💚
روزگارِ غریبی است دخترم!
دنیا از آن غریب تر!
این چه دنیایی است که دخترِ رسولِ خدا را در خویش تاب نمی آورد؟ این چه روزگاری است که «رازِ آفرینش زن» را در خودتحمل نمی کند؟ این چه عالمی است که دردانه ی خدا را از خویش می راند؟
روزگار غریبی است دخترم ...
دنیا از آن غریب تر..
آنجا جای تو نیست،
دنیا هرگز جای تو نبوده است.
بیا دخترم،
بیا،
تو از آغاز هم دنیایی نبودی ...
تو از بهشت آمده بودی، تو از بهشت آمده بودی ...
💚💚💚
#سیدمهدی_شجاعی
#بیمادرشدیم😔💔
@anarestane_maneto
💚
یادت هست وقتی علی اکبر به دنیا آمد؟
عجیب بود این شباهت.
آنقدر که من به محض تولد او،
بوی پیامبر را در فضای حیاط استشمام کردم.
محمد بود، به واقع محمد بود!
هیچکس محمد را در آن سن و سال که من دیده بودم، ندیده بود. پنج سالگی پیامبر را کدامیک از اهل خانه دیده بودند؟
و این کودک پریچهر، مو نمیزد با آن محمد ماهرو.
در کوچه و خیابان های مدینه وقتی که می گذشت همه انگشت حیرت به دندان می گزیدند و ظهور دوباره پیامبر را به حیرت می نگریستند …
💚💚💚
📚 پدر، عشق، پسر
#سیدمهدی_شجاعی
@anarestane_maneto
💚
پدر به علی اکبر گفت
که پیش رویم، مقابل چشمانم راه برو ..!
و او راه رفت.
چه میگویم؟ راه نرفت.
ماه را دیده ای که در آسمان چگونه راه میرود؟ چطور بگویم؟ طاووس خیلی کم دارد.
اصلا گمان نکن که سرو، پای راه رفتن داشته باشد!
نه، پای راه رفتن نه، قصد خرامیدن داشته باشد ...
و حسین سر بر آسمان بلند کرد
و گفت شاهد باشد خدای من ...!
جوانی را به میدان میفرستم
که شبیه ترین خلق به پیامبر توست در صورت،
در سیرت، در کردار، در گفتار و رفتار ..
تو شاهدی خدای من که ما هر بار برای پیامبر دلتنگ میشدیم، هر بار جای خالی پیامبر، جانمان را به لب می رساند
به او نگاه می کردیم ...
💚💚💚
📚 از کتاب [پدر، عشق و پسر .. ]
✍🏻 #سیدمهدی_شجاعی
@anarestane_maneto
🍀
ببین عباس من! نسبت تو و فرزندان فاطمه، نسبت برادر با برادر و خواهر نیست همچنانکه نسبت من با علی، نسبت همسر و شوهر نیست. نمی دانم به دست تضرع کدام دخیل بسته ای یا دعای نیمه شب کدام دلشکسته ای یا نَفَس اعجازگر کدام رسول کمر به کرامت بسته ای، خدا لباس کنیزی این خاندان را بر تنم پوشاند، این لباس آنقدر بر تن من گشاد بود که من در آن گم می شدم اگر خدا دست مرا نمی گرفت. مبادا پدر را به لفظ خالی پدر صدا کنی! مبادا حسن و حسین را برادر خطاب کنی! مبادا زینب و ام کلثوم را خواهر بخوانی! آقای من! و بانوی من؛ این صمیمانه ترین خطاب تو باشد با سروران و موالی ات! مبادا از پشت سرشان قدمی فرا پیش بگذاری! مبادا پیش از آنها دست به غذا ببری! مبادا پیش از آنها آب بنوشی ...
☘🍀☘
📚 سقای آب و ادب
✍🏻 #سیدمهدی_شجاعی
@anarestane_maneto
کافه انارستانِ منِ طو ♥️🇮🇷
💚 اگر گریان به دیوار حرم تکیه نمی دادم کدامین کوه طاقت داشت این حالِ پریشان را .... 💚💚💚 #امـام_
💌
به نظر من خدا بعضی از کفتراشو که خیلی دوست داره، بهشون رخصت میده که یه چند صباحی برن و سر و گوشی بجنبونن، چهارتا دون از زبالهدون بخورن، صابون یه صیادی به تنشون بخوره، سنگ بچههایی زخمیشون بکنه، سوز سرمایی تنشونو بلرزونه و بیپناهی و آوارگی دلشونو بسوزونه، که با پوست و رگ و پیشون بفهمن که بیرون هیچ خبری نیست.
اینا وقتی برمیگردن، دیگه به هیچ قیمتی از بغل خدا جُم نمیخورن. اونایی که نرفتن، ممکنه گاهی حواسشون پرت بیرون بشه ولی اینایی که گشتهاشونو بیرون زدن و اومدن، شیش دونگ حواسشون به خونه و صاحبخونه است.
💚💚💚
📕 #طوفان_دیگری_در_راه_است
✍🏻 #سیدمهدی_شجاعی
@anarestane_maneto
📚
ببین عباس من!
نسبت تو و فرزندان فاطمه
نسبت برادر با برادر و خواهر نیست. همچنانکه
نسبت من با علی، نسبت همسر و شوهر نیست.
نمیدانم به دست تضرع کدام دخیل بستهای یا دعای نیمه شب کدام دلشکستهای یا نَفَس اعجازگر کدام رسول کمر به کرامت بستهای، خدا لباس کنیزی این خاندان را بر تنم پوشاند.
این لباس آنقدر بر تن من گشاد بود که من در آن گم میشدم اگر خدا دست مرا نمیگرفت.
این وصلت هزاران پا از سر من زیاد بود اگر دست خدا مرا از زمین بلند نمیکرد.
تو مبادا گمان کنی که ما همسان و همشأن این خانواده بینظیریم.
اینها تافتههای جدابافته عالمند.
اینها زمینی نیستند. آسمانیاند.
خدا به اهل زمین منت گذاشتهاست که این دردانههای خود را چندصباحی راهی زمین کرده است.
آسمان و زمین و ماه و خورشید، از صدقه سر اینها آفریده شدهاست.i
پدرت معلم مسیح بوده است در گهواره نور و منادای کلیم بوده است در کوه طور.
مبادا پدر را به لفظ خالی پدر صدا کنی!
مبادا حسن و حسین را برادر خطاب کنی!
مبادا زینب و ام کلثوم را خواهر بخوانی!
آقای من! و بانوی من!
این صمیمانهترین خطاب تو باشد با سروران و موالیات. مبادااز پشت سرشان قدمی فرا پیش بگذاری! مباداپیش از آنها دست به غذا ببری! مبادا پیش از آنها آب بنوشی!
مبادا پیش از آنها آب بنوشی ...
🍀☘🍀
📕 برشی از کتاب سقای آب و ادب
✍🏼 #سیدمهدی_شجاعی
@anarestane_maneto
💚
یادت هست وقتی علی اکبر به دنیا آمد؟
عجیب بود این شباهت.
آنقدر که من به محض تولد او،
بوی پیامبر را در فضای حیاط استشمام کردم.
محمد بود، به واقع محمد بود!
هیچکس محمد را در آن سن و سال که من دیده بودم، ندیده بود. پنج سالگی پیامبر را کدامیک از اهل خانه دیده بودند؟
و این کودک پریچهر، مو نمیزد با آن محمد ماهرو.
در کوچه و خیابان های مدینه وقتی که می گذشت همه انگشت حیرت به دندان می گزیدند و ظهور دوباره پیامبر را به حیرت می نگریستند …
💚💚💚
📚 پدر، عشق، پسر
#سیدمهدی_شجاعی
@cafe_anarestane_maneto
من به طفیلی حسین آمدهام و به عشق حسین زیستهام. من آمدم که عاشقی را به تجلی بنشینم. من آمدم که دوست داشتن را معنا کنم اما آسمان عشق حسین، بلندتر از آن است که پرنده عاشقی چون من بتواند بر آستان عظمتش بال ارادت بسازد.
#سیدمهدی_شجاعی
ببین! عباس من ...
نسبت تو و فرزندان فاطمه نسبت برادر با برادر و خواهر نیست همچنان که نسبت من با علی نسبت زن و شوهر نیست.
نمیدانم دست تضرع کدام دخیل بستهای یا دعای نیمهشب کدام دلشکستهای یا نفس اعجازگر کدام رسول کمر به کرامت بستهای، خدا لباس کنیزی این خاندان را بر تنم پوشاند.
این لباس آنقدر بر تن من گشاد بود که من در آن گم میشدم اگر خدا دست مرا نمیگرفت. این وصلت هزاران پا از سر من زیاد بود اگر خدا دست مرا از زمین بلند نمیکرد.
تو مبادا گمان کنی که ما همسان و همشأن این خانوادهی بینظیریم اینها تافتهی جدا بافتهی عالمند. اینها زمینی نیستند، آسمانیاند، خاکی نیستند افلاکیاند. اینها جانشینان و کارگزاران خدا در زمیناند.
خدا به اهل زمین منت گذاشته که این دردانههای خود را چند صباحی راهی زمین کرده است.آسمان و زمین و ماه و خورشید از صدقهی سر اینها آفریده شده است.
پدرت معلم مسیح بوده است در گهوارهی نور ومنادای کلیم بوده است در کوه طور
مبادا پدر را به لفظ پدر صدا کنی!
مبادا حسن و حسین را برادر خطاب کنی!
مبادا زینب و ام کلثوم را خواهر بخوانی!
آقای من ! و بانوی من!
این صمیمانه ترین خطاب تو باشد با سروران و موالیات. مبادا از پشت سرشان قدمی فرا پیش گذاری!
مبادا پیش از آنها دست به غذا ببری!
مبادا پیش از آنها آب بنوشی!
#سیدمهدی_شجاعی
#حضرت_امالبنین
https://eitaa.com/cafe_anarestane_maneto
💚
یادت هست وقتی علی اکبر به دنیا آمد؟
عجیب بود این شباهت.
آنقدر که من به محض تولد او،
بوی پیامبر را در فضای حیاط استشمام کردم.
محمد بود، به واقع محمد بود!
هیچکس محمد را در آن سن و سال که من دیده بودم، ندیده بود. پنج سالگی پیامبر را کدامیک از اهل خانه دیده بودند؟
و این کودک پریچهر، مو نمیزد با آن محمد ماهرو.
در کوچه و خیابان های مدینه وقتی که می گذشت همه انگشت حیرت به دندان می گزیدند و ظهور دوباره پیامبر را به حیرت می نگریستند …
💚💚💚
📚 پدر، عشق، پسر
#سیدمهدی_شجاعی
@cafe_anarestane_maneto
https://eitaa.com/cafe_anarestane_maneto
💚
پدر به علی اکبر گفت
که پیش رویم، مقابل چشمانم راه برو ..!
و او راه رفت.
چه میگویم؟ راه نرفت.
ماه را دیده ای که در آسمان چگونه راه میرود؟ چطور بگویم؟ طاووس خیلی کم دارد.
اصلا گمان نکن که سرو، پای راه رفتن داشته باشد!
نه، پای راه رفتن نه، قصد خرامیدن داشته باشد ...
و حسین سر بر آسمان بلند کرد
و گفت شاهد باشد خدای من ...!
جوانی را به میدان میفرستم
که شبیه ترین خلق به پیامبر توست در صورت،
در سیرت، در کردار، در گفتار و رفتار ..
تو شاهدی خدای من که ما هر بار برای پیامبر دلتنگ میشدیم، هر بار جای خالی پیامبر، جانمان را به لب می رساند
به او نگاه می کردیم ...
💚💚💚
📚 از کتاب [پدر، عشق و پسر .. ]
✍🏻 #سیدمهدی_شجاعی
@anarestane_maneto
https://eitaa.com/cafe_anarestane_maneto
من به طفیلی حسین آمدهام و به عشق حسین زیستهام. من آمدم که عاشقی را به تجلی بنشینم. من آمدم که دوست داشتن را معنا کنم اما آسمان عشق حسین، بلندتر از آن است که پرنده عاشقی چون من بتواند بر آستان عظمتش بال ارادت بسازد.
#سیدمهدی_شجاعی