#تلنگر مانتو و شلوار مدرسه‌اش کمی گشاد بود . انگشتان دستش را در آستین بلندش پنهان کرده بود . وقتی به او گفتم که قرار است معلم بشوم و می‌خواهم کمی با او گفت و گو کنم، مقنعه‌اش را روی سرش جابه جا کرد طوری که خط دوخت آن دقیقا زیر چانه‌اش قرار گرفت. _بهم بگو میخوای در آینده، وقتی درست تموم شد، چکار کنی؟ روی پنجه‌ی پاهایش بلند شد. چشم هایی که تا پیش از این به کتانی‌هایش دوخته شده‌بود، حالا مستقیما به من نگاه می‌کرد و برق میزد. _میخوام مهربون باشم و برای بچه های فقیر، کیف و کفش لباس بخرم، شهربازی ببرمشون و براشون خوراکی بگیرم یاهرچی که دلشون بخواد! _چقدر خوب، چه قلب بزرگی داری که میخوای به بچه ها کمک کنی ! دست هایش را در آستین هایش پنهان کرد و پرسید: گفتی قراره معلم بشی؟ _آره _پس میشه کمکم کنی تیزهوشان قبول بشم؟ _چرا دوست داری اونجا قبول بشی؟ _چون میخوام دکتر یا مهندس بشم شنیدم فقط دانش آموزهای تیزهوشان می تونن قبول بشن! _اصلا چرا فکر میکنی باید دکتر بشی؟ کمی با پوست لبش بازی کرد و گفت: خب اول باید دکتر یا مهندس بشم ‌که بتونم به بقیه بچه ها هم کمک کنم! 🔸️فاطمه رفیعی دانش‌آموخته رشته علوم‌تجربی، ورودی ۱۴۰۲، مرکز آموزش عالی شهید رجایی #جهاد_تربیتی #گروه_جهادی_فاطمیون ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒ گروه جهادی فاطمیون @jahadi_fatemiyun ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒᚑ