🌷شهید مصطفی صدرزاده🌷
🌷شهید محسن حججی 🌷
شادی روح این عزیزان فاتحه و صلوات
@brjko1402
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجلس امام حسین رو سیاسی نکنید!!
‼️ بعضیا انتظار دارن توی روضه بگی: امام حسین رفته بود اسب سواری، از اسب افتاد فوت کرد!!
______________________
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
@brjko1402
869.6K
فایل صوتی بسیار مهم در مورد ارز اربعین، حتما تمام زائران عزیز گوش کنید .
حتما گوش بدهید و حتما برای همه زائران و تمام گروه ها بفرستید ، اجرتان با حضرت زهرا (س )
@brjko1402
🇮🇷
📝 بماند در تاریخ... رکورد ۱۴ دیدار رسمی و غیر رسمی فقط در یک روز!
دولت خستگی ناپذیر...ماشاءالله
#بریکس
@brjko1402
ویژهنامه عملکرد اقتصادی دوساله دولت رئیسی.pdf
14.82M
🟢 #کارنامه دو ساله | عملکرد اقتصادی دولت #سیزدهم
🔹 یه کار تمیز
🔹 آماری، تحلیلی
🔹 با کیفیت و چاپ رنگی
🔴 مطالعه کنید
🟣 لطفاً حداکثری منتشر نمایید ✅
#سواد_امنیتی #سواد_رسانه_ای #ایران_قوی #گزارش_عملکرد
#نبرد_ما
@brjko1402
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴روایت استاد حسن عباسی از یک فیزیکدان درباره #فناوری_هستهای
ویژگی #شهدای_هستهای
#شهید_احمدی_روشن
🔻الگوی جوان مومن انقلابی
🔻 آیا رشد هستهای دروغ است ؟@#شاخص
@brjko1402
1623739897_D1kA7.mp3
5.35M
عاشقان وقت نماز است اذان میگویند🌺 🕌
اذان با صوت زیبا و دلنشین استاد موذن زاده اردبیلی🤗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبری:
غلط میکنید!
@brjko1402
🔹شرح نامه(۳۲)
🔺معاویه عامل انحراف مردم
...سپس امام(عليه السلام) گروهى را استثنا کرده و شرافت و قداست آنها را تأييد مى کند; گروهى که ظاهرسازى معاويه و سخنان شيطنت آميز او آنها را فريب داده بود; اما هنگامى که از نزديک، اعمال او را ديدند به حقيقت امر آگاه شدند و به او پشت کردند و به على(عليه السلام) و يارانش پيوستند. مى فرمايد: «مگر گروهى از روشن ضميران و اهل بصيرت که از اين راه بازگشتند، چون آنها بعد از آنکه تو را شناختند از تو جدا شدند و از همکارى با تو به سوى خدا شتافتند، چون تو آنها را به کارى دشوار (که همان نبرد با حق بود) واداشته بودى و از راه راست منحرف ساخته بودى»; (إِلاَّ مَنْ فَاءَ مِنْ أَهْلِ الْبَصَائِرِ، فَإِنَّهُمْ فَارَقُوکَ بَعْدَ مَعْرِفَتِکَ، وَهَرَبُوا إِلَى اللهِ مِنْ مُوَازَرَتِکَ(8)، إِذْ حَمَلْتَهُمْ عَلَى الصَّعْبِ، وَعَدَلْتَ بِهِمْ عَنِ الْقَصْدِ).
واژه «إلا» در آغاز اين کلام، استثناى از «جيل» است که در آغاز نامه آمده و اشاره به فريب خوردگانى است که بر اثر القاى شبهه; مانند شبهه قتل عثمان و خون خواهى او يا شبهات ديگرى از اين قبيل، به معاويه پيوسته بودند; ولى اعمال او را که از نزديک ديدند و اطرافيانش را که از فاسدان و مفسدان و بازماندگان عصر جاهليّت يا فرزندان آنها بودند، مشاهده کردند به زودى به اشتباه خود پى بردند و از او جدا شدند. اين جمعيّت هرچند در مقابل گروهى که به او گرويده بودند عددشان بسيار کمتر بود; اما مقام والايشان ايجاب مى کند که امام(عليه السلام) از آنها به عنوان اهل بصيرت ياد کند و حق آنان را ادا نمايد.
مرحوم محقق تسترى در شرح نهج البلاغه خود ذيل خطبه 55 نام گروهى از اين اهل بصيرت را که در جنگ صفين به امام(عليه السلام) پيوستند ذکر کرده از جمله مى گويد: عمو زاده عمرو عاص و خواهر زاده شرحبيل و عبدالله بن عمر عنسى و همچنين جماعتى از قاريان قرآن به آن حضرت پيوستند.
آن گاه امام(عليه السلام) در بخش سوم اين نامه معاويه را به تقوا توصيه مى کند و مى فرمايد: «اى معاويه! تقواى الهى را درباره خود پيشه کن (و از خداوند بترس) و زمام خود را از دست شيطان باز گير که دنيا به زودى از تو قطع خواهد شد و آخرت به تو نزديک است والسلام»; (فَاتَّقِ اللهَ يَا مُعَاوِيَةُ فِي نَفْسِکَ، وَجَاذِبِ الشَّيْطَانَ قِيَادَکَ، فَإِنَّ الدُّنْيَا مُنْقَطِعَةٌ عَنْکَ، وَالاْخِرَةَ قَرِيبَةٌ مِنْکَ، وَالسَّلاَمُ).
گرچه معاويه بعد از شهادت امام(عليه السلام) بيست سال زنده بود; ولى با توجّه به عمر شصت ساله اش در آن زمان که مخاطب به اين خطاب شد قسمت عمده عمر خويش را سپرى کرده بود و همه انسان ها در اين سن و سال بايد به فکر پايان عمر خويش باشند.
جمله «جَاذِبِ الشَّيْطَانَ قِيَادَکَ» نشان مى دهد که معاويه زمام خويش را به شيطان سپرده بود. امام(عليه السلام) به او توصيه مى کند که زمامش را از دست او بگيرد، چرا که به پايان عمر نزديک مى شود و مهم ترين چيز براى انسان حسن عاقبت است که با آن مى تواند مشکلات خود را حل کند.
عجب اين است که اين گونه جباران در آستانه مرگ گاه ـ همانند فرعون در ميان امواج نيل ـ بيدار مى شوند در حالى که زمان براى جبران خطاها باقى نمانده و افسوس ها بى فايده است و اى بسا اگر باز گردند، باز همان برنامه هاى پيشين را دنبال مى کنند و به تعبير قرآن مجيد: (وَلَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ).
ابن کثير در البداية والنهاية مى گويد: «هنگامى که بيمارى معاويه شدت يافت و از بهبودى خود مأيوس شد و خود را در آستانه مرگ ديد اين اشعار را مى خواند:
لَعَمْري لَقَدْ عَمَّرْتُ فِي الدَّهْرِ بُرْهَةً * وَدانَتْ لِي الدُّنْيا بِوَقْعِ الْبَواتِرِ
وَأُعْطِيتُ حُمُر الْمالِ وَالْحُکْمِ وَالنُّهى * وَلي سُلِمَتْ کُلُّ الْمُلُوکَ الْجَبابِرِ
فَأَضْحَى الَّذي قَدْ کانَ مِمّا يَسُرُّني * کَحُکْمِ مَضى فِي الْمُزْمَناتِ الْغَوابِرِ
فَيا لَيْتَني لَمْ أعْنِ فِي الْمُلْکِ ساعةً * وَلَمْ أَسَعْ فِي لَذاتِ عيشِ نواضِرِ
وَکُنْتُ کَذي طِمْرَيْنِ عاشَ بِبُلْغَة *** فَلَمْ يَکُ حَتّى زارَ ضيقَ الْمَقابِرِ
«به جانم قسم مدت زمانى در جهان زندگى نکردم ـ و دنيا به وسيله شمشيرهاى برنده در برابر من تسليم شد.
و اموال گران قيمت و حکومت و تدبير به دست من آمد ـ و تمام پادشاهان ظالم در برابر من تسليم شدند.
آنچه مايه شادى و سرور من است از حوادثى که بر من گذشت اين است که شبيه همان چيزى است که بر پيشينيان گذشت.
اى کاش حتى يک ساعت حکومت نمى کردم و در لذات زندگى مرفهين فرو نمى رفتم.
و اى کاش همچون کسى بودم که در تمام عمر خود به دو جامه کهنه قناعت مى کرد و اين وضع همچنان ادامه مى يافت تا زمانى که در گور تنگ جاى گيرد».(13)
ادامه دارد...
#پایان_بخش_اول
✨﴾﷽﴿✨
🔹ادامه شرح نامه(۳۲)🔹
بعيد نيست «ذى طِمْرَين»; صاحب دو جامه کهنه، اشاره به مولا امير مؤمنان على(عليه السلام) باشد که معاويه تأسف مى خورد اى کاش مسير زندگى آن حضرت را انتخاب کرده بود. زيرا اين تعبير در کلام خود مولا در نامه 45 آمده است که مى فرمايد: «اَلا وَإنَّ اِمامَکُمْ قَدِ اکْتَفى مِنْ دُنْياهُ بِطِمْرَيْهِ».
ولى افسوس که اين گونه بيدارى ها کاذب است و اگر طوفان مشکلات فرو نشيند و به حال اوّل بازگردند همان برنامه ها تکرار مى شود.
*
نکته:
نامه هاى پى در پى!
از شرحى که ابن ابى الحديد بر اين نامه نگاشته استفاده مى شود که اين نامه نگارى در ميان امير مؤمنان على(عليه السلام) و معاويه در اين مرحله چند بار تکرار شد و مجموعاً پنج نامه از سوى امير مؤمنان(عليه السلام) و چهار نامه از سوى معاويه فرستاده شد و در هر نامه جرأت و جسارت بيشترى مى کرد. شگفت اينکه مانند يکى از اولياى الهى مخلص و مرتبط با پروردگار سخن مى گفت و گذشته و حال خود را فراموش مى کرد و تعبيرات بسيار زشتى را در نامه هايش به کار مى برد.
شايان توجّه است که ابن ابى الحديد پس از نقل اين نامه ها سخنى دارد که خلاصه اش چنين است: «از عجايب روزگار که هر زمان مطلب عجيب تازه اى را آشکار مى سازد اين است که کار على(عليه السلام) به جايى برسد که معاويه هم طراز و هم رديف او شود و پيوسته به او نامه نگارى کند و هر سخنى امام(عليه السلام) به او مى گويد، او همان سخن و خشن تر از آن را تکرار نمايد.
اى کاش پيغمبر(صلى الله عليه وآله) شاهد و ناظر بود تا ببيند اسلامى که اين همه زحمت براى آن کشيد و خون جگر خورد و جنگ هايى را براى آن تحمل نمود تا ارکانش محکم شد و جهان را فرا گرفت در چنگال دشمنانش قرار گرفته است، همان دشمنانى که او را تکذيب کردند و از وطنش آواره ساختند و صورتش را خون آلود نمودند و عمويش حمزه و بعضى ديگر از خاندانش را کشتند.
گويى نتيجه آن اين بود که اين دشمنان به حکومت برسند همان گونه که ابوسفيان در عصر حکومت عثمان هنگامى که از کنار قبر حمزه گذشت لگدى به آن زد و گفت: اى ابو عماره (ابو عماره کنيه حمزه بود) آن چيزى که ما با شمشير براى آن جنگيديم (برخيز و ببين) که امروز به دست بچه هاى ما افتاده و با آن بازى مى کنند و کار به معاويه رسيده که بر على فخر مى فروشد همچون هم رديفان که در برابر هم قرار مى گيرند».
سپس ابن ابى الحديد به اين اشعار معروف براى اظهار ناراحتى شديد خود تمسک مى جويد.
إذا عَيَّرَ الطَّائي بِالْبُخْلِ مادِرٌ * وَقَرَّعَ قُسّاً بِالْفَهاهَةِ باقِلٌ
وَقالَ السُّها لِلشَّمْسِ أَنْتَ خَفيةٌ * وَقالَ الدُّجى يا صُبْحَ لَوْنُکَ حائِلٌ
وَفاخَرْتَ الاْرْضُ السَّماءَ سَفاهَةً * وَکاثَرْتِ الشُّهُبِ الْحِصى وَالْجَنادِلٌ
فَيا مَوْتُ زُرْ إنَّ الْحَياةَ ذَميمَةٌ * وَيا نَفْسُ جِدي إنَّ دَهْرَکَ هازِلٌ
«هنگامى که مادِر (بخيل معروف عرب) حاتم طايى را سرزنش به بخل کند و باقِل (مرد نادان که قادر به سخن گفتن نبود) قُسّ بن ساعده (سخنور معروف عرب) را به لکنت زبان متهم سازد.
و سها (ستاره بسيار کوچکى است در آسمان) به خورشيد بگويد: چقدر کم فروغى و تاريکى شب به صبح روشن بگويد چقدر تاريکى.
و زمين از روى سفاهت بر آسمان فخر بفروشد و سنگ ها و ريگ هاى بيابان خود را بيشتر و برتر از شهاب هاى آسمانى بدانند.
(آرى آن زمان که چنين امورى رخ دهد) اى مرگ به سراغ من بيا که زندگى نکوهيده است ـ و اى روح از تن بيرون آى که زمانه سخنان هزل مى گويد».
✔️پایان
#بادقت_و_توجه_بخوانیم
#همگان_را_دعوت_کنیم_به_نهج_البلاغه_خوانی
✨﴾﷽﴿✨ #شرح_خطبه_۳۲_بخش_اول🔹
🔺در زمانى هستيم که ارزشها دگرگون شده!
امام (عليه السلام) در آغاز اين خطبه روى سخن را به عموم مردم کرده، نخست از خرابى وضع زمان خود سخن مى گويد، مى فرمايد:
«اى مردم! ما در زمانى کينه توز و روزگارى پر از کفران به سر مى بريم; أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا في دَهْر عَنُود، وَ زَمَن کَنُود».
بديهى است که زمان، به معناى روزها و شبها و ماه و سال چيزى نيست که زشت و زيبا يا کينه توز و ناسپاس باشد، بلکه اين مردم عصر و زمانه اند که چنين رنگى را به عصر و زمان خود مى دهند و هر جا، سخن از خوبى و بدى زمان و زشتى آن به ميان مى آيد، منظور همين است و گرنه، نه در تابش آفتاب و ماه تغييرى حاصل شده و نه در گردش کره ماه به دور خود و به دور خورشيد! آفتاب مى تابد، باران مى بارد زمين برکات خود را به جهان انسانيّت تقديم مى کند. اين چهره هاى زشت و ننگين مردمِ يک زمان و اَعمال سوء آنها است که چهره زمان را زشت و ننگين مى کند.
امام در عصرى مى زيست که جز افراد اندکى، روح بزرگ و افکار بلند و سجاياى انسانى و قدرت او بر اصلاح محيط را درک نمى کردند و به خاطر ثروت عظيمى که از فتوحات اسلامى در کشور اسلام ريخته شده بود، غرقِ زرق و برق دنيا و مسابقه تجمل پرستى و حرصِ جمع مال و به دست آوردن مقام و تصفيه حسابهاى شخصى و قومى شده بودند. و با نهايت تأسف، بسيارى از مصلحان دنيا نيز شکايتى شبيه به همين از زمان خود داشته اند.
حضرت سپس به شرح ويژگيهاى آن زمان، که نشانه هاى عناد و ناسپاسى مردم است، پرداخته و به پنج نکته اشاره مى فرمايد. در جمله هاى نخست و دوم مى فرمايد:
«زمانى است که نيکوکار، بدکار و گناه کار شمرده مى شود و طغيان ظالمان و ستمگران افزون مى گردد; يُعَدُّ فِيهِ الْمُحْسِنُ مُسِيئاً وَ يَزْدَادُ الظَّالِمُ فِيِهِ عُتُوّاً.» آيا براستى ممکن است در زمانى نيکوکار متهم به گناهکارى شود و ستمگران مورد تشويق واقع شوند؟!
آرى، آنچه زمينه اين گونه امور را در جامعه بشرى فراهم مى کند، دگرگون شدن نظام ارزشى جامعه است. در آنجا که مال و ثروت و قدرت، معيار شخصيّت و ارزش محسوب شود، بى آن که به منابع درآمد آن بينديشند، ظالمانِ زورگو و غارتگر شخصيّتهاى آن محيط را تشکيل مى دهند و نيکوکارى که اموال مشروع خود را براى خدمت به محرومان از دست مى دهد، آدم نادان و ابله شمرده مى شود.
جالب اين که در قرآن مجيد، به نمونه هايى از فساد بعضى از جوامع بشرى به خاطر فساد نظام ارزشى آنها، در جمله هاى کوتاه و پرمعنا اشاره شده است.
درباره قوم لوط مى گويد: آنها به هم توصيه مى کردند که آن پيامبر بزرگ را با اندک مؤمنان صالحى که اطراف او را گرفته بودند از شهر بيرون کنند و گناهشان را اين مى شمردند که افرادى، پاک دامن هستند: (فَمَا کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوْا أَخْرِجُوا آلَ لُوط مِنْ قَرْيَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ).
ظالمان قوم نوح نيز جوانان پاکدلى را که به او ايمان آورده بودند، اراذل ساده لوح و خودسرى مى شمردند که هيچ گونه فضيلتى بر ديگران ندارند به او گفتند: (ما نَراکَ إِلاّ بَشَراً مِثْلَنا وَ مانَراکَ اتَّبَعَکَ إِلاَّ الَّذينَ هُمْ أَراذِلُنا بَادِىَ الرَّأْىِ وَ مانَرى لَکُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْل بَلْ نَظُنُّکُمْ کاذِبينَ).(2) گفتند: «ما، تو را جز بشرى مانند خودمان نمى بينيم و کسانى را که از تو پيروى کرده اند، جز گروهى اراذل ساده لوح نمى يابيم و فضيلتى براى شما نسبت به خود مشاهده نمى کنيم، بلکه شما را دروغگو تصوّر مى کنيم.»
آرى، هنگامى که مردم زمان فاسد شوند و ظلم و تباهى فزونى گيرد، شکل جامعه عوض مى شود و ضدّ ارزش ها جاى ارزش ها را مى گيرد و ظالم به خودکامگى خود مى افزايد و نيکوکاران مجرم محسوب مى شوند و از مراکز حسّاس جامعه، عقب رانده خواهند شد.
نتيجه آن، همان مى شود که امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن مى فرمايد:
«چنان شده است که از علم و دانش خود، بهره نمى گيريم و آنچه را نمى دانيم، از کسى نمى پرسيم; لاَنَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا، وَ لاَنَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا».
در واقع، اين بدترين حالتى است که يک انسان يا يک جامعه گرفتار آن مى شود; يعنى نه از علوم و آگاهيهاى خود براى حلّ مشکلات بهره مى گيرد و نه به فکر رفع جهل و به دست آوردن آگاهى است و حاصل اين دو، چيزى جز غوطه ور شدن در جهل و جنايت نيست و اين است حال تمام کسانى که در برابر مفاسد جامعه بى تفاوت باشند و هيچ گونه مسئوليتى براى خود قائل نشوند، خواه به علت يأس و نوميدى از اصلاح باشد و يا خوگرفتن به فساد و قساوت و سنگدلى.
حضرت، سپس مى افزايد:
«به همين دليل از حوادث و فتنه هاى کوبنده وحشتى نداريم، مگر زمانى که بر سر ما فرود آيند; وَ لاَنَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا.«
#بخش_اول
🔹#شرح_خطبه(۳۲) بخش اول_پارت_دوم🔹
🔺دگرگون شدن ارزشها
🔹قابل توجه اين که امام (عليه السلام) جمله هاى اخير را به صورت متکلّم مع الغير مى فرمايد و به خود و همه جمعيت نسبت مى دهد، با اين که به يقين وجود پاک و آگاه و باتقوايى مانند او از اين امور بر کنار است. اين تعبير ممکن است به خاطر آن باشد که حسّ لجاجت آنها تحريک نشود و خود را در اين امور سهيم بدانند.
*
نکته ها:
1 ـ فاسد شدن زمان چه مفهومى دارد؟
همان گونه که در بالا اشاره شد، زمان به معناى «اندازه گيرى گردش خورشيد و ماه» (يا حرکت کره زمين به دور خود و به دور خورشيد، چيزى نيست که به خودى خود صلاح و فسادى داشته باشد. همه زمان ها ذاتاً شبيه هم هستند، بلکه اين اشخاص هستند که به زمان ها رنگ مى دهند و اين حوادث گوناگون است که زمان را زشت و زيبا و زندگى در آن را تلخ يا شيرين مى کند. بنابراين، هر کجا گفته شود که «زمان ما، فاسد شده» به معناى اين است که مردم زمان ما فاسد شده اند.
اين مطلب، در مورد مکان هم صادق است. مثلا گفته مى شود که «فلان شهر، يا فلان کشور، فاسد شده است» به اهل آنجا اشاره دارد.
بسيارى از مردم، از تعبيرات بالا سوء استفاده مى کنند و فساد زمان يا مکان را عذر و بهانه اى براى آلودگى خود قرار مى دهند. وقتى گفته شود که چرا چنين آلودگى هايى در تو و خانواده ات پيدا شده؟ مى گويد: «چه کنم؟ زمانه فاسد شده; شهر و ديار ما فاسد شده»! در حالى که فسادش از ناحيه خود او و افرادى همانند او است.
اين مطلب، در اشعارى که به عبدالمطلب جدّ پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) نسبت داده شده است، به طرز جالبى منعکس است مى فرمايد:
وَ يُعيبُ النّاسُ کُلّهُم زَماناً * وَ ما لِزَمانِنا عيَبٌ سِوانا
نُعيبُ زَمانَنا وَ الْعِيبُ فينا * وَلَو نَطَقَ الزَّمانُ بِنا هَجانا
وَ إنَّ الذَّئبَ يَتْرُکُ لَحْمَ ذِئب * وَ يَأکُلُ بَعْضُنا بَعْضاً عَياناً(3)
هر يک از مردم بر زمانى عيب مى گيرند، در حالى که زمان ما عيبى جز ما ندارد. ما بر زمان خود عيب مى گيريم، در حالى که عيب در خود ما است و اگر زمان زبان بگشايد، ما را مسخره خواهد کرد. (شاهد اين سخن اين که) گرگ گوشت همنوع خود را نمى خورد، ولى ما آشکارا گوشت يکديگر را مى خوريم.
بديهى است که فساد زمان هرگز برطرف نمى شود، مگر مردم زمان عوض شوند. و لطف الهى نيز شامل حال آنها نمى شود، مگر آنها دگرگون گردند: (اِنَّ اللهَ لايُغَيِّرُ ما بِقُوم حَتّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ).(4)
و به اين ترتيب، مقصّر اصلى در هر حال انسانها هستند.
2 ـ تأثير دگرگون شدن نظام ارزشى جامعه:
مسأله مهمّى که در سرنوشت جامعه هاى بشرى تأثير قطعى دارد و بسيارى از آن غافلند، مسأله نظام ارزش گذارى در جامعه است.
توضيح اين که مسير حرکت هر جامعه، به سوى ارزشهايى است که در آن جامعه به عنوان ارزش والا شناخته شده است، حال اگر ضدّ ارزش ها به دلايلى جاى ارزشها را بگيرند، حرکت عمومى جامعه به سوى ضدّ ارزشها طبيعى خواهد بود.
اين که مى گوييم «حرکت عمومى»، منظور حرکت غالب افراد جامعه است که مانند برگهايى بر صفحه اين رودخانه عظيم همسو و همراه آن در حرکتند، وگرنه هميشه در هر جامعه اى افراد مؤمن و قدرتمند از نظر روح و تفکّر بوده و هستند که در برابر جريانهاى فاسد مقاومت کرده و گاه حتّى مسير آن را تغيير مى دهند.
بنابر آنچه گفته شد، اگر ارزش والا در جامعه اى پول و ثروت باشد، طبيعى است که بسيارى از افراد به آن سو حرکت کنند و بدون محاسبه حلال و حرام آن را به چنگ آورند.
اصولا انسان طالب شخصيت است و براى تحصيل آن تلاش و کوشش مى کند، حال هرگاه نظام ارزشى جامعه شخصيتِ کاذب و دروغينى را به او تحميل کرد به دنبال همان مى رود.
غالب جوانان، جوياى نامند و قهرمانان را دوست دارند. اگر قهرمانان جامعه فى المثل، هنرپيشه ها و ورزشکاران باشند، جاى تعجب نيست که جوانان در همه چيز، حتّى لباس و قيافه و طرز راه رفتن، از آنها تقليد کنند و اگر عالمان و دانشمندان از همه محترمتر باشند، سيل جمعيّت به سوى علم و دانش حرکت مى کنند.
داستان مشهورى از عالم بزرگوار، شيخ بهايى، نقل شده که بنا بود در برابر خدمات بزرگ علمى و عمرانى، از طرف شاه عباس صفوی، جوايزى در خور شأن او داده شود و او جايزه خود را به اين مصالحه کرد که بر مَرکَبِ مخصوص شاه بنشيند و شاه در رکاب او پياده حرکت کند و چند کوچه و خيابان را در مقابل چشمان مردم طى کنند. در حقيقت او مى خواست به مردم ثابت کند که نظام ارزشى بر محور علم و دانش مى گردد. مى گويند که با اين حرکت، رجوع جوانان و دانش طلبان به مدارس، بسيار بيش از قبل شد.
نظام ارزشى جامعه جاهلىِ قبل از اسلام ـ که به مصداق «بِأَرض عالِمُها مُلْجَمٌ وَ جاهِلُها مُکْرَمٌ»; در سرزمينى مى زيستند که دانشمندش، به اجبار لب فروبسته بود و جاهلش گرامى و حاکم بر جامعه بود⬇️
#پارت_دوم
🔹ترجمه و شرح خطبه (۳۲)بخش دوم🔹
🔹مردم چهار گروهند:
در اين بخش از خطبه امام (عليه السلام) تحليل دقيق و جالبى درباره تقسيم دنياطلبان به چهار گروه، بيان فرموده اند. تحليل حضرت نه تنها براى آن زمان بلکه در هر عصر و زمانى صادق است.حضرت در آغاز مى فرمايد: «و مردم چهار گروه اند; فَالنَّاسُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَصْنَاف. گروهى از آنها کسانى هستند که اگر دست به فساد نمى زنند به خاطر اين است که روحشان ناتوان و شمشيرشان کند و مالشان اندک است; مِنْهُمْ مَنْ لاَيَمْنَعُهُ الْفَسَادَ في الاَْرْضِ إِلاَّ مَهَانَةُ نَفْسِهِ، وَ کَلاَلَةُحَدِّهِ، وَ نَضِيضُ وَفْرِهِ».به تعبير معروف، آنها آب پيدا نمى کنند وگرنه در صحنه فساد شناگران ماهرى هستند.در واقع اينها از غم بى آلتى افسرده اند وگرنه درون وجودشان از شرّ و فساد و ظلم و تباهى مالامال است. طبيعى است که اين گونه افراد براى ظاهر ساختن آنچه در درون دارند در انتظار فرصت باشند.بنابراين هرگز نبايد فريب ظاهر آرام و بى آزار آنها را خورد. رهبران الهى جامعه بايد هنگامى که آنها را شناسايى کردند، مراقب شان باشند و اجازه ندهند که امکاناتى در اختيار آنها قرار بگيرد، مبادا به کانونى از فساد اجتماعى مبدّل شوند. قرآن مجيد در اشاره به اين گروه مى فرمايد: (وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللهَ عَلَى مَا فِي قَلبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ وَ إِذا تَوَلّى سَعَى فِي الاَْرْضِ لِيُفْسِدَ فيها وَ يُهلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللهُ لايُحِبُّ الْفَسادَ);و کسانى از مردم هستند که گفتار آنان در زندگى دنيا مايه اعجاب تو شود (در ظاهر اظهار محبّت مى کنند) و خدا را بر آنچه در دل دارند، گواه مى گيرند. اين در حالى است که آنان سرسخت ترين دشمنانند. (نشانه آن اين است که) وقتى که به قدرتى مى رسند در فساد در زمين، مى کوشند و زراعتها و چهارپايان را نابود مى سازند و خداوند فساد را دوست ندارد.حضرت سپس به شرح صفات گروه دوم و اهداف و پايان کارشان مى پردازد و مى فرمايد:«گروه ديگر آنانند که شمشير کشيده و فساد و شرارت خويش را آشکار ساخته و لشکر سواره و پياده خود را (براى اين منظور) گردآورى کرده اند. (وَ مِنْهُمْ الْمُصْلِتُ لِسَيْفِهِ وَ الْمُعْلِنُ بِشَرِّهِ وَ الْمُجْلِبُ بِخَيْلِهِ وَ رَجْلِهِ).
آنها باطن خود را براى ظلم و فساد آماده ساخته و دين خود را تباه کرده اند; قَدْ أَشْرَطَ نَفْسَهُ، وَ أَوْبَقَ دِيْنَهُ.امّا هدفشان چيست؟ هدف آنها همان است که امام (عليه السلام) به آن اشاره فرمود:«هدفشان، آن است که: چيزى از متاع دنيا را به چنگ آورند يا براى خود فرماندهى بر گروهى را فراهم سازند يا بر منبرى صعود کنند» (و لباس پيشوايى مردم را بر تن کنند و براى آنان خطبه هاى دروغين بخوانند); (لِحُطَام يَنْتَهِزُهُ، أَوْ مِقْنَب يَقُودُهُ، أَوْ مِنْبَر يَفْرَعُهُ.و به اين ترتيب امام (عليه السلام) در جمله هاى کوتاهى، هم به اعمال ظاهر آنها اشاره مى فرمايد و هم به فساد درونشان و هم به اهداف پست و زشتشان، در واقع اين گروه تمام تلاش و کوشش خود را به کار مى گيرند تا قارونى شوند يا فرعونى يا سامرى.افرادى مانند آتش افروزانِ جنگ جمل و جنگ صفين، از مصاديق روشن اين گروه بودند. بعضى براى مال و بعضى براى مقام و قدرت و بعضى براى تکيه زدن بر جاى پيامبر اسلام، دست به آن همه شرّ و فساد و تباهى زدند.
سپس امام (عليه السلام) به نتيجه کار آنها اشاره فرموده مى گويد:«چه بد تجارتى است که تو (اى انسان فاسد و طغيانگر) براى خود فراهم ساخته اى: دنيا را بهاى خويشتن مى بينى و آن را با پاداش هايى ک نزد خدا است (و پروردگارت به تو وعده داده است) معاوضه مى کنى!; «وَ لَبِئْسَ الْمَتْجَرُ أَنْ تَرَى الدُّنْيَا لِنَفْسِکَ ثَمَناً، وَ مِمَّا لَکَ عِنْدَاللهِ عِوَضاً!»طبيعى است که اين گروه شرور و فاسد ـ که براى رسيدن به مال و مقام دست و پا مى زنند ـ نه قانون خدا را به رسميّت مى شناسد و نه به نداى وجدان گوش فرامى دهند و نه تسليم فرمان عقلند. آنها اين سرمايه هاى گرانبها را با آن ثمن نجس و بهاى اندک مبادله مى کنند و دين و ايمان خود را، به متاع زودگذر دنيا، مى فروشند، همان گونه که قرآن، درباره امثال آنان مى فرمايد: (اُوْلئِکَ الَّذينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانوُا مُهْتَدينَ)آنان کسانى هستند که هدايت را به گمراهى فروخته اند و اين تجارت آنان سودى نداده و هدايت نيافته اند.اين در حالى است که سرمايه هاى وجودى انسان، آن قدر گرانقدر و گرانبها است که اگر به چيزى جز رضاى خدا و بهشت جاويدان بفروشد، به يقين زيان کرده است، همان گونه که قرآن درباره خود مولا مى فرمايد: (وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضاتِ اللهِ وَ اللهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ)(12)«
#بخش_دوم_پارت_اول