eitaa logo
💥 قرارگاه بصیرتی شهید مهدی کوچک زاده
1.1هزار دنبال‌کننده
61.6هزار عکس
41.9هزار ویدیو
248 فایل
از ۹ آذر ۱۳۹۴ در فضای مجازی هستیم.. #ایتا #بله #سروش_پلاس #هورسا #تلگرام #اینستاگرام #روبیکا جهت تبادل بین کانال ها و تبلیغات : @Yacin14 کانال دوم ما در #ایتا ( قرارگاه ورزشی ) @Vshmk33 کانال سوم ما در #ایتا ( قرارگاه جوانه ها ) @Jshmk33
مشاهده در ایتا
دانلود
علی بن خالد گفت : من در پادگان محمدبن عبدالمک بودم که شنیدم شخصی ادعای نبوت کرده و در اینجا زندانی می باشد . به دیدن او رفتم ، پولی به نگهبانان دادم تا اجازه ملاقات به من دادند . وقتی نزد او رفته و مقداری صحبت کردم او را مردی عاقل و با فهم یافتم . از او پرسیدم : جریان تو چیست ؟ گفت : من عابدی هستم که در مقام راءس الحسین (ع ) در شام عبادت می کنم . شبی در آنجا مشغول عبادت بودم که شخصی نزد من آمد و گفت : برخیز ، من برخاستم و با او حرکت کردم . چند قدمی بیشتر نرفته بودیم که به مسجد کوفه رسیدیم ، او نماز خواند و من هم نماز خواندم و بعد حرکت کردیم و پس از پیمودن چند قدم به مسجد رسول خدا(ص ) در مدینه رسیدیم . سلام بر پیامبر کرده ، نمازی خواندیم و حرکت نمودیم . پس از مدت کوتاهی به مکه رسیدیم ، طواف کردیم و از آنجا خارج شدیم . بلافاصله به شام در محل عبادت خودم رسیدم آن شخص ناپدید شد . من در حال تعجب باقی ماندم . یکسال گذشت . باز آن شخص ظاهر شد و مانند سال قبل مرا به کوفه و مدینه و مکه برد و باز گردانید . چون خواست برود ، او را قسم دادم که خود را معرفی کند ، فرمود : من محمدبن علی بن موسی بن جعفر (امام نهم ) هستم ! من این جریان را برای دیگران نقل کردم . خبر دهان به دهان گشت تا به گوش محمد بن عبدالملک رسید . ماءموران او آمدند و مرا دستگیر کرده و به زندان انداختند و تهمت ادعای پیامبری بر من بستند . علی بن خالد گفت : من به او گفتم : حال و جریان خودت را بنویس تا من نزد محمد بن عبدالملک ببرم ، شاید مفید باشد . او قصه خود را نوشت و من آن را به وسیله شخصی نزد محمد بن عبدالملک فرستادم . پسر عبدالملک در پشت نامه او نوشت : آن کسی که در یک شب او را به کوفه و مدینه و مکه برده بیاید و او را از زندان آزاد کند ! من خیلی ناراحت شدم . فردای آن روز برای دادن خبر به او و توصیه او به صبر و بردباری به زندان رفتم . دیدم مردم اجتماع کرده اند و نگهبانان این طرف و آن طرف می روند و مضطرب هستند ، علت را پرسیدم ، گفتند : زندانی که ادعای پیامبری می کرد دیشب ناپدید شده ، درها بسته بود ، نگهبانان کاملا مواظب بوده اند ولی نمی دانیم او پرنده ای شده و پرواز کرده یا به زمین فرو رفته است . من با دیدن این جریان از مذهب خود که زیدی بودم دست کشیدم و مذهب حقه شیعه اثنی عشریه را برای خود انتخاب کردم . 🌼@bshmk33
ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﻗﺪﯾﻢ ﺭﻭﺯﯼ ﺷﺎﻩ ﻋﺒﺎﺱ ﮐﺒﯿﺮ ﺩﺭ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﻋﺎﻟﻢ ﺯﻣﺎﻧﻪ " ﺷﯿﺦ ﺑﻬﺎﺋﯽ" ﺭﺳﯿﺪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﻼﻡ ﻭﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﺍﺯ ﺷﯿﺦ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺩﺭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺑﺎ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ " ﺍﺻﺎﻟﺖ ﺫﺍﺗﯽ ِ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﯽ ﺷﺎﻥ " ؟ ﺷﯿﺦ ﮔﻔﺖ : ﻫﺮ ﭼﻪ ﻧﻈﺮ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺷﺮﻑ ﺑﺎﺷﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻦ " ﺍﺻﺎﻟﺖ " ﺍﺭﺟﺢ ﺍﺳﺖ . ﻭ ﺷﺎﻩ ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ : ﺷﮏ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﮐﻪ " ﺗﺮﺑﯿﺖ " ﻣﻬﻢ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ! ﺑﺤﺚ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﺎﻻ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﯿﭽﯿﮏ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻗﺎﻧﻊ ﮐﻨﻨﺪ ﺑﻨﺎﭼﺎﺭ ﺷﺎﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺣﻘﺎﻧﯿﺖ ﺧﻮﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺎﺥ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺣﺮﻓﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺮﺳﯽ ﻧﺸﺎﻧﺪ . ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻏﺮﻭﺏ ﺷﯿﺦ ﺑﻪ ﮐﺎﺥ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﺸﺮﯾﻔﺎﺕ ﺍﻭﻟﯿﻪ ﻭﻗﺖ ﺷﺎﻡ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﯿﺪ ﺳﻔﺮﻩ ﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﭘﻬﻦ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﭼﻮﻥ ﭼﺮﺍﻍ ﻭﺑﺮﻗﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﻣﻬﻤﺎﻧﺨﺎﻧﻪ ﺳﺨﺖ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﻪ ﮐﻒ ﺯﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺍﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﮔﺮﺑﻪ ﺷﻤﻊ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻭﺁﻧﺠﺎ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩﻧﺪ ! ﺩﺭﻫﻨﮕﺎﻡ ِ ﺷﺎﻡ ، ﺷﺎﻩ ﺩﺳﺘﯽ ﭘﺸﺖ ﺷﯿﺦ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ " ﺗﺮﺑﯿﺖ " ﺍﺯ " ﺍﺻﺎﻟﺖ " ﻣﻬﻢ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﺑﻪ ﻫﺎﯼ ﻧﺎ ﺍﻫﻞ ﺭﺍ ﺍﻫﻞ ﻭ ﺭﺍﻡ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﻫﻤﻴﺖ " ﺗﺮﺑﯿﺖ " ﺍﺳﺖ ﺷﯿﺦ ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ِ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﺎﺝ ﻭ ﻭﺍﺝ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺷﺮﻁ ﺣﺮﻑ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺬﯾﺮﻡ ﻭ ﺁﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﻫﻢ ﮔﺮﺑﻪ ﻫﺎ ﻣﺜﻞ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭼﻨﯿﻦ ﮐﻨﻨﺪ!!! ﺷﺎﻩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺣﺮﻑ ﺷﯿﺦ ﺳﺨﺖ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺣﺮﻓﯿﺴﺖ ﻓﺮﺩﺍ ﻣﺜﻞ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻭﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﺩﯾﺮﻭﺯ!!! ﮐﺎﺭ ِ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﮐﺘﺴﺎﺑﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﻭﻣﻤﺎﺭﺳﺖ ﻭﺗﻤﺮﯾﻦ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺷﯿﺦ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﺎﻩ ﻋﺒﺎﺱ ﺭﺍ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻓﺮﺩﺍ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ . ﻟﺬﺍ ﺷﯿﺦ ﻓﮑﻮﺭﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺖ . ﺍﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺥ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺑﯿﺪﺭﻧﮓ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺷﺪ ﭼﻬﺎﺭ ﺟﻮﺭﺍﺏ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﻣﻮﺵ ﺑﺨﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻬﺎﺩ ....... ﻓﺮﺩﺍ ﺍﻭ ﺑﺎﺯ ﻃﺒﻖ ﻗﺮﺍﺭ ﻗﺒﻠﯽ ﺑﻪ ﮐﺎﺥ ﺭﻓﺖ ﺗﺸﺮﯾﻔﺎﺕ ﻫﻤﺎﻥ ﻭ ﺳﻔﺮﻩ ﻫﻤﺎﻥ ﻭ ﮔﺮﺑﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﺯﯾﮕﺮ ﻫﻤﺎﻥ . . . . . . ﺷﺎﻩ ﮐﻪ ﻣﻐﺮﻭﺭﺍﻧﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺭﺍ ﺗﺎﮐﯿﺪﯼ ﺑﺮ ﺻﺤﺖ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﺶ ﻣﯽ ﺩﯾﺪ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﯿﺦ ﺭﺟﺰ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﺷﯿﺦ ﻣﻮﺷﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻫﻨﮕﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﭘﺎ ﺷﺪ ﯾﮏ ﮔﺮﺑﻪ ﺑﻪ ﺷﺮﻕ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﻪ ﻏﺮﺏ ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﺷﻤﺎﻝ ﻭﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺟﻨﻮﺏ ............ ﻭﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺷﯿﺦ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﺮﭘﺸﺖ ﺷﺎﻩ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺷﻬﺮﯾﺎﺭﺍ ! ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﺻﺎﻟﺖ ِ ﮔﺮﺑﻪ ﻣﻮﺵ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺳﺖ ﮔﺮﭼﻪ " ﺗﺮﺑﯿﺖ " ﻫﻢ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ" ﺍﺻﺎﻟﺖ " ﻣﻬﻢ ﺗﺮ ! ﻳﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎ " ﺗﺮﺑﻴﺖ " ﻣﻴﺘﻮﺍﻥ ﮔﺮﺑﻪ ﺍﻫﻠﻲ ﺭﺍ ﺭﺍﻡ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﻛﺮﺩ ﻭﻟﻲ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﮔﺮﺑﻪ ﻣﻮﺵ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﺑﻪ ﺍﺻﻞ ﻭ ” ﺍﺻﺎﻟﺖ " ﺧﻮﺩ ﺑﺮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﺩ ﻭ ﺷﻴﺮ ِ ﻧﺎ ﺍﻫﻞ ﻭﻧﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺩﺭﻧﺪﻩ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ . 🌼@bshmk33
📝 📖 📌میدونی اعتماد به خدا یعنی چی؟📌 💫ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ السلام ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﻱ ﭘﺮﺳﻴﺪ : ⁉️ﺩﺭ ﻣﺪﺕ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺭﻱ؟ ☑️ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ 🖇ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﺍﻱ ﻛﺮﺩ ...... ﻭ ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﻧﻬﺎﺩ!!! ﺑﻌﺪﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ....... 📌ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻳﻚ ﻭﻧﻴﻢ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ !! ⁉️ﭘﺲ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﺮﺍ ؟ ☑️ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﭼﻮﻥ ﻭﻗﺘﻴ ﻜﻪ ﻣﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ داشتم ﺧﺪﻭﺍﻧﺪ ﺭﻭﺯﻱ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ ... 📌ﻭﻟﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﻧﻬﺎﺩﻱ ، ﺑﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﻨﻲ!!!📌 ﭘﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺣﺘﻴﺎﻁ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﻳﻜﺴﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻐﺬﻳﻪ ﻛﻨﻢ !!! 📖خداوند چه زیبا فرمود: ✨وَما مِن دابَّةٍ فِي الأَرضِ إِلّا عَلَى اللَّهِ رِزقُها ... ✨هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست مگر اینکه روزی او بر خداست!... 📖سوره هود، آیه ۶ https://Eitaa.com/bshmk33
امیرالمؤمنین علی علیه السلام و سپاهیانش، سوار بر اسبها، آهنگ حركت به سوی نهروان داشتند. ناگهان یكی از سران اصحاب رسید و مردی را همراه خود آورد و گفت: «یا امیرالمؤمنین این مرد «ستاره شناس» است و مطلبی دارد، می خواهد به عرض شما برساند». ستاره شناس: «یا امیرالمؤمنین در این ساعت حركت نكنید، اندكی تأمل كنید، بگذارید اقلا دو سه ساعت از روز بگذرد، آنگاه حركت كنید». «چرا؟» - چون اوضاع كواكب دلالت می كند كه هر كه در این ساعت حركت كند از دشمن شكست خواهد خورد و زیان سختی بر او و یارانش وارد خواهد شد، ولی اگر در آن ساعتی كه من می گویم حركت كنید، ظفر خواهید یافت و به مقصود خواهید رسید». - این اسب من آبستن است، آیا می توانی بگویی كره اش نر است یا ماده؟ - اگر بنشینم حساب كنم می توانم. - دروغ می گویی، نمی توانی، قرآن می گوید: هیچ كس جز خدا از نهان آگاه نیست. آن خداست كه می داند چه در رحم آفریده است. محمد، رسول خدا، چنین ادعایی كه تو می كنی نكرد. آیا تو ادعا داری كه بر همه ی جریانهای عالم آگاهی و می فهمی در چه ساعت خیر و در چه ساعت شر می رسد. پس اگر كسی به تو با این علم كامل و اطلاع جامع اعتماد كند به خدا نیازی ندارد. بعد به مردم خطاب فرمود: «مبادا دنبال این چیزها بروید، اینها منجر به كهانت و ادعای غیبگویی می شود. كاهن همردیف ساحر است و ساحر همردیف كافر و كافر در آتش است». آنگاه رو به آسمان كرد و چند جمله دعا مبنی بر توكل و اعتماد به خدای متعال خواند. سپس رو كرد به ستاره شناس و فرمود: «ما مخصوصا برخلاف دستور تو عمل می كنیم و بدون درنگ همین الآن حركت می كنیم». فورا فرمان حركت داد و به طرف دشمن پیش رفت. در كمتر جهادی به قدر آن جهاد، پیروزی و موفقیت نصیب علی علیه السلام شده بود. 📚منبع: داستان راستان،شهید مطهری،جلد اول https://Eitaa.com/bshmk33
خدای مهربانتر از مادر!❤ در زمان حضرت موسی(علیه السلام) جوانی بسیار مغرور زندگی می کرد. او همواره مادر پیرش را رنج می داد. بی مهری او به مادر به جایی رسید که روزی مادرش را به کول گرفت و بالای کوه برد و در آنجا نهاد تا طعمه درندگان بیابان شود! هنگامی که مادرش را در آنجا نهاد و از آن کوه پایین آمد تا به خانه بازگردد، مادرش در این فکر افتاد که مبادا پسرم در مسیر پرتگاه کوه بیفتد و بدنش خراش بردارد و یا طعمه درندگان گردد! لذا برای پسرش چنین دعا کرد: خدایا! پسرم را از طعمه درندگان و از گزند حوادث حفظ کن تا به سلامت به خانه اش بازگردد. از سوی خداوند به موسی(ع) خطاب شد: ای موسی! به آن کوه برو و منظره مهر مادری را ببین. ببین مهر مادری چه ها می کند؟ جفا دیده اما دعا می کند. موسی(ع) به آنجا رفت، وقتی مهر مادری را دریافت، احساساتش به جوش و خروش درآمد، که به راستی مادر چقدر مهربان است. خداوند به موسی(ع) وحی کرد: «ای موسی! من به بندگانم مهربانتر از مادر هستم» 📚سرگذشتهای عبرت انگیز، محمدی اشتهاردی https://Eitaa.com/bshmk33
روزى پيامبر(ص) از مدينه طيّبه بيرون رفت كه ديد مرد عربى سر چاهى براى شتر خود آب میكشد. فرمود: آيا كسى را اجير می خواهى كه براى شترت آب بكشد؟ عرض كرد: بلى، به هر دلوى سه خرما اجرت می دهم. حضرت راضى شد و يك دلو آب كشيد و سه خرما اجرت گرفت. سپس هشت دلو ديگر كشيد كه ريسمان قطع شد و دلو به چاه افتاد. مرد عرب غضبناك شد و با جسارت به صورت مبارك رسول الله(ص) سيلى زد! آن بزرگوار دست خود را ميان چاه كرد و دلو را بيرون آورد و خود راهى مدينه شد. چون اعرابى اين حلم و حسن خلق را از پيامبر(ص) ديد دانست كه آن خصرت بر حق بوده است. بنابراين با كاردى، دستى را كه به پيامبر(ص) جسارت كرده بود قطع نمود و غش كرد و بر زمين افتاد. در همان حال قافلهاى از آن راه می گذشتند. مرد عرب را بدين حال ديدند. چون آب به صورتش پاشيدند به هوش آمد. گفتند: تو را چه شده؟ گفت: به صورت پيامبر(ص) سيلى زدهام. می ترسم كه دچار عقوبت شوم! پس برخاست و دست قطع شده خود را به دست ديگر گرفت و در پى پيامبر(ص) راهى مدينه شد. در مدينه به سلمان برخورد و ايشان وى را به خانه فاطمه زهرا(س) برد. در آنجا پيامبر خدا نشسته و حسين را روى زانو جاى داده بود. اعرابى جلو رفت و عذر خواهى نمود. پيامبر(ص) فرمود: چرا دستت را قطع كرده اى؟ گفت: من دستى را كه به صورت نازنين شماسيلى زده باشد نمیخواهم. پيامبر(ص) فرمود: اسلام بياور و به يگانگى خدا اقرار كن! عرض كرد: اگر شما برحقّيد دست قطع شده مرا به حال اوّل برگردانيد و شفا دهيد. پيامبر دست قطع شده اش را به موضع خود گذاشت و فرمود: «بسم الله الرحمن الرحيم» و نفسى كشيد و دست مبارك خود را به موضع قطع شده ماليد. دست مرد عرب به حال اوّل بازگشت و او شهادتين به زبان جارى كرد و اسلام آورد. 📜چهل داستان از عظمت قرآن ‎‎‌‌‎‎https://Eitaa.com/bshmk33
ریزش گناهان همانند ریزش برگ های درختان🍃 ابوعثمان مى گوید: من با سلمان فارسى زیر درختى نشسته بودم ، او شاخه خشكى را گرفت و تكان داد همه برگهایش فرو ریخت . آنگاه به من گفت : نمى پرسى چرا چنین كردم ؟ گفتم : چرا این كار را كردى ؟ در پاسخ گفت :یك وقت زیر درختى در محضر پیامبر (ص) نشسته بودم ، حضرت شاخه خشك درخت را گرفت و تكان داد تمام برگهایش فرو ریخت . سپس فرمود:سلمان ! سۆ ال نكردى چرا این كار را انجام دادم ؟ گفتم : منظورتان از این كار چه بود؟ فرمود: وقتى كه مسلمان وضویش را به خوبى گرفت ، سپس را بجا آورد، گناهان او فرو مى ریزد، همچنان كه برگهاى این درخت فرو ریخت. 📜بحار، ج ۸۲، ص ۳۱۹ ‎‎‌‌‎‎https://Eitaa.com/bshmk33
#معامله_با_خدا 🌷خدایا من این گناه را برای تو ترک میکنم🌷 می گوید:  «در ایّام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته مَنْ شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت،  با خود گفتم: «رجبعلی! می تواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذّت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن.  سپس به خداوند عرضه داشتم: ! من این را برای تو می کنم، 💠تو هم مرا برای خودت تربیت کن💠 آن گاه یوسف گونه پا به فرار می گذارد و نتیجه این ترک گناه، باز شدن دیده برزخی او می شود؛ به گونه ای که آنچه را که دیگران نمی دیدند و نمی شنیدند، می بیند و می شنود و برخی برای او کشف می شود. 📚کیمیای محبت، محمدی ری شهری، دار الحدیث، چاپ سوم، ص79 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌➯@Bshmk33
ریزش گناهان همانند ریزش برگ های درختان🍃 ابوعثمان مى گوید: من با سلمان فارسى زیر درختى نشسته بودم ، او شاخه خشكى را گرفت و تكان داد همه برگهایش فرو ریخت . آنگاه به من گفت : نمى پرسى چرا چنین كردم ؟ گفتم : چرا این كار را كردى ؟ در پاسخ گفت :یك وقت زیر درختى در محضر پیامبر (ص) نشسته بودم ، حضرت شاخه خشك درخت را گرفت و تكان داد تمام برگهایش فرو ریخت . سپس فرمود:سلمان ! سۆ ال نكردى چرا این كار را انجام دادم ؟ گفتم : منظورتان از این كار چه بود؟ فرمود: وقتى كه مسلمان وضویش را به خوبى گرفت ، سپس را بجا آورد، گناهان او فرو مى ریزد، همچنان كه برگهاى این درخت فرو ریخت. 📜بحار، ج ۸۲، ص ۳۱۹ ‌‎‎➯@Bshmk33