فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت فرزند شهید همدانی از تعبیر شهید درباره جوانان امروزی
🏴توصیه شهید همدانی به زیارت اربعین
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥زن از مرد بسیار قویتر است در...
قدرت کنترل شهوت ... 🔞
.
به حکم عقل، قوی نسبت به ضعیف مسئولیت بیشتری دارد! 👥
حجاب نشانهی قدرت بیشتر و مسئولیت_بیشتر زن است... ✨
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #رمان_عاشقانه_دو_مدافع 🇮🇷
#قسمت_سیوهشتم
بعد از قضیہے امروز کہ ماماݧ فکر کرده بود اردلاݧ و دیده بحث شد...
اردلاݧ تعجب زده نگاهموݧ میکرد😳 و سرشو میخاروند.
بعد هم دستشو انداخت گردݧ ماماݧ و گفت :ماماݧ جاݧ مارو اوݧ جلو ملوها راه نمیدݧ کہ، ما از پشت بچہها رو پشتیبانے میکنیم😁
لبخند پررنگے رو لب ماماݧ نشست😊 و دست اردلاݧ و فشار داد.
یواشکے بہ دستش اشاره کردم وبلند گفتم: پشتیبانے دیگہ
چشماش گرد شد😐،طورے کہ کسے متوجہ نشہ، دستش و گذاشت رو دماغش، اخم کرد و آروم گفت: هیس
بعد هم انگشت اشارشو بہ نشونہ ے تحدید واسم تکوݧ داد.👆
خندیدم😁 و بحث و عوض کردم: خوب داداش سوغاتے چے آوردے؟؟؟
دوباره چشماشو گرد کرد رو بہ علے آروم گفت: بابا ایݧ خانومتو جمع کݧ امشب کار دستموݧ میدهها...
زدم بہ بازوشو گفتم چیہ دوماهہ رفتے عشق و حال😍 و پشتیبانے و ایݧ داستانا یہ سوغاتے نیوردے؟؟؟
خندید و گفت چرا آوردم بزار برم کولمو بیارم🎒
ݧه داداش بشیݧ مݧ میارم
رفتم داخل اتاقشو کولہے نظامیشو برداشتم خیلے سنگیݧ بود از گوشہ یکے از جیبهاش یہ قسمت از یہ پارچہے مشکے زده بود بیروݧ😳
کولہ رو گذاشتم زمیݧ گوشہے پارچہ رو گرفتم و کشیدم بیروݧ
یہ پارچہے کلفت مشکے کہ یہ نوشتہے زرد روش بود
چشمامو ریز کردم و روشو خوندم
"لبیک یا زینب "کہ روے ایـݧ نوشتہها لکههاے قرمز رنگے بود
پارچہ رو بہ دماغم نزدیک کردم و بو کردم متوجہ شدم اوݧ لکہهاے خونہ😱
لرزهاے بہ تنم افتاد و پارچہ از دستم افتاد احساس خاصے بهم دست داد
نفسم تنگ شده بود
صداے قلبم و میشندیدم💗
نمیفهمیدیم چرا اینطورے شدم
چند دیقہ گذشت اردلاݧ اومد داخل اتاق کہ ببینہ چرا مݧ دیر کردم.
رو زمیݧ نشستہ بودم و بہ یہ گوشہ خیره شده بودم😶
متوجہ ورود اردلاݧ نشدم
اردلاݧ دستش و گذاشت رو شونمو صدام کرد:اسماء؟؟؟
بہ خودم اومدم و سرمو برگردوندم سمتش
چرا نشستے ؟؟مگہ قرار نبود کولہ🎒 رو بیارے؟؟؟
بلند شدم و دستپاچہ گفتم إ إ چرا الاݧ میارم.
کولہ رو برداشت و گفت :نمیخواد بیا بریم خودم میارم
کولہ رو کہ برداشت اوݧ پارچہ از روش افتاد
یہ نگاه بہ مݧ کرد یہ نگاه بہ اوݧ پارچہ👀
اسماء باز دوباره فوضولے کردے ؟؟؟
سرنو انداختم پاییݧ و با صداے آرومے گفتم: ببخشید داداش ایـݧ چیہ؟؟؟؟؟
چپ چپ نگاهم کرد و کوله پشتے و گذاشت زمیـݧ آهے کشید و گفت :
بازوبند رفیقمہ شهید شد🌷 سپرده بدم بہ خانومش
داداش وقتے گرفتم دستم یہ طورے شدم😔
خوب حق دارے خوݧ شهید روشہ اونم چہ شهیدے هر چے بگم ازش کم گفتم😔😭
داداش میشہ بگے؟ خیلے مشتاقم بدونم درموردش
ݧه الاݧ نمیشہ مامانینا منتظرݧ باید بریم
با حالت مظلومانہاے بهش نگاه کردم و گفتم :خواهش میکنم
إ اسماء الاݧ مامانینا فکر میکنݧ چہ خبره میاݧ اینجا بعد ایݧ بازو بندو ماماݧ ببینہ میدونے کہ چے میشہ.
دستمو گرفت و بازور برد تو حال، با بے میلے دنبالش رفتم و اخمهام تو هم بود😣
همہے نگاهها چرخید سمت ما لبخندے🙂 نمایشےزدم و کنار علے نشستم
علے نگاهم کردو آروم در گوشم گفت: چیزے شده؟؟؟ اخمهات و لبخند نمایشیت باهم قاطے شده 😣🙂
همیشہ اینطور موقع ها متوجہ حالتم میشد
خندیدم😁 و گفتم :ݧه چیز مهمے نشده حس کنجکاوے همیشگے مݧ حالا بعدا بهت میگم
لبخندے زد و گفت: همیشہ بخند، با خنده خوشگلترے😍 اخم بهت نمیاد
لپام قرمز شد و سرم و انداختم پاییݧ .هنوزهم وقتے ایݧ حرفارو میزد خجالت میکشیدم😅
اردلاݧ کولشو باز کرده بود و داشت یکسرے وسیلہ ازش میورد بیروݧ
همہ چشمشوݧ👀 بہ دستاے اردلاݧ بود
اردلاݧ دستاشو زد بہ همو گفت: خب حالا وقت سوغاتیہ البتہ اونجا کسے سوغاتے نمیگیره فقط بچہهاے پشتیبانے میتونݧ.😁
یہ قواره چادر مشکے رو از روے وسایلے کہ جلوش گذاشتہ بود برداشت و رفت سمت ماماݧ
چهار زانو روبروش نشست: بفرمائید مادر جاݧ خدمت شما بعدش هم دست ماماݧ بوسید😘
ماماݧ هم پیشونے اردلاݧ و بوسید و گفت :پسرم چرا زحمت کشیدے سلامتے تو براے مݧ بهتریݧ سوغاتے❤️
یہ قواره چادرے هم بہ مݧ داد و صورتمو بوسید😘 در گوشم گفت لاے چادرتم یہ چیزے براے تو و علے گذاشتم اینجا باز نکنیا
همہ منتظر بودیم کہ بہ بقیہ هم سوغاتے بده کہ یہ جعبہ شیرینے و باز کرد و گفت :اینم سوغاتے بقیہ شرمنده دیگہ اونجا براے آقایوݧ سوغاتے نداشت، ایݧ شیرینیا رو اینطورے نگاه نکنیدا گروݧ خریدم.
همگے زدیم زیر خنده😂😂
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ خانم علیآبـــــادی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
بدانيد!
اين دنيا جای مؤمن نيست ، اين دنيا قفس مؤمن و بهشت كافر است.
مؤمن در اين دنيا بايد سختی بكشد
بايد خودمان را برای سرای همیشگی آماده كنيم.
هر كس در اين دنيا اعمال شايسته داشته باشد و پيرو ولايت فقيه باشد ، پيروز است.
بايد حسين گونه جان را فدا كنيم و زينب گونه پيام شهيدان و حسينيان را به گوش عالمیان برسانيم...
#شهیدموسی_اخروی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
zerangtarin-ensanha.ali_.mp3
1.13M
🔊فایل صوتی #کوتاه
🔰 زرنگ ترین انسان ها 🔰
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#خصوصیات_اخلاقی_شهید
◽️ولایتی به تمام معنا بود در زمان فتنه ۸۸ بود که ۱۰ روز بود او را ندیده بودیم و بعد از ۱۰ روز که آمد دیدیم که ۱۰ کیلو لاغر شده به منزل آمد و با عجله حضرت آقا را برداشت و گفت: این عکسها را به موتورم میچسبانم تا ببینم چه کسی جرات میکند به حضرت آقا حرف بزند.
◽️یک عکس تمام قد از حضرت آقا را در خانه چسبانده بود هر صبح که بیدار میشد اول به امام زمان سلام میکرد و بعد به حضرت آقا سلام میداد.
◽️عشق به ولایت او به گونهای بود که اگر از تلویزیون بیانات حضرت آقا پخش میشد همان موقع بلند میشد و میایستاد.
#مدافع_حرم
#شهید_مهدی_عزیزی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #رمان_عاشقانه_دو_مدافع 🇮🇷
#قسمت_سیونهم
چشمکے بہ زهرا زدم رو بہ اردلاݧ گفتم: إ داداش سوغاتے خانومت چے⁉️
دوباره اخمے😖 بهم کرد و گفت: اسماء جاݧ دو ماه نبودم حس کنجکاویت تقویت شدهها ماشالا
چپ چپ نگاهش👀 کردم و گفتم: خوب بگو میخوام تو خونہ بدم بهش چرا بہ مݧ گیر میدے؟؟؟سوالہ دیگہ پیش میاد...
ماماݧ و بابا کہ حواسشوݧ نبود
اما علے و زهرا زدݧ زیر خنده .😂
علے رو بہ اردلاݧ گفت :
اردلاݧ جاݧ مݧ و اسماء انشااللہ آخر هفتہ راهے کربلاییم🍃
اردلاݧ ابروهاشو داد بالا...😳
و گفت:جدے؟؟با چہ کاروانے؟؟
علے سرشو بہ نشونہے تایید تکوݧ داد و گفت :با کارواݧ یکے از دوستام
إ خوب یہ زنگ بزݧ📱 ببیݧ دوتا جاے خالے ندارݧ؟؟؟
براے کے میخواے؟؟
براے خودمو خانومم
زهرا با تعجب بہ اردلاݧ نگاه کرد و لبخند زد 😳😁
باشہ بزار زنگ بزنم .
اردلاݧ زنگ زد اتفاقا چند تا جاے خالے داشتݧ🤔
قرار شد کہ اردلاݧ و زهرا هم با ما بیاݧ
داشتݧ میرفتݧ خونشوݧ کہ در گوشش👂 گفتم :یادت باشہ اردلاݧ نگفتے قضیہ بازو بند و..
خندید😂 و گفت: نترس وقت زیاد هست.
بعد از رفتنشوݧ دست علے و گرفتم و رفتم تو اتاقم
علے بشیݧ اونجا رو تخت🛏
براے چے اسماء ⁉️
تو بشیـݧ
روبروش نشستم چادرو باز کردم یہ جعبہ🎁 داخلش بود
در جعبہ رو باز کردم دو تا انگشتر عقیق توش بود
علے عاشق انگشتر عقیق بود 😍
اسماء ایـݧ چیہ ؟؟؟
اینارو اردلاݧ آورده براموݧ...
یکے از انگشترارو💍 برداشتم و انداختم دست علے
واے چقد قشنگہ علے بدستت میاد
علے هم اوݧ یکے رو برداشت و انداخت تو دستم درست اندازهے دستم بود☺️
دوتاموݧ خوشحال بودیم و بہ هم نگاه میکردیم ...😍
اوݧ هفتہ بہ سرعت گذشت.
ساکهاموݧ دستموݧ بود و میخواستیم سوار اتوبوس🚎 بشیم ...
دیر شده بود واتوبوس میخواست حرکت کنہ.
اردلاݧ و زهرا هنوز نیومده بودݧ
هرچقدر هم بهشوݧ زنگ📱 میزدیم جواب نمیدادݧ
روے صندلے نشستم و دستم و گذاشتم زیر چونم و اخمهام رفتہ بود توهم 😣
نگاهے بہ ساعتم انداختم اے واے چرا نیومدݧ؟؟؟؟
هوا ابرے بود بعد از چند دیقہ باروݧ نم نم شروع کرد بہ باریدݧ 🌧
علے اومد سمتم ساکهارو برداشت و گذاشت داخل اتوبوس🚎
مسئول کارواݧ علے و صدا کرد و گفت کہ دیر شده تا ۵ دیقہ دیگہ حرکت میکنیم
نگراݧ بہ ایݧ طرف و اونطرف نگاه میکردم اما خبرے ازشوݧ نبود😳😔
۵دیقہ هم گذشت اما نیومدݧ
علے اومد سمتم و گفت: نیومدݧ بیا بریم اسماء
إ علے نمیشہ کہ
خوب چیکار کنم خانوم نیومدݧ دیگہ بیا سوار شو خیس شدے
دستم و گرفت و رفتیم بہ سمت اتوبوس🚎
لب و لوچم آویزوݧ بود کہ باصداے اردلاݧ کہ ۲۰متر باهاموݧ فاصلہ داشت برگشتم
بدو بدو با زهرا داشتݧ میومدݧ و داد میزدݧ ما اومدیم 😊
لبخند رو لبم نشست دست علے ول کردم و رفتم سمتشوݧ.
کجایید پس شماهاااا؟؟؟بدویید دیر شد
تو ترافیک گیر کرده بودیم .
سوار اتوبوس شدیم اردلاݧ از بخاطر تاخیري کہ داشت از همه حلالیت طلبید🍃
تو اتوبوس رفتم کنار اردلاݧ نشستم
لبخندے زدمو گفتم :سلام داداش
با تعجب نگاهم کرد😳 و گفت: علیک سلام چرا جاے خانوم مݧ نشستے⁉️
کارت دارم اخہ
اهاݧ هموݧ فوضولے خودموݧ دیگہ خوب بفرمایید
إ داداش فوضولے ݧه کنجکاوے. اردلاݧ هنوز قضیہي بازو بنده رو نگفتیا...
بیخیال اسماء الاݧ وقتش نیست 😳
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ خانم علیآبـــــادی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
مرحوم ابوترابی می گفت ،
دلیل شکنجه های شدید که به تندگویان وارد می کردند این بود که ،
از ایشان تقاضا داشتند در مقابل دوربین بر علیه امام خمینی و نظام جمهوری اسلامی مطالب ضد بگوید ، بعد به هر کشوری که خودش می خواهد برود ،
ولی سید جواد کسی نبود که از این طوفان ها بلرزد و جابجا شود....
#شهیدسیدجواد_تندگویان
📕 امام سجاد و شهدا ، ص38
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
nagahe-aval-be-marg.ali_.mp3
2.88M
🔊فایل صوتی #کوتاه
🔰 نگاه بیخیالی به مرگ 🔰
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #رمان_عاشقانه_دو_مدافع 🇮🇷
#قسمت_چهلم
لباسشو کشیدم گفتم بگو دیگه
خیله خب پاره شد لباسم ول کـݧ میگم
اوݧ بازوبند واسہ یکے از رفیقام بود کہ شهید شد.🌷
ازم خواستہ بود کہ اگہ شهید شد اوݧ بازو بند و همراه با حلقهاش💍، برسونم بہ خانومش
وقتے شهید شد بازو بندش و تونستم از رو لباسش بردارم اما حلقش...😔
آهےکشید و گفت انگشتش قطع شده بود پیداش نکردم.😭
بازو بندو دادم بہ خانومش و از اینکہ نتونستم حلقشو بیارم کلے شرمندش شدم😔
همیـݧ دیگہ تموم شد
بے هیچ حرفے بلند شدم و رفتم کنار علے نشستم
سرمو گذاشتم رو شونشو تو دلم گفتم: هیچ وقت نمیزارم برے
چقدر آدم خودخواهے بودم...😔
مݧ نمیتونم مثل زهرا باشم،نمیتونم مثل خانم مصطفے باشم،نمیتونم خودم و بزارم جاے خانوم دوست اردلاݧ،
یہ صدایےتو گوشم👂 میگفت: نمیخواے یا نمیتونے⁉️
آره نمیخوام ،نمیخوام بدݧ علے و تیکہ تیکہ برام بیارݧ نمیخوام بقیہے عمرمو با یه قبر و یہ انگشتر زندگے کنم ،نمیخوااام😔
دوباره اوݧ صدا اومد سراغم: پس بقیہ چطورے میتونݧ⁉️
اوناهم نمیخواݧ اونا هم دوست ندارݧ...
اما...
اماچے؟؟؟
خودت برو دنبالش ...
با تکوݧهاے علے از خواب😴 بیدارشدم
اسماء ؟؟؟اسماء جاݧ رسیدیم پاشو ...
چشامو به،هوا تاریک شده بود از اتوبوس🚎 پیاده شدیم
باد شدیدے میوزید🌬💨 و چادرم و بہ بازے گرفتہ بود
لب مرز خیلے شلوغ بود ..
همہ از اتوبوسها پیاده شده بودݧ و ساک بدست میرفتݧ بہ سمت ایستگاه بازرسے
تا چشم کار میکرد آدم بود ،آدمهایے کہ بہ عشق امام حسیـݧ❤️ با پاے پیاده قصد سفر کرده بودݧ ،اونم چہ سفرے🍃
شلوغے براشوݧ معنایے نداشت حاضر بودݧ تا صبح هم شده وایسـݧ ،آدما مهربوݧ شده بودݧ و باهم خوب بودݧ عشق ابے عبدللہ چہ کرده با دلهاشوݧ❤️
یہ گوشہ وایساده بودم و بہ آدمها و کارهاشوݧ نگا👀 میکردم باد همچناݧ میوزید🌬 و چادرمو بالا و پاییـݧ میبرد
علے کنارم وایسادو آروم دستشو گذاشت رو شونم :بہ چے نگاه میکنے خانومم⁉️
یکمے بهش نزدیک شدم با لبخند😊 گفتم :بہ آدما،چہ عوض شدݧ علے
علے آهے کشید و گفت: صحبت اهل بیت🍃 کہ میاد وسط حاضرے جونتم بدے هییی روزگار ...
اردلاݧ و زهرا هم اومدݧ کنار ما وایسادݧ
اردلاݧ زد بہ شونہے علے و گفت: إهم ببخشید مزاحم خلوتتوݧ میشما، اما حاجے ساکاتون و نمیخواید بردارید⁉️
علے دستشو گذاشت رو کمرشو گفت:دوتا کولہ پشتیہ دیگہ 🎒🎒
خوب مـݧ هم نگفتم دویستاست کہ
نکنہ انتظار دارے مـݧ برات بیارم؟؟
هہ هہ ݧه بابا شوخے کردم حواسم هست الاݧ میرم میارم😁
زدم بہ بازوے اردلاݧ و گفتم :داداش خیلے آقاے مارو اذیت میکنیا...😡
صداشو کلفت کرد و گفت: پس داماد شده براے چے⁉️
دستم وگذاشتم رو کمرم و گفتم :باشہ باشہ منم میتونم خواهر شوهر خوبے باشماااااا 😁
خیلہ خوب حالا تو هم بیاید بریم تو صف
داداش شما برید مـݧ وایمیسم باعلے میام
چند دیقہ بعد علے اومد
از داخل ساک چفیہے مشکیشو درآوردم و بستم دور گردنش
زل زده بود تو چشمامو نگاهم میکرد😳
چیہ علے ؟؟؟چرا زل زدے بہ مـݧ⁉️
اسماء چرا چشمات غم داره ؟؟؟چشماے خوشگل اسماء مـݧ چرا باید اشک😭 داشتہ باشہ؟؟از چے نگرانے؟؟؟
بازهم از چشمام خوند،اصلا نباید در ایـݧ مواقع نگاهش میکردم.😔
بحثو عوض کردم ،یکےاز ساک هارو🎒 برداشتم و گفتم بیا بریم دیر شد.
دستم و گرفت و مانع رفتنم شد
منو نگاه کــݧ اسماء نمیخواے بگے چرا تو خودتے؟؟چرا نگرانے؟
ببیـݧ هیچکے نیست پیشموݧ
بغضم گرفت و اشکام دوباره بہ صورتم هجوم آوردݧ😭
نمیتونستم بهش بگم کہ میترسم یہ روزے از دستش بدم .چوݧ میدونستم یہ روزے میره.با رضایت منم میره.
یقیـݧ داشتم داره میره پیش آقا کہ ازش بخواد لیاقت نوکرے خواهرشو بهش بده.❤️
با چفیش اشکام و پاک کردو گفت :باشہ نگو ،فقط گریہ نکـݧ میدونے کہ اشکات😭 و دوست ندارم
بریم ...
یک ساعت تو صف وایساده بودیم...
پاسپورتهامونو تحویل دادیم و از مرز رد شدیم
دوباره سوار اتوبوس🚎 شدیم
هوا تقریبا روشـݧ شده بود.بہ جایے رسیدیم کہ همہ داشتـݧ پیاده میرفتـݧ
تموم ایـݧ مدت و سکوت کرده بودم و داشتم فکر میکردم🤔😐
ازاتوبوس پیاده شدیم
بہ علے کمک کردم وکولہ پشتے🎒 و انداخت رو دوشش
هوا یکمے سرد بود
چفیہ رو ،رو گردنش سفت کردم و زیپ کاپشنشو کشیدم بالا
لبخندے زدو تشکر کرد بعد هم از جیبش یہ سربند درآوردو داد دستم .🍃
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ خانم علیآبـــــادی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 فرازی از وصیتنامه 🇮🇷
🔅ای هم وطنان ؛ ما خون خود را نثار کردیم تا خون شما رنگ گیرد ؛ ما زندگی خود را از دست دادیم تا شما بتوانید زندگی کنید ما آرزوهای خود را نادیده گرفتیم تا آرزوهای شما جامه عمل بپوشد.ما هدف مان الله و مقصدمان مکتب و تنها آرزوی مان پیروزی حق بر باطل و تنها وصیت مان ادامه دادن راه مان است.
🍃[انما رهبانیه امتی الجهاد فی سبیل الله.
همانا رهبانیت امت من جهاد در راه خداست]
#شهید_غلامرضا_جباریان
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
marg-nagahanie.ali_.mp3
1.56M
🔊فایل صوتی #کوتاه
🔰 مرگ ناگهانی فرا میرسد 🔰
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙صوت | شهید جهان آرا: تنها موضوعی که توانست ما را از درگیریها پاک و پیروز بیرون بیاورد، اتکا امت و امام به الهی بودن این انقلاب بود.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
هر وقت منزل ميآمد بلافاصله بعد از ناهار با كامپيوتر كار ميكرد. وقتي ميخواستم كمي #استراحت كند ميگفت: روزي ميآيد آنقدر در #قبر بخوابيم، بايد قدر #زنده بودن را دانست.
🔻روحالله دستمالي داشت كه وقت روضه #امام_حسين(ع) اشكهايش را با آن دستمال پاك ميكرد. گفته بود هر وقت #شهيد شدم🌷 اين دستمال را همراه من در قبر بگذاريد
#شهید_روح_الله_طالبی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #رمان_عاشقانه_دو_مدافع 🇮🇷
#قسمت_چهلویکم
اسماء ایـݧ سربندو برام میبندے⁉️
نگاهے بہ سربند انداختم روش نوشتہ بود:"لبیک یا زینب"
لبخندے تلخے زدم ،میدونستم ایـݧ شروع هموݧ چیزے کہ ازش میترسیدم.😰
سربندو براش بستم،ناخدا گاه آهے کشیدم کہ باعث شد علے برگرده سمتم
چیشد اسماء ؟؟؟🤔
ابروهامو دادم بالا و گفتم هیچے بیا بریم اردلاݧ و زهرا رفتـݧ .
بعد از مدت زیادے پیاده روے رسیدیم نجف دست در دست رفتم زیارت🕌 حس خوبے داشتم
اما ایـݧ حس با رسیدݧ بہ کربلا بہ ترس تبدیل شد .
وارد حرم شدیم...
حس عجیبے داشتم 😍سرگردوݧ تو بیـݧ الحرمیـݧ وایساده بودیم
نمیدونستیم اول بریم حرم امام حسیـݧ یا حرم حضرت عباس
بہ اصرار اردلاݧ اول رفتیم حرم اما حسیـݧ ♥️
دست در دست علے وارد شدیم چشمم کہ بہ گبند افتاد بے اختیار اشک از چشمام👀 جارے شد و روزمیـݧ نشستم
علے هم کنار مـݧ نشست و تو اوݧ شلوغے شروع کرد بہ روضہ🎤 خوندݧ
چادرمو کشیدم روصورتمو و با تموم وجودم اشک😭 میریختم نمیدونم چرا تمام صحنہ هاے اوݧ ۴سال،مث چادرے شدنم
اوݧ خوابے کہ دیدم پیرزنے کہ منتظر پسرش بود
،نامہ اے 💌کہ پسرش نوشتہ بود،
خواستگارے علے
شهادت مصطفے ،خانومش و ...حتے رفتـݧ علے بہ سوریہ میومد جلوے چشمم و باعث شدت گریہ ام 😥شده بود.
واے اماݧ از روضہ اے کہ علے داشت میخوند
روضہ ے بے تابے حضرت زینب بعد از شهادت ا🌷مام حسیـݧ
قلبم داشت از سینم میزد بیروݧگریہ آرومم نمیکرد داشتم گریہ میکردم اما بازهم بغض داشت خفم میکرد 😔
نفسم تنگ شده بودو داشتم از حال میرفتم
تو هموݧ حالت چند تا نفس عمیق کشیدم و زیر لب از خدا 💞کمک میخواستم
چادرمو زدم کنار تا راحت تر نفس بکشم
مردم دور تا دور ما جمع شده بودݧ با روضہ ے علے اشک میریختـݧ😭
اشکام و پاک کردم کہ واضح تر اطرافمو ببینم
بہ علے نگاه کردم👁 توجهے بہ اطرافش نداشت روضہ میخوندو با روضہ ے خودش اشک میریخت یاد غریبے حضرت زینب و روضہ اے کہ خودش براے خودش میخوند🗣و اشک میریخت افتادم
بغضم بیشتر شد ونفسم تنگ تر
بہ زهرا کہ کنارم نشستہ بود با اشاره گفتم کہ حالم بده 🤕
زهرا نگراݧ بطرے آب و از کیفش درآورد و داد بہ مـݧ و بعد شونہ هامو ماساژ داد
روضہ ے علے تموم شد 💯
اطرافموݧ تقریبا خلوت شده بود علے کہ تازه متوجہ حال مـݧ شده بود با سرعت اومد 😱سمتم و با نگرانے دستم و گرفت:چیشده اسماء حالت خوبہ؟
هنوز اشکاش رو صورتش بود دلم 💔میخواست کسے اونجا نبود تا اشکاشو پاک میکردم و براے بودنش ازش تشکر میکردم
لبخندے زدم و گفتم:چیزے نیست علے جاݧ یکم فشارم افتاده بود
دستات یخہ اسماء مطمعنے خوبے؟‼️
سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم
بهش نزدیک شدم و در گوشش گفتم:علے چہ صدایے دارے تو ،ببیـݧ منو بہ چہ روزے انداخت ☹️
با تعجب بهم نگاه کردواز خجالت سرشو انداخت پاییـݧ
چند روزے 📆گذشت ،سخت هم گذشت از طرفے حرم آقا و روضہ هاش از طرف دیگہ اشکهاے علے کہ دلیلش و میدونستم
میدونستم کہ بعد از شهادت مصطفے یکے از دوستاش 👥براے ردیف کردݧ کارهاے علے اومده بود پیشش
میدونستم کہ بخاطر مـݧ تا حالا نرفتہ الاݧ هم اومده بود از آقا بخواد کہ دل❤️ منو راضے کنہ
با خودم نمیتونستم کنار بیام،مـݧ علے و عاشقانہ دوست داشتم ،دورے و نداشتـنشو مرگ خودم میدونستم😢 ،علے تمام امید و انگیزه ے مـݧ بود
اما نباید انقدر خودخواه باشم❌
من وقتے علے و میخوام باید بہ خواستہ هاشم احترام بزارم
تصمیم گیرےخیلے سخت بود
تو هموݧ حرم🕌 بہ خدا توکل کردم و از آقا خواستم بهم صبر بده تا بتونم تصمیم درست بگیرمـ
نمیدونم چرا احساس میکردم آخریـݧ کربلایی💞 کہ با علے اومدم .
همہ جا دستشو محکم میگرفتم و ،ول نمیکردم
دل کندݧ از آقا سخت بود 💔.
ما برگشتیم اما دلموݧ هنوز تو بیـݧ الحرمیـݧ مونده بود .
اشک چشماموݧ 👀خشک نشده بود و دلموݧ غم داشت
رسیدیم خونہ
بہ همیـݧ زودے دلتنگ حرم شدیم.
حال غریب و بدے بود انگار مارو از مادرموݧ بہ زور جدا کرده بودݧ..😔
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ خانم علیآبـــــادی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #فرازی_از_وصیتنامه 🇮🇷
◽️ما که جز تکلیف کاری دیگر نداریم، اگر ما به اجتهاد خودمان برای خودمان تعیین مسئولیت کنیم این غلط است.
◽️وجود امام، امروز برای ما معیار است؛ راه او راه سعادت و انحراف از راهش خسران دنیا و آخرت است و من با تمام وجود این اعتقاد را دارم که شناخت و مبارزه با جریانهایی که بین مسلمین سعی در به انحراف کشیدن انقلاب از خط اصیل و مکتبی آن را دارند به مراتب حساستر و سختتر از مبارزه با رژیم صدام و آمریکاست.
◽️وصیتم به برادران این است که سعی کنند توده مردم را که عاشق انقلاب هستند از نظر اعتقادی و سیاسی آماده کنند که بتوانند کادرهای صادق انقلاب را شناسایی کنند و عناصری که جریانهای انحرافی دارند را بشناسند؛ که شناخت مردم در تداوم انقلاب امری حیاتی است.
#سردار
#شهید_محمد_بروجردی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
ali_rozi_resan.mp3
2.73M
🔊فایل صوتی #کوتاه
🔰روزی رسان 🔰
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
هر روز در پادگان می دیدمش . می خواستم از کارش سر در بیاورم . آدمی که مدت ها با هم شیطنت می کردیم ، یک دفعه از این رو به آن رو شده بود ، حرف های خوبی می زد ، حال خوشی داشت ، تا به هم می رسیدیم ، ازش می خواستم نصیحتم کند ، حتی با چند جمله یا یک نکته.
سفارش می کرد ، هر روز قرآن بخوان ، حتی شده یه صفحه یا یه آیه ، خیلی توی روحت اثر می ذاره ؛ اما وقتی با معنی می خوانی توی فکرت هم اثر می ذاره.
سوره قیامت را دوست داشت و زیاد از آن حرف می زد ؛ مخصوصا شش آیه اولش
.می گفت ، وقتی خدا می گه اثر انگشت رو درست کرده ، حس می کنی خدا همیشه دنبالت هست ، باید خدا رو با تمام وجود باور کرد.....
مدافع حرم
#شهیدمحسن_حججی
📕سربلند ، فصل ۲ ص ۱۴۹
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #رمان_عاشقانه_دو_مدافع 🇮🇷
#قسمت_چهلودوم
علے بے حوصلہ و ناراحت یہ گوشہے اتاق نشستہ بود و با تسبیح📿 بازے میکرد
رفتم کنارش نشستم
نگاهش نمیکردم تسبیح و ازش گرفتم و گفتم:چرا ناراحتے⁉️
آهے کشید و گفت: اسماء خدا کنہ زیارتموݧ قبول شده باشہ و حاجتامونو بگیریم🍃
میدونستم منظورش از حاجت چیہ
با بغض تو چشماش👀 نگاه کردم و گفتم: علے؟
جانم اسماء؟
چشمام پراز اشک شد😭 و گفتم: حاجت تو چیہ؟
با تعجب بهم نگاه کرد😳
بهم نزدیک شد و اشکامو پاک کرد: اسماء مگہ نگفتم دوست ندارم چشمات و خیس ببینم😔
چشمامو بستم😑 و دوباره سوالمو تکرار کردم
ازم فاصلہ گرفت و گفت: خوب مـݧ خیلے حاجت دارم🍃 قابل گفتݧ نیست
چپ چپ بهش نگاه کردم😒 و گفتم: آهاݧ قابل گفتݧ نیست دیگہ باشہ
بلند شدم برم کہ دستم و گرفت و کشید سمت خودش و کنارش نشوند.
بینموݧ سکوت بود😐
سرمو گذاشتم رو سینش و بہ صداے قلب مهربونش گوش دادم.💗
نتونستم طاقت بیارم اشکام سرازیر شد😭
چطورے میتونستم بزارم علے بره ، چطورے در نبودش زندگے میکرم.
اگہ میرفت کے اشکام و پاک میکرد😔 و عاشقانہ تو چشمام زل میزد کے منو در آغوش میگرفت تا تمام غصههامو فراموش کنم⁉️😔
پنج شنبہها باید با کے میرفتم بهشت زهرا؟🌹🍃
دیگہ کے برام گل یاس میخرید؟
سرمو گرفتم و پیشونیمو بوسید😘 تو چشمام زل زد و گفت : اسماء چیشده؟ چرا چند وقتہ اینطورے بہ علے نمیخواے بگے❓
میخواے با اشکات قلبمو آتیش بزنی؟💔
مـݧ میدونم کہ میخواے برے فقط بگو کے؟؟؟
چیزے نگفت
زدم بہ شونش و گفتم :علے با توام 🙁
اشک تو چشماش حلقہ زده😢 و گفت:وقتےکہ دل تو راضے باشہ
برگشتم، پشتم و بهش کردم و گفتم: إ جدے؟؟پس هیچوقت نمیخواے برے
دستشو گذاشت رو شونم و منو چرخوند سمت خودش😶
اومد چیزے بگہ کہ انگشتمو گذاشتم رو لباشو گفتم: هیس ،هیچے نگو علے
تو کہ میخواستے برے چرا اصلا زن گرفتے؟؟؟😳😔
چرا موقع خواستگارے بهم نگفتے؟؟
اصلا چرا مݧ؟؟؟
علے چرا؟؟؟
دستمو گرفت تو دستشو گفت: اجازه هست حرف بزنم⁉️
اولا کہ هر مردے باید یه روزے زݧ بگیره
دوما کہ اسماء تو کہ خودت میدونے مـݧ عاشقت شدم😍 و هستم باز میپرسے چرا مـݧ⁉️
اوݧ موقع خبرے از رفتـݧ نبود کہ بخوام بهت بگم. الانش هم اگہ تو راضے نباشے مـݧ جایے نمیرم😔
آره مـݧ راضے نباشم نمیرے اما همش باید ببینم ناراحتے‼️
بادیدݧ عکس یہ شهید🌷 بغضت میگیره??
ینے مـݧ مانع رسیدݧ بہ آرزوت بشم؟
مـݧ خودخواهم علے؟؟
نه نه اسماء چرا اینطورے میکنے⁉️
نمیدونم علے ،نمیدونم
بس کـݧ اسماء
دستم گذاشتم رو سرمو بہ دیوار تکیہ دادم...😑
علے از جاش بلند شد رفت سمت در، یکدفعہ وایساد و برگشت سمت مـݧ
بہ حرکاتش نگاه میکردم
اومد پیشم نشست و با ناراحتے گفت: اسماء یعنے اگہ موقع خواستگارے💞 بهت میگفتم کہ احتمال داره برم سوریہ قبول نمیکردے⁉️
نگاهم و ازش دزدیدم و بہ دستام دوختم
قلبم بہ تپش افتاده بود 💓 نمیدونستم چہ جوابے باید بدم ..
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ خانم علیآبـــــادی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆