🔸از عقده ی دل با تو چه گویم که عیان است"
نمی دانم از کجای قصه ی پر غصه ی شما شروع کنم،حتی نمی دانم از چه برایتان بگویم.
از دلتنگی هایمان برایتان بگویم؟ یا از داغی که با رفتن تان در دلمان جای گرفت.
نمی دانم از اشک های فرزندان و مادران شهدا برایتان بگویم؟ یا از اشک های پیرزنی که با در اغوش کشیدن شما می گریست و صرخه می کرد؟ یا از همه سنگین تر از اشک های آقا و سرورمان که هنگام گفتن جمله ی "اللهم لا نعلم منهم الا خیرا" آتشی زد دل هایمان را....؟
اکنون که برای شما می نویسم، گویی همه ی کلمات از ذهنم پر کشیده اند....
راستش را بخواهید نمی دانم چه بگویم، سخن گفتن از شما را دوست دارم و در آن هنگام خستگی برایم معنایی ندارد اما از فرط دلتنگی دیگر توانی برای بیان این خاطراتی که قلبم را می فشارد، ندارم.
اما یک چیز بر روی دلم سنگینی می کند و بیش از پیش تاب و توان را از من ستانده است و آن این است که
"رفتید و داغی به دلمان گذاشتید، رفتید، دست خدا به همراهتان، همنشینی با حسین بن علی گوارایتان...."
اما شما را به فاطمه ی زهرا(س)، شما را به حسین(ع)،گاهی نگاهی به پشت سر بکنید،
که سخت دلتنگیم.....
🔹نویسنده: ذوالفقار
🎐 #دلتنگی (دلنوشته به حاج قاسم)
🌼@bshmk33
🇮🇷🌷
دلبهخونمیغلتدازیادِتبسمهاییار
همچوآنزخمیكهبررویشنمكدانبشكند؛
#بهوقتشهداء🌿🕊
#حاجقاسم💙
#دلتنگی💔😔
https://Eitaa.com/bshmk33