eitaa logo
بسیج دانشجویی | BSO.IR
6.8هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
1.3هزار ویدیو
202 فایل
🌍کانال اطلاع رسانی سازمان بسیج دانشجویی🇮🇷 bso.ir :سایت رسمی سازمان ✅ ✅ اعلام زمان برگزاری برنامه‌های علمی، فرهنگی، جهادی و سیاسی بسیج دانشجویی ✅ نامه‌ها، بیانیه‌ها و مواضع ✅ انتشار جدیدترین تولیدات استان‌ها
مشاهده در ایتا
دانلود
روز دوم سفر عشق: 🕖 پس از اقامه ی نماز صبح و صرف صبحانه راهی اروند شدیم. جایی که یادآور مظلومیت شهدای غواص است،یادآور آموزش های سخت و طاقت فرسا در آب های وحشی اروند ... 🔺عبور از آن پل معلق همراه با تماشای تابلوهایی که حائز جملاتی صمیمانه و بی غل و غش بود ،زیبایی آن محیط را بیشتر به تصویر می کشید. قسمت جذاب بازدید از اروندرود لنج سواری بود؛ جوی که مملو از آرامش ناشی از یاد شهدا بود. پس از اقامه ی نماز ظهر و صرف ناهار بر می گردیم. ☑️ در راه راوی از حال و هوای آن روز ها صحبت می کند؛قسمت کوچکی از آنچه بر شهدا گذشت را برایمان به تصویر می کشد...بچه ها هرکدام در عالم خود آرام اشک می ریزند. 💠 حالا همه سرحال و آماده ی شلمچه اند... 🔸 شلمچه و حاج حسین یکتایش!شلمچه و سکوت و آرامش بی مانندش،شلمچه و غروب بی نظیرش که مزین به صدای نوحه و اذان است. شاید قشنگی چیز هایی که میبینی با جملات نتوان به تصویر کشید. کسی را میبینی که روی خاک سجده کرده و با شهدا درد و دل می کند یا کسی که میزبان زوار است و با عشق به زائرین خدمت می کند یا کسی که خاک شلمچه را سجاده ی نمازش می کند... ♨️ شلمچه به تعبیر من خلاصه ی عشق است و بس... در همان تاریکی شب جمع می شویم برای کولاک حاج حسین یکتا ؛کولاکی که ابتدایش شلمچه است و انتهایش کربلا...حاج حسین تعریف می کند که وسط چه خاک و خون و مقتلی نشسته ایم. ضربان قلب ها شدت می گیرد،برای چند ثانیه بغض ها خشک و دوباره چشم ها داغ می شود؛حالا دارالشفاء آماده ی شفاعت است... بر می خیزیم و با سلامی به سمت حرم سیدالشهداء مجلس را تمام می کنیم. ♨️حسن ختام امروز شام متفاوتمان بود؛فلافل معروف جنوب که حسابی مورد استقبال واقع شد. 🔹مهم‌ترین اخبار دانشجویی دانشگاه‌های کشور را اینجا بخوانید👇 📣 @BSOuni
روز سوم سفر عشق: 🕖نماز صبح را که خواندیم پس از صرف صبحانه قصد حرکت به سمت هورالعظیم را کردیم؛زیبایی این منطقه مرا غرق خود ساخته بود. ☑️چرا اینقدر دست و بالم در استفاده از کلمات بسته است...آیا آرامش تعبیر کاملی از حال اینجاست؟نه نیست..اما چاره ای هم نیست باید نوشت 💠از میان نی زار ها که رد می شوی حس اینکه جا پای شهیدان میگذاری در تو زنده می شود...سوار قایق شدنمان تجربه ی جدیدی بود که لمس آن صحفات جدیدی از زمان جنگ را برایم نمایان می کرد. نماز ظهرمان را در حسینیه ی هورالعظیم اقامه می کنیم. ♨️سربندهایی ب رسم هدیه ب ما اهدا می شود.و راهی طلائیه می شویم؛در منطقه پررنگ ترین چیزی که چشم را می نوازد گنبد طلایی بزرگی است که در ابتدای مسیر واقع شده است.حرکت می کنیم ،در سمت راستمان آب جریان دارد که آنجا را خیلی دنج و زیبا کرده است. با خواندن روضه ی امام حسین و روضه شهیدانمان بار دیگر دلاوری هایشان را در صحنه ی کارزار متصور می شویم و با خود تجدید عهد می کنیم. 🔺و اما ایستگاه بعدی ما هویزه است؛می گویند هویزه مرز بین زمین و آسمان است. نمی توان گفت هویزه شبیه شلمچه یا فکه است نه!هویزه فقط هویزه است ،قتلگاهی به وسعت کربلا... 🔸اینجا می شود تنها و جدای از دیگران تنها خود بود و شهدا انگار آنها منتظرند به درد و دلهایت گوش دهند ...اینجا فرصتی است که تا بیمه ی شهدا شویم و ایمن از ناپاکی نگاه و دل...مدت کمی را در هویزه بودیم ولی این دقایق برایم به قدری پر از نور معنویت بود که تا هیچ وقت نمیتوان به دست فراموشی سپرد. حسن ختام امروز اقامت در اردوگاه حمیدیه بود. 🔹مهم‌ترین اخبار دانشجویی دانشگاه‌های کشور را اینجا بخوانید👇 📣 @BSOuni
پایان سفر کاروان اول بسیج دانشجویی استان 💠 پایان سفر عشق 🕗 صبحگاه چهارمین روز سفرمان به وقت اذان صبح از خواب بر می خیزیم و پس از اقامه ی نماز صبح و صرف صبحانه عازم کانال کمیل می شویم. جایی که ورود به آن نوای " سلام بر ابراهیم! سلام بر ابراهیم هادی و سلام بر مظلومیت بی حد و مرز پیکر های برنگشته!سلام بر نجواهای یا زهرای باقی مانده از جنگ!سلام بر حضرت زهرا..سلام بر مادران تمامی شهدا..." را در دل ها زنده می کند. 🔺 مقصد بعدیمان فکه است که به قتلگاه شهدا معروف است...وقتی پاهایت را روی رملهای فکه می گذاری انگار پا روی بال فرشته ها گذاشته ای... شنیدن نام فکه یادآور انبوهی از جملات است.. یادآور عاشورا و صحنه های عاشورا... یادآور شهید اهل قلم است که در این رمل ها بیشتر از هرجا جای خالی اش حس می شود.. فکه روایتی است از بودن و ماندن؛ روایتی ناتمام برای همیشه... حس خوب فکه وقتی برایم معنا شد که با پاهای برهنه روی رمل ها قدم برمی داشتم و زیر لب ذکر یا زهرا را تکرار می کردم ؛این همان کاری بود که شهدا انجام می دادند با این تفاوت که آن روز ها پر از صدای توپ و خمپاره بود ولی الان... راوی از ۱۲۰ شهیدی که در گور دسته جمعی پیدا شده اند صحبت می کند و از تیر خلاصی که به مصدومان زده اند و روضه ی حضرت زهرا را برایمان می خواند،روضه ای که بغض در گلو مانده ی مارا به هق هق تبدیل می کند. خادمین راهیان شیشه های کوچکی محتوی خاک فکه را به رسم هدیه به ما اهدا می کنند؛خاکی که پر از بوی معنویت است. بعد از فکه راهی قتلگاه شهید حسن باقری در شمال فکه می شویم. راوی از ویژگی های شاخص این شهید برایمان می گوید؛ویژگی هایی که معیار یک جوان مومن انقلابی است و از ناگفته های زمان جنگ برایمان می گوید. حسن ختام روز آخر اردو دل کندن است...خداحافظی همیشه تلخ ترین قسمت ملاقات کسانی است که دوستشان داری اما چاره چیست؟! رفتن تقدیر است... امروز شهدا به ما برات شفاعت دادند... امروز از شهدا خواستم که این ۴ روز محشر را هیچگاه فراموش نکنم....از آنها خواستم که مرا در ادای دین به آنها یاری کنند تا در روز قیامت شرمنده ی حضرت فاطمه و مادران و فرزندان آنها نشوم. این سفر تجدید عهدی بود با شهدا تا با تمام قوا وارد صحنه های واقعی جامعه ی امروز که نیازمند یک جوان انقلابی است، شویم. ماییم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی 🔹مهم‌ترین اخبار دانشجویی دانشگاه‌های کشور را اینجا بخوانید👇 📣 @BSOuni
کاروان راهیان نور خواهران دانشگاه زنجان 💠به نام خدای عشق و شهادت 🔅رفتیدتاباشیم،نیستیم ولی شما هستید برایمان دعا کنید که حسینی باشیم 🔸رفته بودم برنامه افتتاحیه راهیان نور که توی سالن غدیربود.دونه دونه به همه دعوتنامه میدادند،گاهی بعضی هابی اهمیت رد میشدند بعضی هاهم مشتاقانه ایستاده بودند تا نوبتشون شه که دعوتنامه رو بگیرند.یه دعوتنامه ازطرف شهید حسین خرازی بود. عزمم رو جزم کرده بودم که حتما به امید خدا به این سفر برم. بالاخره روز موعود سررسید.امروز۱۸ اسفند ساعت ۲۲شب هست که همه توی دانشگاه زنجان دوره هم جمع شدیم که برای یک هدف به سمت یک راه بریم. توی اتوبوس انگار بچه هاحال وهوای دیگه ای داشتن، صمیمیت بین بچه هایی که اصلا همدیگه رو نمیشناختن موج میزد و هیچ کس احساس غریبی نمی‌کرد. صبح بعد از نماز صبح وخوردن صبحانه به سمت دوکوهه حرکت کردیم.صفاوصمیمیتی که داخل اتوبوس بین بچه ها بود وصف شدنی نبود.هیچ کس از طولانی بودن راه خسته نشده بود واین رو می‌شد ازچهره ی بچه هافهمید. هرکس توحال و هوای خودش بود،یکی ذکرمی‌گفت،یکی با کناردستیش صحبت می‌کرد،یه گروهی هم جمع شده بودن بازی های فکری انجام میدادن ورقابت شیرینی بینشون موج میزد.انقدربابچه هاگرم صحبت شدیم که نفهمیدیم کی به دوکوهه رسیدیم.وقتی از اتوبوس پیاده شدم دیگه پاهام در اختیار من نبودن بی‌اختیار به این طرف واون طرف می‌رفتم.تازه سفر ماشروع شده بود. 🔹 ‌ جایی که روزی بچه های لشگر محمدرسول الله(ص) به فرماندهی‌ شهید حاج ابراهیم همت وبچه های گردان حبیب ابن مظاهر و... در اونجا بودن.به ماگفته بودن قدم به قدمی که شما دارین اینجا پا میذارین روزی شهدای ما پا گذاشتن، قدر این خاک روبدونین. همه چیز دست نخورده بود.حتی جدول هایی که اونجا بود برای همون زمان بود،یا تانک های زنگ زده ای که روی تنش خاک نشسته بود اماروی دلش پر حرف‌هایی بود که ناگفته مونده بودن،فقط حال و هوای اونجا باگذشته فرق می‌کرد.من نمیدونم اون موقع دوکوهه چه حال و هوایی داشته اما الان دو کوهه غرق در سکوته وتنهای تنها... بعداز خوردن نهار راه افتادیم سمت معراج شهدا به داخل محوطه اطراف معراج رفتیم و از اتوبوس پیاده شدیم. در داخل محوطه ایستگاه صلواتی گذاشته بودند و به قول بچه ها شربت شهادت میدادند.کمی با خادمین آنجا صحبت کردیم. وضو گرفتیم و آماده شدیم تا به داخل حسینیه برویم. امروز شهادت امام هادی(ع) بود.صدای مداحی وروضه ی دلنوازی محیط اونجاروفراگرفته بود.همه یه حال وصف نشدنی وفوق العاده ای داشتند. معراج شهدا. خدای من . چه حال عجیبی داره. چه قدر اینجا بوی غربت میده.چه حزنی بر اینجا حاکم است. مگر اینجا کجاست؟ این ناله ها برای چیست.؟ این جا معراج شهدا است دلتنگی اینجا از دلتنگی مادران شهدا است برای فرزندان برنگشته شان. اینجا دیگر از غسل و کفن خبری نیست. شهید کفنش لباس رزمش است و آب غسلش خونش است که بر زمین ریخته شده. شهدای اینجا هم نیازی به غسل و کفن ندارند چرا که بدنی برای غسل ندارند و کفنشان هم کیسه سفیدی است که استخوانهایشان در آن جمع است. 🔆یاران شتاب کنید... گویندقافله ای در راه است که گنهکاران رادرآن راهی نیست،آری گنهکاران را راهی نیست،اماپشیمانان رامی‌پذیرند. 🔹مهم‌ترین اخبار دانشجویی دانشگاه‌های کشور را اینجا بخوانید👇 📣 @BSOuni