، و زائد بر آنچه حاجت داريد از آن نطلبيد» (فَارْتَحِلُوا مِنْهَا بِأَحْسَنِ ما بِحَضْرَتِکُمْ مِنَ الزَّادِ وَ لاَتَسْأَلُوا فِيها فَوْقَ الْکَفَافِ، وَ لاَتَطْلُبُوا مِنْهَا أَکْثَرَ مِنَ الْبَلاَغِ.
فراموش نکنيد شما مسافرانى هستيد که موقّتاً در اين منزلگاه اقامت جسته ايد، مسافران آگاه و بيدار در چنين منزلگاههايى به تهيه زاد و توشه مى پردازند، و از بهترين و مفيدترين زاد و توشه ها براى خود فراهم مى کنند، هرگز بار خود را با اشياء بيهوده سنگين نمى کنند، و به گردنه هاى صعب العبور که در مسير خود پيش رو دارند مى انديشند!
آنها از اين فرمان الهى الهام مى گيرند که: (وَ تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ يا اُولِى الاَْلْبابِ).
«زاد و توشه تهيه کنيد که بهترين زاد و توشه پرهيزگارى است، و از (مخالفت فرمان) من بپرهيزيد اى خردمندان»، در نتيجه به تهيه اين زاد و توشه الهى مى پردازند يعنى تقوى و هرگز به خواب غفلت فرو نمى روند.
✔️نکته:
کفاف و عفاف برتر از هر چيز است:
در اين خطبه به جنبه هاى مختلف زندگى دنيا در عبارات کوتاه و گويايى اشاره شده است:
نخست اين که طبيعت زندگى دنيا فناپذيرى است، و تمام اهل دنيا بدون استثنا چه بخواهند و چه نخواهند بايد از آن کوچ کنند.ديگر اين که ظاهرى زيبا و فريبنده و شيرين و جذّاب دارد،⬇️
↩️و به همين دليل ظاهربينان به سرعت مجذوب آن مى شوند و آگاهان در امانند.ديگر اين که عشق به دنيا بطور تدريجى در درون جان انسان نفوذ مى کند به گونه اى که جزيى از وجود او مى شود و به همين دليل رهايى از آن در اين حالت بسيار مشکل است.ديگر اين که امام (عليه السلام) براى نجات از خطرات دنيا دستور مؤثّرى در اينجا بيان فرموده، و آن قناعت به «کفاف» و «عفاف» است.منظور از «کفاف» و «عفاف» (يا عفاف و کفاف) اين است که انسان در دنيا به مقدار نيازش قانع باشد و زياده طلبى را کنار بگذارد و از اموال حرام چشم بپوشد که در اين صورت هم قرين آرامش در زندگى دنيا خواهد بود، و هم بار او براى آخرت سبک مى شود چرا که بيشترين بدبختى انسان به خاطر حرص و ولع و افزون طلبى است.البتّه اگر اضافات را براى خدمت به محرومان بخواهد نه تنها با کفاف و عفاف منافات ندارد، بلکه در طريق تقويت برنامه کفاف و عفاف ديگران است.قرآن مجيد الگويى در اين زمينه براى همه انسانها بيان کرده، مى فرمايد: (يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتُحَرِّمُوا طَيِّباتِ مَا اَحَلَّ اللهُ لَکُمْ وَ لاتَعْتَدُوا اِنَّ اللهَ لايُحِبُّ الْمُعْتَدْينَ); «اى کسانى که ايمان آورده ايد روزى هاى پاکيزه اى را که خداوند براى شما حلال کرده، بر خود حرام نکنيد (و از آنها بهره بگيريد) ولى از حد تجاوز ننماييد که خداوند متجاوزان را دوست نمى دارد» اين معنى در احاديث اسلامى نيز بازتاب وسيعى دارد، امام صادق (عليه السلام) اين دعاى کوتاه و پرمعنى را از پيغمبر اکرم نقل مى کند که عرضه مى داشت: «اَللّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّدَاً وَ آلَ مُحَمَّد وَ مَنْ أَحَبَّ مُحَمَّدَاً وَ آلَ مُحَمَّد الْعِفافَ وَ الْکَفافَ»! «خداوندا! به محمد و آل محمد و کسانى که محمد و آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) را دوست دارند عفاف و کفاف مرحمت فرما».در حديث ديگرى از امام اميرالمؤمنين على(عليه السلام) مى خوانيم: «قَلِيلٌ يَکْفِي خَيْرٌ مِنْ کَثير يُرْدى»; زندگى مختصرى که براى انسان کافى باشد بهتر است از اموال زياد و گسترده اى که انسان را به هلاکت افکند».اصولا کسى که به حدّ لازم زندگى قانع باشد به پرهيزگارى و عفاف و پاکى از گناه آراسته خواهد شد، در غير اين صورت غالباً آلوده گناه مى شود على (عليه السلام) مى فرمايد: «مَنْ اقْتَنَعَ بِالْکَفافِ اَدّاهُ اِلَى الْعِفافِ»; «کسى که به مقدار کفايت قانع شود او را به سوى عفّت و پاکى هدايت مى کند!»اضافه بر اين قناعت به مقدار لازم براى زندگى علاوه بر جنبه هاى معنوى و اخلاقى، سبب آرامش روح و جان آدمى در همين دنياست، در يکى از کلمات قصار مولى على (عليه السلام) در نهج البلاغه آمده است: «وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى بُلْغَةِ الْکَفافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَةَ وَ تَبُوَّأَ خَفْضَ الدَّعَةِ»; «آن کس که به مقدار نياز اکتفا کند به آسايش و راحتى دست يافته و در آرامش مسکن مى گزيند!»افراد حريص و افزون طلب به انسانهاى بسيار فربهى مى مانند که در هر وعده غذا چندين برابر ديگران مى خورند، و اين نتيجه اى جز اين که بار سنگينى از گوشتهاى اضافى بر آنها تحميل شود که قدرت حرکت را از آنها بگيرد ندارد حتى براى چند قدم راه رفتن به نفس نفس مى افتند، نه از سلامت برخوردارند و نه از آسايش و آرامش!اين مقال را با حديثى از امام زين العابدين (عليه السلام) پايان مى دهيم، مى فرمايد: «پيغمبر اکرم در بيابانى از کنار ساربانى که مشغول چراى شترهايش بود گذشت از او مقدارى آب (يا شير) خواست. آن مرد که مى خواست طفره برود گفت: آنچه در پستانهاى اين شترهاست صبحانه قبيله است، و آنچه در ظرفهاست شام قبيله! پيغمبر عرض کرد: خداوندا! مال و فرزندانش را افزون کن! از آنجا گذشت و به چوپانى رسيد همين درخواست را از او کرد، چوپان آنچه در پستان گوسفندان بود دوشيد، و آنچه در ظرف داشت نيز بر آن ريخت (و با خوشحالى) خدمت رسول الله فرستاد و گوسفندى هم به عنوان هديه بر آن افزود و عرضه داشت: اين چيزى است که نزد ما حاضر بود و اگر دوست داشته باشى باز بر آن بيفزايم؟! پيغمبر در حق او دعا کرد و عرضه داشت: «اَلْلهُمَّ ارْزُقْهُ الْکَفافَ!»; «خداوندا! به اندازه کفايت به او روزى ده!».
بعضى از ياران عرض کردند: اى رسول خدا! آن کس را که دست رد بر سينه تو گذاشت و بخل کرد مشمول دعايى ساختى که همه ما به آن علاقه داريم، و به آن کس که سخاوتمندانه نياز شما را برآورد، دعايى کرديد که همه ما از آن کراهت داريم! پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) در پاسخ آنها اين جمله بسيار پرمعنى را فرمود: «اِنَّ مَا قَلَّ و کَفَى خَيْرٌ مِمّا اَکْثَرُ وَ أَلْهى; اَللّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد الْکَفافَ»; «مقدار کم که براى زندگى انسان کافى باشد بهتر است از مقدار زيادى که انسان را از خدا غافل کند، خداوندا محمد و آل محمد را به اندازه کفايت روزى بده»🍃
1623739897_D1kA7.mp3
5.35M
عاشقان وقت نماز است اذان میگویند🌺 🕌
اذان با صوت زیبا و دلنشین استاد موذن زاده اردبیلی🤗
🍃🍃🍃
طاعات و عبادات همگی عزیزان قبول باشه ان شاءالله دعای خیر صاحب الزمان شامل حال تک تک تون بشه
همه با هم با دقت و توجه به سراغ یکی از مهم ترین نامه های نهج البلاغه مولای متقیان نامه ۴۵ خواهیم رفت
🌷🌷🌷
#انس_بانهج_البلاغه
#انس_باامیرالمؤمنین
#نهج_البلاغه_خوانی_باید_یک_مکتب_شود
ان شاالله #بخش_نامه_های_نهج_البلاغه_راخواهیم_داشت
#روزهای_دوشنبه_چهارشنبه_ها
ثواب برکات نشر معارف اهلبیت علیهم السلام و کلام مولای متقیان را تقدیم به محضر چهارده معصوم سلام الله علیها میکنیم
⚘
📚 #نهج_البلاغه_نامه۴۵_به_عثمان_بن_حنيف
#فراز_۱
✅ #ضرورتسادهزيستيكارگزاران
پس از ياد خدا و درود! اي پسر حنيف، به من گزارش دادند كه مردي از سرمايه داران بصره، تو را به مهماني خويش فرا خواند و تو به سرعت به سوي آن شتافتي، خوردنيهاي رنگارنگ براي تو آوردند، و كاسه هايي پر از غذا پي در پي جلوي تو مي نهادند، گمان نمي كردم مهماني مردمي را بپذيري كه نيازمندانشان با ستم محروم شده، و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شده اند، انديشه كن در كجايي؟ و بر سر كدام سفره مي خوري؟ پس آن غذايي كه حلال و حرام بودنش را نمي داني دور بيافكن، و آنچه را به پاكيزگي و حلال و حرام بودنش یقین داری مصرف کن ⚘
#جلسه_هفتاد_و_یکم_۱۲مهرماه۱۴۰۲
#نامه۴۵
⚘
📚نهج البلاغه/نامه۴۵/به عثمان بن حنیف
#فراز۲_قسمت_۱
✨ #امامالگويسادهزيستي
آگاه باش! هر پيروي را امامي است كه از او پيروي مي كند، و از نور دانشش روشني مي گيرد، آگاه باش! امام شما از دنياي خود به دو جامه فرسوده، و دو قرص نان رضايت داده است، بدانيد كه شما توانايي چنين كاري را نداريد اما با پرهيزكاري و تلاش فراوان و پاكدامني و راستي، مرا ياري دهيد. پس سوگند به خدا! من از دنياي شما طلا و نقره اي نياندوخته، و از غنيمتهاي آن چيزي ذخيره نكرده ام، بر دو جامه كهنه ام جامه اي نيفزودم، و از زمين دنيا حتي يك وجب در اختيار نگرفتم و دنياي شما در چشم من از دانه تلخ درخت بلوط ناچيزتر است.
آري از آنچه آسمان بر آن سايه افكنده، فدك در دست ما بود كه مردمي بر آن بخل ورزيده، و مردمي ديگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند، و بهترين داور خداست، مرا با فدك و غير فدك چه كار است؟ در صورتيكه جايگاه فرداي آدمي گور است. كه در تاريكي آن، آثار انسان نابود و اخبارش پنهان مي گردد، گودالي كه هر چه بر وسعت آن بيفزايند، و دستهاي گوركن فراخش نمايد، سنگ و كلوخ آن را پر كرده، و خاك انباشته رخنه هايش را مسدود كند. من نفس خود را با پرهيزكاري مي پرورانم، تا در روز قيامت كه هراسناكترين روزهاست در امان، و در لغزشگاههاي آن ثابت قدم باشد.
⚘ #نهج_البلاغه_خوانی_باید_یک_مکتب_شود
#نامه_مهم۴۵
⚘
📚 #نهج_البلاغه_نامه۴۵_به_عثمان_بن_حنیف
#فراز۲_قسمت_آخر
✨ #امامالگويسادهزيستي
من اگر مي خواستم، مي توانستم از عسل پاك، و از مغز گندم، و بافته هاي ابريشم، براي خود غذا و لباس فراهم آورم، اما هيهات كه هواي نفس بر من چيره گردد، و حرص و طمع مرا وادارد كه طعامهاي لذيذ برگزينم، در حالي كه در (حجاز) يا (يمامه) كسي باشد كه به قرص ناني نرسد، و يا هرگز شكمي سير نخورد، يا من سير بخوابم و پيرامونم شكمهايي كه از گرسنگي به پشت چسبيده، و جگرهاي سوخته وجود داشته باشد، يا چنان باشم كه شاعر گفت:
(اين درد تو را بس، كه شب را با شكم سير بخوابي.)
(و در اطراف تو شكمهايي گرسنه و به پشت چسبيده باشد.)
آيا به همين رضايت دهم كه مرا اميرالمومنين (ع) خوانند؟ و در تلخي هاي روزگار با مردم شريك نباشم؟ و در سختي هاي زندگي الگوي آنان نگردم؟ آفريده نشده ام كه غذاهاي لذيذ و پاكيزه مرا سرگرم سازد، چونان حيوان پرواري كه تمام همت او علف، و يا چون حيوان رهاشده كه شغلش چريدن و پر كردن شكم بوده، و از آينده خود بي خبر است. آيا مرا بيهوده آفريدند؟ آيا مرا به بازي گرفته اند؟ آيا ريسمان گمراهي در دست گيرم؟ و يا در راه سرگرداني قدم بگذارم؟ گويا مي شنوم كه شخصي از شما مي گويد: (اگر غذاي فرزند ابيطالب همين است، پس سستي او را فرا گرفته و از نبرد با هماوردان و شجاعان بازمانده است.) آگاه باشيد! درختان بياباني، چوبشان سخت تر، اما درختان كناره جويبار را پوست نازك تر است، درختان بياباني كه با باران سيراب مي شوند آتش چوبشان شعله ورتر و پردوام تر است. من و رسول خدا (ص) چونان روشنايي يك چراغيم، يا چون آرنج به يك بازو پيوسته، به خدا سوگند! اگر اعراب در نبرد با من پشت به پشت يكديگر بدهند، از آن روي برنتابم، و اگر فرصت داشته باشم به پيكار همه مي شتابم، و تلاش مي كنم كه زمين را از اين شخص (معاويه) مسخ شده، و اين جسم كج انديش، پاك سازم تا سنگ و شن از ميان دانه ها جدا گردد. (قسمتي از آخر نامه) اي دنيا از من دور شو، مهارت را بر پشت تو نهاده، و از چنگالهاي تو رهايي يافتم، و از دامهاي تو نجات يافته، و از لغزشگاههايت دوري گزيده ام، كجايند بزرگاني كه به بازيچه هاي خود فريبشان داده اي؟ كجايند امتهايي كه با زور و زيورت آنها را فريفتي؟ كه اكنون در گورها گرفتارند! و درون لحدها پنهان شده اند.
⚘ #نهج_البلاغه_نسخه_سعادت_بشریت
#نامه_مهم_۴۵
#شرح_نامه_مهم_۴۵
🔹ترجمه و شرح خطبه(۴۵)بخش اول🔹
✅رحمت بى پايان خدا:
در بخش اوّل اين خطبه سخن از حمد و ثناى الهى است، با تعبيراتى بسيار پرمعنى و حساب شده، و در آن به شش وصف از اوصاف الهى اشاره شده که هر کدام در برگيرنده نعمتى است که مى تواند انگيزه حمد و ثنا و پرستش او شود.
نخست مى فرمايد: «ستايش ويژه خداوندى است که کسى از رحمتش مأيوس نمى شود». (الْحَمْدُللهِِ غَيْرَ مَقْنُوط(1) مِنْ رَحْمَتِهِ).
چگونه ممکن است از رحمت بى پايان او مأيوس شد در حالى که خودش مى فرمايد: (وَ رَحْمَتِى وَسِعَتْ کُلَّ شئ)(2) «رحمت من همه موجودات را فراگرفته است». و نيز از زبان يعقوب پيامبر خدا مى فرمايد: (لايَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللهِ إلاَّ الْقَوْمُ الْکافِروُنَ)(3) «از رحمت خدا مأيوس نشويد که تنها کافران از رحمت خدا مأيوس مى شوند». از زبان پيامبر بزرگ ابراهيم نقل مى کند (وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضّالّوُنَ)(4) «چه کسى از رحمت پروردگارش مأيوس مى شود جز گمراهان؟!»
بنابراين انسان در هر شرايطى باشد و هر قدر آلوده به گناه گردد باز بايد به سوى خدا برگردد، و از رحمتش مأيوس نباشد که اين يأس کفر و ضلالت و بزرگترين گناهان است.
و در جمله دوم مى فرمايد: «و هيچ جا و هيچ کس از نعمتهايش خالى نيست» (وَ لاَمَخْلُوٍّ مِنْ نِعْمَتِهِ).
همان گونه که در قرآن آمده: (اَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِى السَّمواتِ وَ ما فِى الاَْرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً)(5); «آيا نديديد که خداوند آنچه در آسمانها و زمين است مسخر شما کرده، و نعمتهاى آشکار و پنهان خود را به طور گسترده بر شما ارزانى داشته است؟!
و براى تکميل اين سخن در جمله سوم اضافه مى کند «و از مغفرت و آمرزش او کسى نوميد نمى گردد». (وَ لامَأيُوس مِنْ مَغْفِرَتهِ).
چرا که خودش فرموده: (قُلْ يا عِبادِىَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ اِنَّ اللهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ)(6); بگو اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده ايد! از رحمت خدا نوميد نشويد که خدا همه گناهان را مى آمرزد; زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است».
اين جمله هاى تکان دهنده که با انواع لطف و عنايت الهى همراه است چنان سفره رحمت و مغفرت او را گسترده که همگان مى توانند بر سر آن بنشينند; حتى در حديثى از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) آمده است: «در روز قيامت آنچنان خداوند دامنه مغفرت خود را مى گستراند که به فکر احدى خطور نکرده است، تا آنجا که حتى ابليس هم در رحمت او طمع مى کند»! لَيَغْفِرُ اللهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ مَغْفِرَةً ما خَطَرَتْ قَطٌّ عَلى قَلْبِ أَحَد حَتّى اِبْلِيِسَ يَتَطاوَلُ اِلَيْها!(7)
و در حديث نبوى ديگرى مى خوانيم: «خداوند عزوجل يک صد رحمت دارد که يکى از آنها را بر زمين نازل کرده و در ميان مخلوقاتش تقسيم نموده است و آنچه از محبّت و رحم و مروّت در ميان آنها است از آثار همان يک جزء است، و نود و نه جزء ديگر را جهت خودش براى روز قيامت ذخيره کرده است!(8)
و از آنجا که توجه به اين امور سبب گرايش بندگان به عبادت او مى شود در چهارمين جمله مى فرمايد: «از پرستش و عبادتش نبايد سرپيچى کرد» (وَ لا مُستَنْکَف(9) عَنْ عِبادَتِهِ).
چرا که با آن همه نعمت و رحمت، استنکاف از عبادت او جز عذاب و خوارى نتيجه اى ندارد قرآن مجيد مى گويد: (وَ أَمَّا الَّذينَ اسْتَنْکَفُوا وَ اسْتَکْبَرُوا فَيُعَذِّبُهُمْ عَذابَاً أَليماً وَ لايَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللهِ وَليّاً وَ لا نَصيراً)(10); و آنها را که ابا کردند و تکبّر ورزيدند مجازات دردناکى خواهد کرد، و براى خود غير از خدا سرپرست و ياورى نخواهند يافت!
سپس در بيان پنجمين و ششمين مواهب الهى مى فرمايد: «همان خدايى که رحمتش دائمى و زوال ناپذير است» (نعمتش هميشگى و جاودانى» و هر زمان نعمت تازه اى از او فرا مى رسد) (اَلَّذى لاتَبْرَحُ مِنْهُ رَحْمَةٌ، وَ لاتُفْقَدُ لَهُ نِعْمَةٌ).
با اين که در اوصاف پيشين سخن از «رحمت» و «نعمت» الهى بود باز در اينجا هر دو تکرار شده است و از ظاهر تعبيرات اين چند جمله چنين استفاده مى شود که نخست اشاره به اصل رحمت و نعمت الهى شده، سپس از دوام و پايدارى آنها سخن به ميان آمده که هر کدام موهبتى جداگانه است، نعمت و رحمت او از مواهب اوست، و داوم آنها نيز از عنايات او.
و اين همان است که در قرآن مجيد مى خوانيم: (وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللهِ لاتُحْصُوها)(11); و اگر نعمتهاى خداوند را بشماريد هرگز نمى توانيد آنها را احصاء کنيد!»
جالب توجه اين که اين دو وصف را در واقع به صورت دليلى بر عدم استنکاف بندگان از عبادت پروردگار ذکر کرده است، اين همان چيزى است که در علم کلام تحت عنوان «شکر منعم يکى از انگيزه هاى معرفة الله»، ذکر کرده اند.⬇️
#درادامه_بخش_اول
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح نامه ۴۵🔹
این نامه از نامه هاى بسیار مهم نهج البلاغه است که درس هاى فراوانى به همه پویندگان راه حق و مخصوصاً زمامداران و مسئولان کشورهاى اسلامى مى دهد و شامل چند بخش است:
1. ابتدا امام(علیه السلام) به مخاطب خود که عثمان بن حنیف; فرماندار بصره است خبر مى دهد که گزارش شرکت او در میهمانى یکى از اشراف بصره به او رسیده است. در ضیافتى که فقط ثروتمندان حضور داشتند و سفره اى پرنعمت و رنگارنگ بوده است، حضرت او را به جهت شرکت در چنین ضیافتى سرزنش مى فرماید.
2. در بخش دوم به او یادآور مى شود که هر کس باید در زندگى، پیشوا و رهبرى داشته باشد. آن گاه زندگى خودش را به عنوان پیشوا و رهبر براى او شرح مى دهد که چگونه به دو جامه کهنه و دو قرص نان اکتفا کرده و ثروتى نیز براى خود نیندوخته است; ولى تأکید مى فرماید: من انتظار ندارم که همچون من زندگى کنى. انتظار من این است که ساده زیستى و تقوا و پرهیزکارى را فراموش نکنى.
3. در بخش دیگرى از این نامه به داستان فدک اشاره مى فرماید و مى گوید: تنها چیزى که از ثروت دنیا در دست ما بود، فدک بود که آن را هم حسودان و دشمنان اهل بیت پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) از دست ما گرفتند; هر چند من نیازى به فدک و غیر فدک ندارم. پایان زندگى همگى ما مرگ و سرانجام خانه ما گورى تنگ و تاریک است.
4. در بخش دیگرى به این نکته مهم اشاره مى کند که ساده زیستى من از آن رو نیست که امکان برخوردارى از مواهب مادى دنیا را ندارم، بلکه به آن دلیل است که وظیفه خطیر رهبرى مردم را بر عهده دارم و این موقعیت ایجاب مى کند که در سختى ها و تلخى هاى زندگى با ضعیف ترین مردم شریک باشم; شبانگاه سیر نخوابم در حالى که در گوشه و کنار کشور اسلام گرسنه اى سر به بالین بگذارد.
5. در بخش دیگرى پاسخ به این سؤال مى دهد که ممکن است بعضى بگویند اگر على بن ابى طالب چنین غذاى ساده اى داشته باشد باید چنان ضعیف باشد که نتواند در میدان جنگ آن شجاعت ها و رشادت ها را نشان دهد; ولى آگاه باشید درختان بیابانى که از آب و غذاى کمترى استفاده مى کنند چوب هاى محکم ترى دارند.
6. در آخرین بخش این نامه (که مرحوم سید رضى بعد از حذفِ بعضى از قسمت ها به نقل آن پرداخته است); امام(علیه السلام) دنیا را مخاطب قرار داده و آن را به شدت از خود مى راند و از زرق و برق دنیا اعلام بیزارى مى کند. آن گاه پس از ستایش کسانى که مسئولیت هاى واجب خود را در پیشگاه الهى انجام داده و به عبادت و شب زنده دارى مى پردازند بار دیگر عثمان بن حنیف را مخاطب قرار داده و او را به تقواى الهى و ساده زیستى فرا مى خواند تا از آتش دوزخ رهایى یابد.
دعوت نماينده امام به ميهمانى پرزرق و برق!
امام(عليه السلام) در بخش اوّل اين نامه عثمان بن حنيف انصارى را که از اصحاب با فضيلت پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) بود و از سوى اميرمؤمنان على(عليه السلام) به فرماندارى بصره انتخاب شده بود مخاطب ساخته و در تعبيراتى سرزنش آلود مى فرمايد: «اما پس (از حمد و ثناى الهى) اى پسر حنيف! به من گزارش داده اند که مردى از جوانان (ثروتمند و اشرافى) اهل بصره تو را به سفره رنگين ميهمانى خود فراخوانده و تو نيز (دعوتش را پذيرفته اى و) به سرعت به سوى آن شتافته اى در حالى که غذاهاى رنگارنگ و ظرف هاى بزرگ طعام يکى از پس از ديگرى پيش روى تو (به وسيله خادمانش) قرار داده مى شد»; (أَمَّا بَعْدُ، يَا ابْنَ حُنَيْف: فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رَجُلاً مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاکَ إِلَى مَأْدُبَة فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا تُسْتَطَابُ لَکَ الاَْلْوَانُ، وَتُنْقَلُ إِلَيْکَ الْجِفَانُ!).
«فِتْيَة» جمع فتى در اصل به معناى جوان نوخواسته و شاداب است و گاهى به افراد صاحب سن و سالى که داراى زندگى پرنشاطى هستند نيز اطلاق مى شود و در اينجا به معناى اشراف است.
«مَأْدُبَة» از ريشه «ادب» به معناى دعوت هاى رسمى و قابل توجّه است که در آن آداب رعايت مى شود.
«جِفَان» جمع جَفْنة (بر وزن وزنه) به معناى ظرف هاى بزرگ غذاخورى است. اين تعبير نشان مى دهد که مجلس مورد نظر در اين نامه مجلس گسترده اى بوده که گروهى از اشراف در آن دعوت داشتند و انواع غذاها بر سر سفره آماده بوده است.
آن گاه امام(عليه السلام) مى افزايد: «من گمان نمى کردم تو دعوت جمعيتى را قبول کنى که نيازمندشان (از نشستن بر سر آن سفره) ممنوع باشد و (تنها) ثروتمندشان دعوت شود»; (وَمَا ظَنَنْتُ أَنَّکَ تُجِيبُ إِلَى طَعَامِ قَوْم، عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ، وَغَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ).
امام(عليه السلام) عيب بزرگ اين سفره را انحصارى بودن آن براى اغنيا ذکر کرده است. اگر غذاهاى رنگارنگ منحصر به آنها نبود و گرسنگان و نيازمندان هم از آن بهره مى گرفتند، اشکال بسيار کمترى داشت
#ادامه_دارد
#نهج_البلاغه_خوانی_باید_یک_مکتب_شود
#جلسه_هفتاد_و_یکم_۱۲مهرماه۱۴۰۲
امام(عليه السلام) مى فرمايد: به سراغ هيچ يک از اينها نرفتم (در حالى که توان آن را داشتم).
ادامه⬇️
#شرح_نامه_مهم۴۵_بخش_دوم
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸:
🔹ترجمه و شرح نامه(۴۵) بخش دوم🔹
✅هرگز چيزى از دنيا نيندوختم:
امام(عليه السلام) براى بيدار ساختن عثمان بن حنيف و امثال او در اين بخش از نامه خود به چند نکته مهم اشاره مى کند. نخست مى فرمايد: «آگاه باش! هر مأمومى امام و پيشوايى دارد که بايد به او اقتدا کند و از نور دانش او بهره گيرد»; (أَلاَ وَإِنَّ لِکُلِّ مَأْمُوم إِمَاماً، يَقْتَدِي بِهِ وَيَسْتَضِيءُ بِنُورِ عِلْمِهِ).
اشاره به اينکه انسان در اين مسير پر پيچ و خم زندگى مادّى و معنوى نمى تواند يله و رها باشد، بلکه يا بايد خودش با تمام شرايط لازم پيشواى خلق باشد يا از پيشواى شايسته اى پيروى کند و گر نه در اين بيابان هولناک زندگى به بيراهه خواهد افتاد و سرگردان مى شود.
آن گاه مى افزايد: «(تو بايد به امام و پيشواى خود نگاه کنى) بدان امام شما از دنيايش به دو جامه کهنه و از غذاهايش به دو قرص نان قناعت کرده است»; (أَلاَ وَإِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ،وَمِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ.
معروف اين است که آن دو جامه از کرباس و آن دو قرص نان از جوى (سبوس ناگرفته بود) که خوارک روزانه آن حضرت را تشکيل مى داد يکى را ظهر و ديگرى را شام ميل مى کرد. اين در واقع اقتدا به رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بود که پيشواى امام(عليه السلام) محسوب مى شد، همان طور که در حديث آمده است: «إنَّ رَسُولَ الله مَا اتَّخَذَ قَميصَين وَلاَ إِزَارَيْن وَلاَ زَوْجَيْنِ مِنَ النِّعَالِ; پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) هرگز دو پيراهن و دو زيرجامه و دو جفت کفش براى خود تهيّه نکرد (بلکه هميشه براى خود يک دست از آنها را داشت)».
برخلاف دنياپرستان و اشراف، که گاه ده ها نوع لباس يا کفش دارند، و حتى بعضى مقيدند يک دست لباس را تنها چند روز بپوشند سپس آن را کنار بگذارند و گاه در هنگام نقل و انتقالِ منازلشان، صندوق ها و چمدان هاى زيادى لباس هاى آنها را جابه جا مى کند. اما سفره هاى رنگينِ آنها خود داستان ديگرى دارد.
آن گاه از آن جهت که امام(عليه السلام) مى داند کمتر کسى پيدا مى شود که بتواند به چنين زندگى تن در دهد به خصوص کسانى که مانند فرمانداران و صاحب منصبان، امکانات فراونى در اختيار دارند به اين نکته مى پردازد که: «آگاه باش که شما نمى توانيد اين چنين باشيد، و اين زندگى را تحمّل کنيد (من شما را از آن معاف مى کنم) ولى مرا با پرهيزکارى و تلاش (براى پاک زيستن) و عفت و پيمودن راهِ درست يارى دهيد»; (أَلاَ وَإِنَّکُمْ لاَ تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِکَ، وَلَکِنْ أَعِينُونِي بِوَرَع وَ اجْتِهَاد، وَ عِفَّة وَ سَدَاد).
اشاره به اينکه شما از آن زندگى سخت گيرانه و زاهدانه شديد معاف هستيد; ولى چهار چيز را فراموش نکنيد که با انجام آنها در واقع به من کمک کنيد تا حکومت اسلامى را در اين کشور پهناور اسلام سامان بخشم.
نخست توصيه به «ورع» مى کند که در واقع به معناى تقواى در سرحد عالى است. سپس به «اجتهاد» يعنى تلاش و کوشش در راه حفظ عدالت و حمايت از محرومان و سوم «عفت» که به معناى خويشتن دارى در برابر شهوات مختلف است و چهارم «سداد» که انتخاب راه صحيح و مستقيم و پرهيز از بيراهه هاست. به يقين اگر مسئولان کشور اسلامى اين چهار صفت را در خود جمع کنند و زندگى آنها همچون زندگى مردم متوسط باشد و نه بيشتر، همه چيز رو به راه مى شود و توده هاى مردم از حکومت راضى خواهند شد.
سپس اشاره به نکته سومى مى کند تا درس عبرتى براى همه کارگزاران حکومت او باشد مى فرمايد: «به خدا سوگند! من هرگز از ثروت هاى دنياى شما چيزى از طلا و نقره نيندوخته ام و از غنايم و ثروت هاى آن مالى ذخيره نکرده ام و براى اين لباس کهنه ام بدلى مهيا نساخته ام و از اراضى اين دنيا حتى يک وجب به ملک خود در نياورده ام و از خوراک آن جز به مقدار قوت ناچيز چهارپاى مجروحى در اختيار نگرفته ام»; (فَوَ اللهِ مَا کَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاکُمْ تِبْراً(4)، وَلاَ ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً(5)، وَلاَ أَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً، وَلاَ حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً، وَلاَ أَخَذْتُ مِنْهُ إِلاَّ کَقُوتِ أَتَان دَبِرَة).
اشاره به اينکه چنان نيست که مانند بعضى از دنيا پرستان کج انديش نخورم و نپوشم، بلکه ابلهانه ذخيره کنم; ظاهر و باطن من يکى است نه در ظاهر مالى دارم و نه در باطن، نه رياکارم و نه ظاهرساز.
شايان توجّه است که امام(عليه السلام) امکانات دنياى مادى را در چهار چيز خلاصه فرموده: يکى طلا و نقره که به صورت درهم و دينار ذخيره مى کردند و با آن دل خوش بودند. ديگر اموال مختلفى که سرمايه آنها محسوب مى شد; مانند اسب ها و شتران و وسايل پر زرق و برق منزل و فرش ها و فراش ها. سوم لباس هاى رنگارنگ و چهارم زمين هاى زراعتى و باغ ها و خانه ها و قصرها.