فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه است هوایت نکنم می میرم
خاطره ای شنیدنی از زیارت شب جمعه کربلا از راه دور.
اشکتون جاری شد شهدا رو یاد کنید
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#سلام_امام_زمانم
سرسبزترین بهار دلها برگرد...
آرامش جان، قرار دلها برگرد...🌸🍃
ڪاش هر روز صبح یادمان بیفتد
ڪہ چہقدردوسٺمان دارے و برایمان دعا مے ڪنے
امام مهربان زمانم...
دوستٺ دارم و برای ظہورٺ دعا مے کنم
#ســــــلامــ
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
@Farsna.mp3
4.21M
🎙بذرافشانی مزرعه دل... آیت الله ناصری
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
نيتها را خالص کنيد و يقين بدانيد هراندازه که نيتها را پا ک کرده و آنچه درتوان داريم بکارگيريم به همان اندازه نصرت الهي نصيبمان خواهد گشت.
#شهيد_باقر_طباطبائى
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
14.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸درد دل خانواده شهيد روحانی «مصطفی قاسمی» با مردم
🔹صحبت از كتابهايش كه تنها داراییاش بود تا افتخارش به تبليغ دين تا جایی كه قبول نكرد به عنوان استاد دانشگاه تدريس كند»
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆
🇮🇷 #پایی_که_جا_ماند 🇮🇷
✫⇠قسمت :9⃣1⃣
✍ به روایت سید ناصرحسینی پور
اوایل صبح به بغداد رسیدیم.اتوبوسها وارد زندان الرشید شدند و بچهها یکی یکی پیاده میشدند.دژبانها با کابل و باتوم روبهروی درِ اصلی زندان ایستاده بودند. آنها در دو ردیف، به عرض دومتر و به طول حدود بیست متر،یک کانال انسانی تشکیل داده بودند. اسرا باید از میان این کانال عبور کرده و وارد حیاط زندان میشدند.دژبانها بچهها را حین عبور از این کانال، میزدند.اگر اسیری در کانال گیر میافتاد، کارش زار بود. سید نادر پیران و محمد کاظم کریمیان بدون برانکارد مرا از اتوبوس پایین آوردند.از میان کانال که عبورم دادند،کابل و باتوم بود که بر سر و صورتشان پایین میآمد. سید نادر زیر کتفم را گرفته بود و محمد کاظم پایم را !وقتی باتوم به سر و صورتشان میخورد، نمیتوانستند مثل دیگر اسرا دستهایشان را سپر سر و صورتشان کنند.صورت سید نادر کبود بود و از بینی محمد کاظم خون میآمد.
دژبانهای زندان الرشید کلاه قرمز بودند. سربازان عادی کلاه سیاه و پرسنل واحد بهداری کلاه آبی.روی دیوارهای بلند زندان سیمهای خاردار حلقوی کشیده شده بودند. زندان دوازده سلول داشت.حدود پنجاه اسیر ایرانی باید در سلولی، به ابعاد سه در چهارمتر، به سر میبردند. عدهای از خستگی خوابشان برد. تعدادی در گوشه و کنار سلول بیحال و بیرمق نشسته بودند. بعضیها هم که جای خواب نداشتند، سرپا بودند. راهرو پر از اسیر بود. تعدادی هم در راهروی دستشوییها خوابیدند. تشنه بودیم، از آب خبری نبود. درد شدید و خفگی بر اثر ازدحام اسرا عذابم میداد. بچهها برای اینکه مجروحان فضای بیشتری داشته باشند سرپا میایستادند تا مجروحان بخوابند.گرما کلافهام کرده بود.بازداشتگاه حتی پنکه سقفی هم نداشت.
صبح شد، نمازمان را با تیمم و بدون مهر خواندیم. برایمان مقداری صبحانه آوردند. مقدار کمی آب عدسی یا شوربا بود. آب عدسی را در ظرفی که قُسوه نام داشت و مستطیلی شکل بود، میخوردیم. خوردن صبحانه قُلپی بود. یک نفر ظرف قسوه را مقابل دهانمان میگرفت و بچهها هرکدام چهار قُلپ آب عدسی سر میکشیدند. بعضیها از شدت تشنگی از خیر آب عدسی گذشتند.
سرگرد دستور داد بچهها کفشهاشان را درآورند. بیشتر بچهها با زیرپیراهن بودند. تعدادی بر اثر ضرب و شتم عراقیها در خط مقدم لباسهاشان پاره شده بود. این بچهها زیر پیراهن خود را دامن کرده و دور خود پیچیده بودند.
از تشنگی تحملم به سر رسیده بود. علی اصغر باقرزاده دوست صمیمی دو برادرم، جلو رفت. به دژبان گفت : «ما اسرای سالم آب نمیخوایم، شما رو به خدا مجروحان رو از تشنگی زجرکش نکنین!» دژبان با کابل به جان علیاصغر افتاد. بعد از او علیرضا کرمی، صدایش را کمی بلند کرد و گفت : «ما پای کابلها و کتکهای شما ایستادیم،به مجروحها رحم کنین!» دژبانها چنان علیرضا را زدند که بی حال و بیرمق نقش زمین شد.
اولین بازجویی، در بغداد شروع شد. بازجویی در حیاط زندان انجام میشد. بیشتر اسرا خود را تدارکاتچی، سکاندار، امدادگر، راننده، بهیار، آبدارچی و نیروهای واحدهای بهداری، تعاون و مهندس معرفی کردند! داد سرهنگ درآمد! از آن جمع دویست نفری بیش از صد نفر خودشان را نیروی واحدهای غیر رزمی معرفی کرده بودند.سرهنگ گفت : «ما شمارو به حرف میآریم، توی این زندان خیلیها با ما راه نیومدن، کاری کردیم که آروزی مرگ کردن!»
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆
چجوری با شهدا رفیق شیم😉❤️
دوستی باهاشون یه حس قلبی و شناختشون هست😍🌺
اما خوندن این متن هم خالی از لطف نیست!
✍✍✍
دوست شهیدت کیه؟؟
گام اول👣
انتخاب❤️ شهید❤️
به یه گردان نگاه کن
به صورت شهدا نگاه کن
به عکسشون، به لبخندشون
ببین کدوم رو بیشتر دوس داری
با کدوم یکی بیشتر راحتی؟!😍
گام دوم👣
عهد بستن با دوست ❤️شهیدت❤️
یه جایی بنویس؛ البته اگه ننوشتی هم اشکال نداره.
با دوست شهیدم عهد میبندم پای رفاقت او تا لحظه ی مرگم خواهم بود😉 و از تذکرات دوستانه ی خود به هیچ وجه روی نمیگردانم.❤️😍
گام سوم👣
شناخت❤️ شهید❤️
تا میتونی از دوست شهیدت اطلاعات جمع آوری کن.
عکس، فیلم، صوت، کتاب و وصیت نامه...📚🎥📸
گام چهارم👣
هدیه ثواب اعمال خود به❤️ شهید❤️
از همین الان هرکار ثوابی که انجام میدی،
فقط یه جمله بگو:"خدایا! ثواب این عملم برسه به دوست شهیدم."❤️😍
طبق روایات نه تنها ازت چیزی کم نمیشه، بلکه با برکت تر هم میشه!😉
بعله دیگه اینجوریاس... دین مهربونی وعشقه دیگه😋
اسلام واس ماس😍
بچه ها؟!
شهید، اونقدر مقام بالایی داره که نیازی به ثواب کار ما نداشته باشه!اینو یادتون باشه هاااا❤️
تو با این کار خلوص نیت و علاقت رو به شهید نشون میدی!😉
گام پنجم👣
درگیر کردن خود با ❤️شهید❤️
سریع همین الان بک گراند گوشیتو عوض کن و عکس دوستتو بزار!!
در طول روز باهاش درد دل کن.باهاش حرف بزن.آرزوهاتو بهش بگو...🌺
گام ششم👣
عدم گناه در حضور ❤️رفیق❤️
روح شهید تا گام پنجم اگر با درستی قدم بر دارید بسیار از شما راضیه
ولی آیا در حضور دوست معنویت میتونی گناه کنی؟😰
حجابمون، غیبت، دروغ، نمازامون و .....
حواسمون باشه👌
گام هفتم👣
اولین پاسخ❤️ شهید❤️
کمی صبر و استقامت در گام ششم، آنچنان شیرینی برای شما خواهد داشت که در گام بعدی گناه کردن براتون سخت میشه..
خواب دوست شهیدتو میبینی اگر واقعا درگیرش شده باشی و اون ازت راضی باشه، دعایی که کرده بودی برآورده میشه، دعوت به قبور شهدا و راهیان نور و ...
گام هشتم👣
حفظ و تقویت رابطه تا شهادت(مرگ)
گام های سختی رو کشیدین!درسته؟!
مطمئنا با شیرینی ای که چشیده اید، از این مسیر خارج نخواهید شد...
راستی شما کدوم شهید رو انتخاب کردین؟....
🌺🌺🌺🌺
یاعلی مدد
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷فرازی از وصیٺنامہ شهید🇮🇷
(خطاب به پدر ومادرشان)
همیشه به شما گفته بودم که بنده امانتی هستم از طرف خدا پیش شما و روزی باید پیش او بروم و امروز، همان روز است. من را اگر خفهام کنند، به خدا سازش نخواهم کرد و حقیقت را قربان مصلحت نمیکنم.
فقط و فقط ـ زیر عکسم بنویسید: «پاسدار امام زمان (عج) بود.» که ان شاء الله سرباز امام زمان (عج) باشم.
«خدایا، خدایا! تا انقلاب مهدی (عج)، خمینی را نگهدار.» عوض من هم، مرقد شش گوشهی امام حسین (ع) را زیارت کنید.
۲۷/۱۲/۱۳۶۳
#شهید_صادق_کلهر
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ آثار پیچوندن نماز
🌺 استاد پناهیان
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 آیه های خودمانی 🇮🇷
اجرش با خدا
رو بعضی چیزها نمیشه قیمت گذاشت، میگن قیمت نداره! بعضی کارا هم این قدر ارزشمنده که نمیشه روش قیمت گذاشت. شاید ظاهر کار زیاد بزرگ نباشه ولی ارزشش بینهایته. مثلاً ماشینت تو جاده خراب شده و یکی میاد یه نگاه میندازه و میگه از سر باطریه! سر باطری رو سفت میکنه ماشین روشن میشه! این کار ظاهرا کوچیکه ولی خیلی ارزش داره. یا مثلاً میخواهی کتاب بخری ولی وقت نداری، یکی از دوستات میگه من برات میخرم.این کار خیلی خیلی برات ارزشمنده. خدا گفته اجر این کارا با خودشه:
فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ
پاداش او بر عهده خداست
(بخشی از آیه 100 نساء)
(صفحه 54)
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
😊 لبخند شهدایی 😊
با اهواز صحبت کنید
یکی از برادران بسیجی که به تازگی با هم دوست شده بودیم، یکروز مرا کنار کشید و گفت: اگر کاری نداری بیا با هم برویم تا مخابرات
پرسیدم: تو که خیلی وقت نیست اعزام شدی. گفت: درست است، اما حقیقت اش این است که خانواده ام موافقت نمی کردند بیایم، من هم برای اینکه از دستشان خلاص بشوم گفتم جبهه نمی روم، می روم برای کار
پرسیدم: حالا می خواهی چه کنی؟ گفت: می رویم مخابرات شماره می دهم شما صحبت کن، بگو که دوستم هستی و ما در تبریز هستیم و با هم کار می کنیم، من نتوانسته ام بیایم، بعداً خودم تماس می گیرم
آقا رفتیم مخابرات، شماره را دادیم تلفنچی گرفت: الو، منزل فلانی، با اهواز صحبت کنید
گوشی را دادم دست خودش گفتم: مثل اینکه دیگر کار خودت است.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
*قدرت و شکوه زن در کلام امام و رهبری:*
*همه تحت تاثیر مادران هستند:*
*آنکه بهشتی می شود، پایه بهشتی شدنش از مادر است؛*
مادر است که فرهنگ و معرفت و تمدن و ویژگی های اخلاقی یک قوم و جامعه را با جسم خود، با روح خود، با خلق خود و با رفتار خود، دانسته و ندانسته به فرزند منتقل می کند. همه تحت تاثیر مادران هستند.
آنکه بهشتی می شود، پایه بهشتی شدنش از مادر است؛ که (( *الجنه تحت اقدام الامهات* ))
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #پایی_که_جا_ماند 🇮🇷
✫⇠قسمت :0⃣2⃣
✍ به روایت سید ناصرحسینی پور
دیگر سرهنگ عراقی که مسنتر بود گفت : «ما بعداز ظهر، برمیگردیم. تا اون موقع فرصت دارید فکراتونو بکنید و به ما راست بگید.
عصر شد. همان دو بازجو، که هر دو سرهنگ تمام بودند، وارد زندان شدند. سرهنگ از جیبش سیگار سومر پایه بلندش را در آورد، چند پُک عمیق که به سیگارش زد، گفت : «امیداورم فکراتونو کرده باشید.وقت ندارم زیاد با شما مجوسها سر و کله بزنم، فرماندهان با پای خودشون بلند بشن و بیان بیرون!»
هیچکس از جایش بلند نشد.وقتی دیدند کسی بلند نمیشود، جلو آمدند و ده، دوازدهنفر از بچهها را شانسی از جمع اسرا بیرون کشیدند.یکی از آنها «هوشنگ جووند» بود.او قبلا روی مین رفته بود و یک پایش قطع شده بود.در قرارگاه نصرت فرمانده محور عملیاتی بود.به دستور سرهنگ یکی از دژبانها با لگد و کابل به جان هوشنگ افتاد.پای مصنوعی هوشنگ از پایش درآمد و او به زمین افتاد.سرهنگ عراقی با لبخند معناداری گفت : «هذا هوشنگ جووند!» عراقیها میدانستند که هوشنگ جووند یک پایش مصنوعی است و توانستند شناساییاش کنند! وقتی او را میزدند، بهشان گفت : «بزنید،مگه قرار نیست یه روز بمیرم و توی قبر، مار و عقرب جنازه منو بخورن، بزنید!» او را بردند و دیگر هیچوقت ندیدمش!
امروز، جمعه بود. برای چندمین بار ما را بازجویی میکردند اما جوابی نگرفتند. سرتیپ بازجو که رفت،دژبانها از اسرا خواستند زیرپیراهنشان را درآورند و روی زمین داغ دراز بکشند.گرمای سوزان تیرماه چنان زمین زندان را داغ کرده بود که به قول بچهها تخممرغ را آبپز میکرد. بچهها بدون زیرپیراهن مجبور بودند با شکم روی زمین داغ دراز بکشند.شکم بچهها روی زمین کباب شد. این شکنجه نالهی بچهها را درآورد. تا ده، پانزده دقیقهی اول دژبانها فقط تماشاگر بودند. آنها سراغ کسانی میرفتند که سعی میکردند، شکمشان به زمین سیمانی نخورد.دژبانها با پوتین روی پشت بچهها میایستادند و با کابل به کمرشان میکوبیدند.میخواستند شکم بچهها به زمین داغ بچسبد تا داغی و حرارت زمین را حس کنند.پاهایم بدجوری میسوخت. مجبور بودم هر چند دقیقه یکبار خودم را روی یک طرف بدنم قرار دهم.
اجازه نمیدادند آب بخوریم. یکی از بچهها از فرط تشنگی بلند شد و به سمت پارچ شربت دوید.همین که پارچ شربت را برداشت تا بنوشد، دژبانها به جانش افتادند و تا حد مرگ او را زدند. دو، سه نفر از تشنگی بیهوش شدند.یکی از اسرا از تشنگی شهید شده بود و جنازهاش در گوشه زندان در آن گرمای سوزان به زمین افتاده بود.
پارچهی روی زخمم پر از عفونت و خون و چرک بود. فرجالله پایین زیر پیراهنش را پاره کرد، دور زخم پایم بست. دلش میخواست کمکم کند، مرا روی زمین کشید و کنار دیوار برد.
فرجالله که میدانست مجروحان از تشنگی ناندارند، به طرف شیر آب رفت. دژبانها جلویش را گرفتند و با کابل به جانش افتادند.حاضر بودم تشنه بمانم ولی او برای آب آنهمه کتک نخورد.
غروب بود، عراقیها دستور داخل باش دادند. هنگام داخلباش، وحشیانه با کابل و باتوم به جان بچهها افتادند. این کار، هر روز غروب تکرار میشد. هنگام داخل شدن پای یکی از اسرا به پایم خورد و از شدت درد بیهوش شدم.وقتی بهوش آمدم در گوشه راهرو دراز کشیده بودم. ظهراب محمدی که به پایم خورده بود،کنارم نشسته بود. منتظر بود به هوش بیایم تا از دلم درآورد. سرم را بوسید و گفت : «سید! تورو خدا ببخشم»
نمیدانستم چه کار کنم که در رفت و آمدها پایم لگد نشود. ترابعلی توکلپور را صدا زدم و از او خواستم مرا ببرد در راهروی توالتها. میخواستم شب را در توالت بخوابم. آنجا راحتتر بودم. وضعیت توالتها افتضاح بود. عراقیها برای اینکه اسرا شب تشنه بمانند، شیر فلکهی اصلی آب توالتها را از بیرون میبستند. به همین دلیل، شیرهای توالت هیچگاه آب نداشت! از ترابعلی خواستم کارتنی تهیه کند. ترابعلی رفت و برایم یک تکه کارتن آورد. با قرارگرفتن کارتن روی سنگ توالت لباسها و بدنم کمتر کثیف میشد.پاهایم داخل توالت بود و از شکم به بالام بیرون توالت. ترابعلی گریهاش گرفت. شاید یادش میآمد شش، هفت روز قبل روی شناور جزیره مجنون کنارهم میخوابیدیم و چه حال و هوایی داشتیم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
🔴 چه زیبـــــا گفت
#شهید_حمید_باکری ⇩⇩⇩
🔻بعد از جنگ رزمنده ها به سه گروه تقسیم میشوند:
۱. دستهای به مخالفت با گذشته خود بر میخیزند و از گذشته پشیمان میشوند.
۲. دستهای راه بیتفاوتی را بر میگزینند و در زندگی مادی غرق میشوند و همه چیز را فراموش میکنند.
۳. دستهای به گذشته خود وفادار میمانند و احساس مسئولیت میکنند که از شدت مصائب و غصهها دق خواهند کرد.
#ســـــردار_بینشان
#شهیـد_حمیـــــد_باکـــــری🌷
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
نوکر زمان فرحزاد.mp3
542K
💎 نوکر «زمانیم» یا نوکر «صاحبالزمان» ⁉️
👈 باید بیش از این به کارهامون فکر کنیم...
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 آیه های خودمانی🇮🇷
گناه جلوی خدا
از خیلی از ماها اگه بپرسن از خدا بیشتر میترسی یا از پدر و مادرت؟ همسرت؟ همکارت؟ همکلاسیت؟ جواب میدم معلومه از خدا! اما راستش بیشتر آدمها از خدا اصلاً نمیترسن. اگه میترسیدن که اینقدر راحت جلوی خدا گناه نمیکردن. جلوی بقیه پنهانکاری میکنن و کارای خلافشونو قایم میکنن. اما تا تنها میشن راحت گناه میکنن. فکر نمیکنن خدا همه جا هست، نه فقط بعضی جاها!
یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ
از مردم مخفی میکنند اما از خدا نه
(بخشی از آیه 108 نساء)
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
ورزشکار بود و به ورزش کاراته علاقه داشت و از ۱۰ سالگی به این ورزش پرداخته بود. در سال ۷۲ همراه تیم استان آذربایجانشرقی در مسابقات چهارجانبه بین المللی در تبریز به مقام قهرمانی دست پیدا کرد.پرکاری و ساعتهای انگشت شمار خواب در طول شبانه روز از ویژگیهای بارز او بود بطوریکه کار در روزهای جمعه را هم در یکی از جلسات اداری در محل کار خود به تصویب رسانده بود و به این ترتیب کارش تعطیلی نداشت. معتقد بود شهادت در راه خدا مزد کسانی است که در راه خدا پرکارند و شهدای جنگ تحمیلی را شاهد این حرف خود معرفی میکرد.
#شهید_محمودرضا_بیضایی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
1- Esteghbale Mahe Ramezan(1).mp3
4.29M
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
امام صادق ع :
فساد ظاهر ناشی از فساد باطن است.
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #پایی_که_جا_ماند 🇮🇷
✫⇠قسمت :1⃣2⃣
✍ به روایت سید ناصرحسینی پور
ترابعلی گفت : «سید با این بوی بد چطور شب را تا صبح سر میکنی؟»
- این بوی بد دردش از لگد شدنِ پای مجروحم کمتره !
یک پیرمرد شیرازی که عموحسن نام داشت،مسنترین اسیر آن قسمت بود. آن شب و شبهای بعد مثل یک پرستار خصوصی کنارم بود.
از شدت درد خوابم نمیبرد. عمو حسن برای اینکه بهم روحیه دهد، گفت: «پسرم! میبرنت دکتر، خوب میشی، تو زنده میمونی!» دو هفتهای که عمو حسن کنارم بود، برایمان یک هادی و مربی بود. به من و دیگر مجروحان میگفت: «بچهها به امام سجاد علیهالسلام متوسل بشید. امام سجاد هم درد اسارت و هم درد مریضی رو باهم کشید. اگه به خدا و ائمهاطهار متوسل بشید، خدا کمکتون میکنه!» تقوا و صبوری عمو حسن مثالزدنی بود. این بیت را همیشه میخواند : «مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب، به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید»
زیاد که تشنگی عرصه را تنگ کرد، شیرآب توالت را باز کردم و شروع کردم به مکیدن!زیاد که مک زدم، فقط برادههای آهن و هوا در شیر آب جریان داشت.شب از تشنگی به سختی خوابم برد. خواب میدیدم کنار چشمه روستایمان هستم و هرچقدرآب میخورم،سیر نمیشوم.
سومین روزم را در زندان الرشید سپری میکنم. یک ترکش خورده بود پشت رانم و تا امروز متوجهاش نشده بودم. وقتی فشارش دادم چرک و عفونت بیرون زد.
ساعت حدود هشت صبح بود که بیرونمان بردند. دژبانها ابروهای یکی از اسرا را با آتش سیگار سوزانده بودند. جرمش فقط داشتن ریش بود!
امروز صبح ،اسرای سالم تقسیم کار کردند. پرستارهای من عموحسن ویک سرباز ارمنی بودند. سرباز ارمنی عاطفی و مسئولیتپذیر بود.از اینکه یک سرباز ارمنی در آن شرایط سخت پرستارم بود،حس خوبی داشتم. وقتی از او تشکر کردم،گفت: «خدمت به شمارو برای خودم وظیفه میدونم.» نامش را پرسیدم،گفت: «سرکیس داوتیانس هستم!»
بچهها از شدت تشنگی صبحانه نخوردند. عراقیها مثل اینکه میخواستند روز قبل، با تشنه نگهداشتن اذیتمان کنند. قبل از ظهر بود که داوتیانس سراغ یکی از نگهبانهای عراقی رفت.وقتی آمد یک پارچ آب دستش بود. تعجب کردم، به او گفتم : «چطور شد بهت آب دادن؟»
-بین نگهبانهای عراقی یکیشون ارمنیه. هوای منو داره. اون بهم آب داد.
خودش پارچ آب را مقابل دهان مجروحان گرفت تا هرکدام چند قُلپ بنوشند. روزهای بعد، آزادی عمل داوتیانس کمتر شد. دیگر نمیتوانست مثل قبل هوای ما را داشته باشد.
زخم ساق پایم عفونت کرده و بوی مُرده میداد. کف پایم هم ورم کرده و روز به روز بدتر میشد. حسین اسکندری، همان کسی که عراقیها دنبالش میگشتند، بدنش بدجوری سوخته بود. تمام بدنش تاول زده بود. گویا فرمانده قرارگاه کربلا بود. در جزیرهی مجنون بر اثر اصابت گلولههای آتشزا، نیزارهای قسمت خشکی،آتش گرفته بود. لابهلای نیها سوخته بود. فاصله زیادی را میان نیهای آتش گرفته، دویده بود. سوختگیاش به گونهای بود که روغن بدنش روی زمین بازداشتگاه میریخت !نگهبانها اجازه نمیدادند او در سایه دراز بکشد. پماد سوختگی هم به او نمیدادند. پشهها تمام بدنش را تسخیر کرده بودند. کنارم دراز کشیده بود. وقتی خواستم پشهها را از او دور کنم، مانعم شد و گفت : «سلامتی من مدیون همین پشههاست. اگر این پشهها نبودند من تا حالا زنده نبودم.» پشهها عفونت بدنش را میمکیدند. وقتی از دژبانها خواهش کردم اجازه دهند او را داخل سلول ببرند تا در سایه باشد، حسین گفت : «راضی نیستم کسی برای من از عراقیها چیزی بخواد، دشمن هیچوقت دوست و دلسوز نمیشه!» چند ساعتی که نورخورشید به بدن سوختهاش میتابید، عذاب میکشید. تحمل بالایی داشت. صدایش درنمیآمد و فقط زیر لب قرآن میخواند. بچهها که به او دلداری دادند، گفت : «شاید خدا خواسته با این بدن سوخته تو این گرما قرارم بده تا تو جهنم کمترمنو بسوزونه!» بهش گفتم : «حسین! مگه قراره بری جهنم!؟»
- همین که خداوند درجه حرارت جهنم رو برام کمتر کنه، راضیام!
یکی دیگر از اسرای مجروح تیر به گلویش خورده بود. بر اثر اصابت گلوله گلویش سوراخ بود.اگر بینی و دهانش را میگرفتی از گلویش میتوانست به راحتی نفس بکشد. وقتی آب مینوشید، آب از سوراخ گلویش بیرون میریخت. دستم را روی سوراخ گلویش میگذاشتم تا آب بخورد. چند روز بعد، بر اثر عفونت داخلی در زندان الرشید به شهادت رسید.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
🌹حاج هـمت میگوید:
هر موقع در مناطق جنگی گم شدید
ببینید دشـــمن ڪجا را می ڪوبد؛
هـمانجا #جبهــــــهی خـــــودیست.
گم شدهای؟!
نمیدانی جبهه خودی کجاست؟!
دشمن هر روز کجا را میکوبد؟!
یک روز با ماهواره📡
یک روز با مصیح پولینژاد 💶💴
یک روز با مدهای عجیب و غریب👗👚👡
و...
فهمیدی؟!
جبهه ی خودی دقیقا در دستان توست
⚠دشمن، #چادرت و #حجابت را نشانه گرفته است....
👌پس زیر این آتش سنگین بیش از پیش مواظب جبههی خودی باش....
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
@ostad_aali110.mp3
2.15M
🔰دین چیزی جز حُب نیست...🔰
💠استاد #شیخ_مسعود_عالی
✨ #امام_باقر
✨ #اعظم_عبادات
✨ #تسلیم_اهلبیت
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 آیه های خودمانی 🇮🇷
تنبل نماز
میگن میخواهی خدا باهات حرف بزنه قرآن بخون و اگه میخواهی با خدا حرف بزنی نماز بخون. خدا این قدر مهربونه که روزی پنج بار وقت تعیین کرده بریم باهاش حرف بزنیم، تازه اگه بخواهیم بیشتر هم میتونیم بریم پیشش. اما بعضیها همون پنجبار هم اینقدر بیحال میرن پیش خدا که حال اطرافیان رو هم میگیرن. طرف با قیافه در هم و لباس نامرتب شروع میکنه به نماز، وسط نماز هم هی با خودش یا لباسش ور میره تا زودتر ملاقات با خدا تموم بشه. خدا در مورد این آدمهای تنبل گفته:
وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی
وقتی که برای نماز بلند میشوند با تنبلی بلند میشوند
(بخشی از آیه 142 نساء)
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#خاطرات_شهید
💠پاس شبانه
این روزها تردد در شهر ،خاصه شبها وحضوربسیجیان دلاورمرد در خیابانهای شهرمون ،،منویاد احمدمیندازه ،
عاشق پاسهای شبانه بودکه از طرف بسیج میگذاشتند .حتی اگر مهمون بودیم ،نمیومدوهیچ کاری روبه اون ترجیح نمیداد ،۰حفظ امنیت برای احمد همیشه اولویت بود، حتی برخوش بودن در کنار خانواده که بودن درکنارشون روخیلی دوست داشت .احمدازهمون بچگی خودش روفدای انقلاب وارزشها کرده بود .
روحش شادوراهش پررهرو 🌷
راوے : #خواهر_شهید
#شهید_احمد_اعطایی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
😊 لبخند شهدایی 😊
شهید اکبر جمهوری
خدا رحمت کند شهید اکبر جمهوری را، قبل از عملیات از او پرسیدم: در این لحظات آخر راستش را بگو چه آرزویی داری و از خدا چه می خواهی؟ پسر فوق العاده بذله گویی بود. گفت: با اخلاص بگویم؟ گفتم: با اخلاص. گفت: از خدا دوازده فرزند پسر می خواهم تا از انها یک دسته عملیاتی درست کنم خودم فرمانده دسته شان باشم. شب عملیات آنها را ببرم در میدان مینها رها کنم بعد که همه یکی پس از دیگری شهید شدند بیایم پشت سیمهای خاردار خط، دستم را بگیرم کمرم و بگویم: آخ کمرم
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔺 مقصر اصلی مزاحمت ها و تعرض ها در خیابانها کیست؟؟
💯غیر از این است که مقصر اصلی خانم هایی هستند که با رفتار و کردار غیرعفیفانه (پوشش نامناسب و آرایش و ...) دیگران را دعوت به ایجاد مزاحمت میکنند؟
📖 برگرفته از: «آسیب شناسی شخصیت و محبوبیت زن»، ص۳۰۹
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆