eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
679 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :0⃣2⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور دیگر سرهنگ عراقی که مسن‌‌تر بود گفت : «ما بعداز ظهر، برمیگردیم. تا اون موقع فرصت دارید فکراتونو بکنید و به ما راست بگید. عصر شد. همان دو بازجو، که هر دو سرهنگ تمام بودند، وارد زندان شدند. سرهنگ از جیبش سیگار سومر پایه بلندش را در آورد، چند پُک عمیق که به سیگارش زد، گفت : «امیداورم فکراتونو کرده باشید.وقت ندارم زیاد با شما مجوس‌ها سر و کله بزنم، فرماندهان با پای خودشون بلند بشن و بیان بیرون!» هیچ‌کس از جایش بلند نشد.وقتی دیدند کسی بلند نمی‌شود، جلو آمدند و ده، دوازده‌نفر از بچه‌ها را شانسی از جمع اسرا بیرون کشیدند.یکی از آن‌ها «هوشنگ جووند» بود.او قبلا روی مین رفته بود و یک پایش قطع شده بود.در قرارگاه نصرت فرمانده محور عملیاتی بود.به دستور سرهنگ یکی از دژبان‌ها با لگد و کابل به جان هوشنگ افتاد.پای مصنوعی هوشنگ از پایش درآمد و او به زمین افتاد.سرهنگ عراقی با لبخند معناداری گفت : «هذا هوشنگ جووند!» عراقی‌ها می‌دانستند که هوشنگ جووند یک پایش مصنوعی است و توانستند شناسایی‌اش کنند! وقتی او را می‌زدند، بهشان گفت : «بزنید،مگه قرار نیست یه روز بمیرم و توی قبر، مار و عقرب جنازه منو بخورن، بزنید!» او را بردند و دیگر هیچ‌وقت ندیدمش! امروز، جمعه بود. برای چندمین بار ما را بازجویی‌ می‌کردند اما جوابی نگرفتند. سرتیپ بازجو که رفت،دژبان‌ها از اسرا خواستند زیرپیراهنشان را درآورند و روی زمین داغ دراز بکشند.گرمای سوزان تیرماه چنان زمین زندان را داغ کرده بود که به قول بچه‌ها تخم‌مرغ را آب‌پز میکرد. بچه‌ها بدون زیرپیراهن مجبور بودند با شکم روی زمین داغ دراز بکشند.شکم بچه‌ها روی زمین کباب شد. این شکنجه ناله‌ی بچه‌ها را درآورد. تا ده، پانزده دقیقه‌ی اول دژبان‌ها فقط تماشاگر بودند. آن‌ها سراغ کسانی می‌رفتند که سعی می‌کردند، شکمشان به زمین سیمانی نخورد.دژبان‌ها با پوتین روی پشت بچه‌ها می‌ایستادند و با کابل به کمرشان می‌کوبیدند.می‌خواستند شکم بچه‌ها به زمین داغ بچسبد تا داغی و حرارت زمین را حس کنند.پاهایم بدجوری می‌سوخت. مجبور بودم هر چند دقیقه یک‌بار خودم را روی یک طرف بدنم قرار دهم. اجازه نمی‌دادند آب بخوریم. یکی از بچه‌ها از فرط تشنگی بلند شد و به سمت پارچ شربت دوید.همین که پارچ شربت را برداشت تا بنوشد، دژبان‌ها به جانش افتادند و تا حد مرگ او را زدند. دو، سه نفر از تشنگی بیهوش شدند.یکی از اسرا از تشنگی شهید شده بود و جنازه‌اش در گوشه زندان در آن گرمای سوزان به زمین افتاده بود. پارچه‌ی روی زخمم پر از عفونت و خون و چرک بود. فرج‌الله پایین زیر پیراهنش را پاره کرد، دور زخم پایم بست. دلش می‌خواست کمکم کند، مرا روی زمین کشید و کنار دیوار برد. فرج‌الله که می‌دانست مجروحان از تشنگی ناندارند، به طرف شیر آب رفت. دژبان‌ها جلویش را گرفتند و با کابل به جانش افتادند.حاضر بودم تشنه بمانم ولی او برای آب آن‌همه کتک نخورد. غروب بود، عراقی‌ها دستور داخل باش دادند. هنگام داخل‌باش، وحشیانه با کابل و باتوم به جان بچه‌ها افتادند. این کار، هر روز غروب تکرار می‌شد. هنگام داخل شدن پای یکی از اسرا به پایم خورد و از شدت درد بیهوش شدم.وقتی بهوش آمدم در گوشه راهرو دراز کشیده بودم. ظهراب محمدی که به پایم خورده بود،کنارم نشسته بود. منتظر بود به هوش بیایم تا از دلم درآورد. سرم را بوسید و گفت : «سید! تورو خدا ببخشم» نمی‌دانستم چه کار کنم که در رفت و آمد‌ها پایم لگد نشود. ترابعلی توکل‌پور را صدا زدم و از او خواستم مرا ببرد در راهروی توالت‌ها. می‌خواستم شب را در توالت بخوابم. آنجا راحت‌تر بودم. وضعیت توالت‌ها افتضاح بود. عراقی‌ها برای اینکه اسرا شب تشنه بمانند، شیر فلکه‌ی اصلی آب توالت‌ها را از بیرون می‌بستند. به همین دلیل، شیرهای توالت هیچ‌گاه آب نداشت! از ترابعلی خواستم کارتنی تهیه کند. ترابعلی رفت و برایم یک تکه کارتن آورد. با قرارگرفتن کارتن روی سنگ توالت لباس‌ها و بدنم کمتر کثیف می‌شد.پاهایم داخل توالت بود و از شکم به بالام بیرون توالت. ترابعلی گریه‌اش گرفت. شاید یادش می‌آمد شش، هفت روز قبل روی شناور جزیره مجنون کنارهم می‌خوابیدیم و چه حال و هوایی داشتیم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔷 همه دوست دارند کہ به بهشت بروند، اما کسی دوست ندارد بمیرد !! 🔹بهشت رفتن ... جرأت مُردن می‌خواهد !  و #شهـدا چه زیبـا تفسیر ڪردند جرأت را ... #شهید_محمودرضا_بیضائی🌷 #شهید_حسین_ولایتی‌فر🌷 #صبحتون_شهدایی 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 🔴 چه زیبـــــا گفت #شهید_حمید_باکری‌ ⇩⇩⇩ 🔻بعد از جنگ رزمنده ها به سه گروه تقسیم می‌شوند: ۱. دسته‌ای به مخالفت با گذشته خود بر می‌خیزند و از گذشته پشیمان می‌شوند. ۲. دسته‌ای راه بی‌تفاوتی را بر می‌گزینند و در زندگی مادی غرق می‌شوند و همه چیز را فراموش می‌کنند. ۳. دسته‌ای به گذشته خود وفادار می‌مانند و احساس مسئولیت می‌کنند که از شدت مصائب و غصه‌ها دق خواهند کرد. #ســـــردار_بی‌نشان #شهیـد_حمیـــــد_باکـــــری‌🌷 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
نوکر زمان فرحزاد.mp3
542K
💎 نوکر «زمانیم» یا نوکر «صاحب‌الزمان» ⁉️ 👈 باید بیش از این به کارهامون فکر کنیم... 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 آیه های خودمانی🇮🇷 گناه جلوی خدا از خیلی از ماها اگه بپرسن از خدا بیشتر می‌ترسی یا از پدر و مادرت؟ همسرت؟ همکارت؟ همکلاسیت؟ جواب می‌دم معلومه از خدا! اما راستش بیشتر آدم‌ها از خدا اصلاً نمی‌ترسن. اگه می‌ترسیدن که این‌قدر راحت جلوی خدا گناه نمی‌کردن. جلوی بقیه پنهان‌کاری می‌کنن و کارای خلافشونو قایم می‌کنن. اما تا تنها می‌شن راحت گناه می‌کنن. فکر نمی‌کنن خدا همه جا هست، نه فقط بعضی جاها! یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ از مردم مخفی می‌کنند اما از خدا نه (بخشی از آیه 108 نساء) 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 ورزشکار بود و به ورزش کاراته علاقه داشت و از ۱۰ سالگی به این ورزش پرداخته بود. در سال ۷۲ همراه تیم استان آذربایجانشرقی در مسابقات چهارجانبه بین المللی در تبریز به مقام قهرمانی دست پیدا کرد.پرکاری و ساعت‌های انگشت شمار خواب در طول شبانه روز از ویژگی‌های بارز او بود بطوریکه کار در روزهای جمعه را هم در یکی از جلسات اداری در محل کار خود به تصویب رسانده بود و به این ترتیب کارش تعطیلی نداشت. معتقد بود شهادت در راه خدا مزد کسانی است که در راه خدا پرکارند و شهدای جنگ تحمیلی را شاهد این حرف خود معرفی می‌کرد.  🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
1- Esteghbale Mahe Ramezan(1).mp3
4.29M
🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
امام صادق ع : فساد ظاهر ناشی از فساد باطن است. 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :1⃣2⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور ترابعلی گفت : «سید با این بوی بد چطور شب را تا صبح سر می‌کنی؟» - این بوی بد دردش از لگد شدنِ پای مجروحم کمتره ! یک پیرمرد شیرازی که عموحسن نام داشت،مسن‌ترین اسیر آن قسمت بود. آن شب و شب‌های بعد مثل یک پرستار خصوصی کنارم بود. از شدت درد خوابم نمی‌برد. عمو حسن برای اینکه بهم روحیه دهد، گفت: «پسرم! می‌برنت دکتر، خوب می‌شی، تو زنده می‌مونی!» دو هفته‌ای که عمو حسن کنارم بود، برایمان یک هادی و مربی بود. به من و دیگر مجروحان می‌گفت: «بچه‌ها به امام سجاد علیه‌السلام متوسل بشید. امام سجاد هم درد اسارت و هم درد مریضی رو باهم کشید. اگه به خدا و ائمه‌اطهار متوسل بشید، خدا کمکتون می‌کنه!» تقوا و صبوری عمو حسن مثال‌زدنی بود. این بیت را همیشه می‌خواند : «مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب، به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید» زیاد که تشنگی عرصه را تنگ کرد، شیرآب توالت را باز کردم و شروع کردم به مکیدن!زیاد که مک زدم، فقط براده‌های آهن و هوا در شیر آب جریان داشت.شب از تشنگی به سختی خوابم برد. خواب می‌دیدم کنار چشمه روستایمان هستم و هرچقدر‌آب می‌خورم،سیر نمی‌شوم. سومین روزم را در زندان الرشید سپری می‌کنم. یک ترکش خورده بود پشت رانم و تا امروز متوجه‌اش نشده بودم. وقتی فشارش دادم چرک و عفونت بیرون زد. ساعت حدود هشت صبح بود که بیرونمان بردند. دژبان‌ها ابروهای یکی از اسرا را با آتش سیگار سوزانده بودند. جرمش فقط داشتن ریش بود! امروز صبح ،اسرای سالم تقسیم کار کردند. پرستارهای من عموحسن ویک سرباز ارمنی بودند. سرباز ارمنی عاطفی و مسئولیت‌پذیر بود.از اینکه یک سرباز ارمنی در آن شرایط سخت پرستارم بود،حس خوبی داشتم. وقتی از او تشکر کردم،گفت: «خدمت به شمارو برای خودم وظیفه می‌دونم.» نامش را پرسیدم،گفت: «سرکیس داوتیانس هستم!» بچه‌ها از شدت تشنگی صبحانه نخوردند. عراقی‌ها مثل اینکه می‌خواستند روز قبل، با تشنه نگه‌داشتن اذیتمان کنند. قبل از ظهر بود که داوتیانس سراغ یکی از نگهبان‌های عراقی رفت.وقتی آمد یک پارچ آب دستش بود. تعجب کردم، به او گفتم : «چطور شد بهت آب دادن؟» -بین نگهبان‌های عراقی یکی‌شون ارمنیه. هوای منو داره. اون بهم آب داد. خودش پارچ آب را مقابل دهان مجروحان گرفت تا هرکدام چند قُلپ بنوشند. روزهای بعد، آزادی عمل داوتیانس کمتر شد. دیگر نمی‌توانست مثل قبل هوای ما را داشته باشد. زخم ساق پایم عفونت کرده و بوی مُرده می‌داد. کف پایم هم ورم کرده و روز به روز بدتر می‌شد. حسین اسکندری، همان کسی که عراقی‌ها دنبالش می‌گشتند، بدنش بدجوری سوخته بود. تمام بدنش تاول زده بود. گویا فرمانده قرارگاه کربلا بود. در جزیره‌ی مجنون بر اثر اصابت گلوله‌های آتش‌زا، نیزارهای قسمت خشکی،آتش گرفته بود. لابه‌لای نی‌ها سوخته بود. فاصله زیادی را میان نی‌های آتش گرفته، دویده بود. سوختگی‌اش به گونه‌ای بود که روغن بدنش روی زمین بازداشتگاه می‌ریخت !نگهبان‌ها اجازه نمی‌دادند او در سایه دراز بکشد. پماد سوختگی هم به او نمی‌دادند. پشه‌ها تمام بدنش را تسخیر کرده بودند. کنارم دراز کشیده بود. وقتی خواستم پشه‌ها را از او دور کنم، مانعم شد و گفت : «سلامتی من مدیون همین پشه‌هاست. اگر این پشه‌ها نبودند من تا حالا زنده نبودم.» پشه‌ها عفونت بدنش را می‌مکیدند. وقتی از دژبان‌ها خواهش کردم اجازه دهند او را داخل سلول ببرند تا در سایه باشد، حسین گفت : «راضی نیستم کسی برای من از عراقی‌ها چیزی بخواد، دشمن هیچ‌وقت دوست و دلسوز نمی‌شه!» چند ساعتی که نورخورشید به بدن سوخته‌اش می‌تابید، عذاب می‌کشید. تحمل بالایی داشت. صدایش درنمی‌آمد و فقط زیر لب قرآن می‌خواند. بچه‌ها که به او دلداری دادند، گفت : «شاید خدا خواسته با این بدن سوخته تو این گرما قرارم بده تا تو جهنم کمترمنو بسوزونه!» بهش گفتم : «حسین! مگه قراره بری جهنم!؟» - همین که خداوند درجه حرارت جهنم رو برام کمتر کنه، راضی‌ام! یکی دیگر از اسرای مجروح تیر به گلویش خورده بود. بر اثر اصابت گلوله گلویش سوراخ بود.اگر بینی و دهانش را می‌گرفتی از گلویش می‌توانست به راحتی نفس بکشد. وقتی آب می‌نوشید، آب از سوراخ گلویش بیرون می‌ریخت. دستم را روی سوراخ گلویش می‌گذاشتم تا آب بخورد. چند روز بعد، بر اثر عفونت داخلی در زندان الرشید به شهادت رسید. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#جام_شهادت گاهے، آرزوے شهادت کردن ِمن عرشیان را به خنده وا مےدارد ... ! من...آرے منِ غرق دنیا شده را... #مرا_جام_شهادت_بدهید #صبحتون_شهدایی 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 🌹حاج هـمت میگوید: هر موقع در مناطق جنگی گم شدید ببینید دشـــمن ڪجا را می ڪوبد؛ هـمانجا خـــــودی‌ست. گم شده‌ای؟! نمیدانی جبهه خودی کجاست؟! دشمن هر روز کجا را میکوبد؟! یک روز با ماهواره📡 یک روز با مصیح پولی‌نژاد 💶💴 یک روز با مدهای عجیب و غریب👗👚👡 و... فهمیدی؟! جبهه ی خودی دقیقا در دستان توست ⚠دشمن، و را نشانه گرفته است.... 👌پس زیر این آتش سنگین بیش از پیش مواظب جبهه‌ی خودی باش.... 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
@ostad_aali110.mp3
2.15M
🔰دین چیزی جز حُب نیست...🔰 💠استاد #شیخ_مسعود_عالی ✨ #امام_باقر ✨ #اعظم_عبادات ✨ #تسلیم_اهلبیت 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆