🖤
صبح بود که بلال اذان گفت. پیامبر حال مساعدی برای اقامه نماز نداشت. اما دست بر دوش علی آرام آرام خودش را تا به مسجد رساند. کسی در محراب به نماز ایستاده بود. اشاره کرد تا عقب بایستد. نماز را از سر گرفت. نماز کهتمام شد به خانه برگشت. مدهوش شد.
۲. چشمش را باز کرد، لبهایش به سختی تکان می خورد؛
_کاغذ و دوات بیاورید چیزی بنویسم تا گمراه نشوید
یکی رفت تا کاغذ و دوات بیاورد
کسی گفت: نمی خواهد انَّ الَرجُل لَیَهجُر... کتاب خدا برای ما کافی است
۳. علی میگفت؛
سرش روی زانوی من بود.
صورتش را نوازش میکردم.
قرار براین شد، من بدن حبیبم را غسل بدهم. فرشتهها هم کمک می کردند.
عالم داشت بر او نماز میخواند؛ صدای نمازشان را میشنیدم تا وقتی که پیکرش را به خاک سپردم.
۴. علی در حالی که بدن پیامبر را غسل میداد، میگفت:
بأبی أنت و أمی یا رسول الله لقد انقطع بموتک...؛ پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا! با مرگ تو از نعمت نبوت و اخبار آسمانی محروم شدیم. مصیبت تو آنقدر بزرگ است که تسلی بخش تمام مصیبتهاست
۵.علی در حالی که بدن پیامبر را غسل می داد می گفت:
تو منحصر به فردترین انسانی...
اگر نبود که ما را به صبر امر فرمودی، سرچشمه های اشک را خشک می کردیم.
پدر و مادرم فدای تو! ما را در جوار پروردگارت یاد کن و در خاطر خود نگهدار!
🖤🖤🖤
#کوچ_آفتاب
#رحلت_پیامبراکرم
#حامد_حجتی
@anarestane_maneto