🇮🇷 خاطرات خواهر شهید پاشاپور🇮🇷
♦️آخرین دیدار
آخرین باری که برادرم را دیدیم دو سال پیش عید فطر بود که به ایران آمده بود. مادرم به شدت وابسته به اصغر بود و همه این را می دانستند. برای همین وقتی ابراز دلتنگی می کردند برادرم می گفت من نمی توانم کارم را رها کنم، شما بیایید سوریه. وقتی هم که پدر و مادر آنجا می رفتند مادرم می گفت بعضی روزها سه چهار ساعت می توانیم او را ببینیم.
♦️*شوخِ مهربان
خیلی حضور ذهن ندارم ولی خصوصیاتی هست که بین شهدا مشترک است مثل مهربانی. اصغرآقا بسیار مهربان بودند و سعی می کردند مهربانی را با شوخ طبعی ابراز کنند. وقتی خاطراتشان را بیان می کردیم خنده روی لبمان می آمد از لحظات خوشی که ایجاد می کرد.
♦️*چه عاقبتی بهتر از شهادت
وقتی همسرم شهید شد با اینکه خودم روحیه قوی ای داشتم و راه شهادت را قبول دارم اما برادرم با جدیت می گفت ناراحت نباشی ها چه عاقبتی بهتر از اینکه کسی با شهادت برود؟ حرف هایش برایم آرامش بخش بود. با اینکه اصغر با همسرم رفیق صمیمی بودند و هر گاه یکی را کار داشتیم و پیدا نمی کردیم با دیگری تماس می گرفتیم چون می دانستیم کنار هم هستند.
♦️*دیشب شب سختی بود
مادرم ناراحتی قلب دارند. برای همین دکتر سفارش کرده بود خیلی آرام باید خبر شهادت را بدهیم. دیشب همه خبر داشتند جز مادرم. شب سختی بود. امروز که آرام آرام خبر را دادیم خیلی ارام برخورد کردند و به نظرم آمد بهشان الهام شده بود. الان هم اشک می ریزند اما احساس افتخار از شهادت اصغر آقا در چهره شان نمایان است.
#شهید_اصغر_پاشاپور
#راوی_خواهر_شهید
#همسر_شهید_محمد_پورهنگ
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
2.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ڪلیپ
روایت همسر شهید مدافع حرم " #محمد_پورهنگ" و خواهر #شهید_اصغر_پاشاپور از شهادت مظلومانه همسرش
#شهید_محمد_پورهنگ
#شهید_اصغر_پاشاپور
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#خاطرات_شهید
●بچه های یگان حاج اصغر یک سر و گردن از هر نظر از بچه های سایر یگان ها بالاتر بودند. اصلا یگان ها اسم داشتند و این یگان هم اسم داشت اما همه به نام حاج اصغر می شناختندش،«فوج حاج اصغر». نوجوانی سوری بود به اسم محمد که بعدا اسم جهادی کمیل را گرفت.
●محمد معنای واقعی #جنگ_زده بود.پدر و مادرش در فوعه و کفریا در محاصره بودند و خبری ازشان نبود و وضع مناسبی نداشتند. حاج اصغر محمد را جذب کرده و زیر بال و پر گرفته بود. یک جور هایی برایش هم برادر بود ، هم پدر و هم فرمانده. در مدت کوتاهی ، محمد که حتی تحصیلات دانشگاهی نداشت تبدیل شد به کمیلی که نخبه کار اطلاعات عملیات بود. آن هم اطلاعات جنگ های چریکی و شهری که بسیار پیچیده است.
●فرمانده منطقه میگفت من روز اولی که یگان را به حاج اصغر تحویل دادم نه یک قبضه اسلحه به او دادم و نه یک دستگاه خودرو. #همه_را_خودش_ساخت...
#شهید_اصغر_پاشاپور🌷
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
1.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘
نبودنهایےهست
که هیچ بودنے جاےِ آن را پُر نمیکند
نمیدانم
چطور
چرا
چگونه
دوست داشتنت درمن جوانه زد
نمیدانم از کِے
دلتنگ و بےتابت شدم
اما این را خوب میدانم
که خیلے وقت است
که نیستے که ندارمت
کاش امشب اتفاق تازه اے مےاُفتاد
و خدا نامتو را در فالِ حافظ من قرار میداد
دلم سرزده آمدنت را میخواهد
که دست دلتنگے را بگیرے و راهےاش کنے
برود و دست از سرِ من بردارد
بوےِ عطرت بپیچد
دوباره پُر شوم از هواےِ تو
ردِّ پایِ باران چشمانم را بگیریم
مثلِ همان روز
که چشم در چشم قاب عکست شدم
و با نم نم شبنم چشمانم
چشم در چشم تو
گل لبخند بر لبانم نشست....
#شهید_اصغر_پاشاپور🌷
#شهید_اصغر_ذاکر
#شهید_محمد_پورهنگ
#شهید_علی_امرایی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆