🇮🇷 #کدامین_گل 🇮🇷
✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی
● #قسمت_سی_و_هشتم
●نویسنده :مجیدخادم
در را فرزاد باز میکند دو جوان با لباس سپاه جلوی در ایستاده اند.صورت یکیشان تازه تنک مویی دراورده. خودشان را معرفی میکند عبدالحمید حسینی و رضا روشن. از طرف فرهاد پیغام آوردهاند برای مادر. فرزاد خوشحال می دود داخل و مادر را صدا میزند.عارف شان که می کنند ،داخل نمی آید همان جلوی در صحبت می کنند .فرزاد کنار مادر ایستاده.
_چرا خودش نیامده مادر؟
_کارش زیاد. سخته بیاد. آخه فرمانده است آنجا.
_به ماکه نمیگه اونجا چه کاره است و چه کار میکنه
_منم به زور خودش مرخصی فرستاده الان دوشنبه تا جمعه من هم بر میگردم اینها را. سپرده بدم خدمت شما.
دستمال را که مادر باز میکند انگشتر و تسبیح فرهاد وسطش است و نامهای هم کنارشان. دل مادر هری می ریزد.
_پیغامی نداشت ؟سلامته؟
_ها مادر. فقط گفت شما برید خبر سلامتی منو برسونید خودم بعدش میام.
_گفتین رفیقشین؟!
_ما مریدشیم حاجخانم! همه عاشق آقا فرهادن
بعد از رفتنشان ،مادر و بقیه میآیند لبه حوضچه مینشیند. فرزاد ایستاده شروع به خواندن نامه میکند. مادر تسبیح و انگشتر را توی دستش می چرخاند.
«با آرزوی طول عمر و سلامتی برای امام عزیزمان خدمت سروران گرامی هم پدر و مادرم و خواهر و برادران خوبم سلام. انشاالله که حالتان خوب باشد و هیچ ناراحتی نداشته و مشغول عبادت به درگاه خداوند متعال هستید پدر و مادر عزیزم از روزی که از شیراز آمده ام تا کنون حدود سه ماه میگذرد، که نزدیک یک ماه آن در آبادان و دو ماه هم در کردستان هستم. وضعیت در این مدت خوب بوده است از هر لحاظ راحت هستیم و هیچ ناراحتی نداریم به غیر از دوری از شما و دیگر، بودن کفار در کشور اسلامی مان ایران.از یک طرف کفار بعضی از مرز به کشورمان حمله کردند و از طرف دیگر عدهای منافق و خودفروخته دست نشانده آمریکا به اسم دموکرات و کوموله و فدایی و مجاهدین به کردستان حمله کردند و مشغول عزیت و وحشت مردم این منطقه شده اند که به امید خدا کم کم کارشان تمام است.
پدر و مادر عزیزم خود خوب می دانید که در این مدت عمرم هیچ کاری نه برای اصلاح آن برای شما و مردم مسلمان و مستضعف ایران انجام ندادهاند بلکه همیشه مایه مزاحمت به خصوص برای شما پدر و مادر عزیزم بودم و همیشه شما را ناراحت کردم که امیدوارم با آن قلب پاک و مهربانی که دارید مرا خواهید بخشید و از خدا برای من طلب بخشش خواهید کرد ،چرا که آن قدر گناه کردم که پیش خدا رو سیاه هستم و دیگر نمی توانم جواب این ها را بدهم.
مادر خوبم احتمالاً چند روز دیگر به سردشت یا مریوان می رویم و مدتی آنجا کاری داریم که باید انجام دهیم دعا کنید انشالله موفق و پیروز شویم.احتمالا زیاد طول نمی کشد و اگر خدا خواست و زنده بودیم بعد از آن مأموریت برای چند روزی مرخصی به شیراز می آیم.حال بچهها چطور است انشاءالله که حال تمامی تان خوب هست و هیچ ناراحتی نداریم و مشغول پیشبرد انقلاب و نابودی منافقین باشید.خب دیگر سرطان را بیش از این درد نمی آورم سلام به همه دوستان و آشنایان را برسانید از همه التماس دعا دارم دعا کنید که خدا گناهان مرا هم ببخشد و از من راضی شود.راستی سلام مرا به خانم هم برسانید این نامه را میدهم به یکی از دوستانم که میخواهد از بوکان به شیراز بیاید و چند روزی در شیراز کار دارد بیاورد.باید ببخشید که خط خوبی ندارم با آرزوی موفقیت و طول عمر با عزت و التماس دعا از همه.
السلام قربان همه شما فرهاد. ۶۰/۸/۲۳ بوکان »
ادامه دارد..✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆