کافه فکر | دانیال بصیر🇵🇸
#مثنوی_خوانی شَه چو عجزِ آن حکیمان را بِدید پا برهنه جانبِ مسجد دوید رفت در مسجد سویِ محراب شد
#مثنوی_خوانی
نيست وَش باشد خيال اندر روان
تو جَهانى بر خيالى بين روان
بر خيالى صُلحشان و جَنگشان
وز خيالى فَخرشان و نَنگشان
آن خيالاتى كه دام اولياست
عكس مَه رويان بُستان خداست
#دفتر_اول
ص 8 - بیت 70
📚بلى خيال در اين عالم نيست نما است ولى نگاه كن كه در جهان، جنبش و حركت كه علامت حيات است فقط بخيال قائم است.
📚اهل جهان صلحشان با يك خيال و جنگشان از خيال ديگرى سرچشمه مىگيرد فخر و مباحات اهل جهان و ننگ و عار اين گروه فقط بخيال است.
📚 آن خيالاتى هم كه در دست اوليا دام بوده و با او نفوس را صيد مىكنند عكسى است از پرتو جمال ماهرويان بستان خداوندى كه طالبان را مجذوب و عاشق خود مىسازد.
@masnavi_manavi
#خیال
#جنگ
@cafe_fekr
کافه فکر | دانیال بصیر🇵🇸
#مثنوی_خوانی نيست وَش باشد خيال اندر روان تو جَهانى بر خيالى بين روان بر خيالى صُلحشان و جَنگشان
#مثنوی_خوانی
بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن
بود شاهی در زمانی پیش ازین
ملک دنیا بودش و هم ملک دین
اتفاقا شاه روزی شد سوار
با خواص خویش از بهر شکار
یک کنیزک دید شه بر شاهراه
شد غلام آن کنیزک پادشاه
مرغ جانش در قفس چون میتپید
داد مال و آن کنیزک را خرید
چون خرید او را و برخوردار شد
آن کنیزک از قضا بیمار شد
آن یکی خر داشت و پالانش نبود
یافت پالان گرگ خر را در ربود
کوزه بودش آب مینامد بدست
آب را چون یافت خود کوزه شکست
شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست
گفت جان هر دو در دست شماست
جان من سهلست جان جانم اوست
دردمند و خستهام درمانم اوست
هر که درمان کرد مر جان مرا
برد گنج و در و مرجان مرا
جمله گفتندش که جانبازی کنیم
فهم گرد آریم و انبازی کنیم
هر یکی از ما مسیح عالمیست
هر الم را در کف ما مرهمیست
گر خدا خواهد نگفتند از بطر
پس خدا بنمودشان عجز بشر
ترک استثنا مرادم قسوتیست
نه همین گفتن که عارض حالتیست
ای بسا ناورده استثنا بگفت
جان او با جان استثناست جفت
هرچه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا
آن کنیزک از مرض چون موی شد
چشم شه از اشک خون چون جوی شد
از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام خشکی مینمود
از هلیله قبض شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت
#دفتر_اول
ص 6 - بیت از بیت 35 - 54
📚در اینجا مولانا قصه عاشق شدن پادشاه بر کنیزکی را بیان میکند که پس از اینکه شاه عاشق کنیزک میشود، کنیز رنجور و بیمار شده و شاه برای رفع بیماری وی دست به تدبیر میزند و طبیبان را جمع میکنند تا برای کنیزش درمانی را بیاندیشند.
📚نکته مهمی که مولانا در اینجا به آن اشارت دارد این است که طبیبان به واسطه دستیابی به علوم پزشکی دچار غرور شده و توکل بر خداوند متعال را فراموش کردهاند لذا به خاطر عدم توکل به پروردگار از درمان کنیزک عاجز میشوند.
استثنا: انشاالله گفتن
@masnavi_manavi
#عشق
#پزشکی
@cafe_fekr
کافه فکر | دانیال بصیر🇵🇸
#مثنوی_خوانی بشنوید ای دوستان این داستان خود حقیقت نقد حال ماست آن بود شاهی در زمانی پیش ازین ملک
#مثنوی_خوانی
شه چو عجز آن حکیمان را بدید
پابرهنه جانب مسجد دوید
رفت در مسجد سوی محراب شد
سجدهگاه از اشک شه پر آب شد
چون به خویش آمد ز غرقاب فنا
خوش زبان بگشاد در مدح و دعا
کای کمینه بخششت مُلک جهان
من چه گویم چون تو میدانی نهان
ای همیشه حاجت ما را پناه
بار دیگر ما غلط کردیم راه
لیک گفتی گرچه میدانم سرت
زود هم پیدا کنش بر ظاهرت
چون برآورد از میان جان خروش
اندر آمد بحر بخشایش به جوش
درمیان گریه خوابش در ربود
دید در خواب او که پیری رو نمود
گفت ای شه مژده حاجاتت رواست
گر غریبی آیدت فردا ز ماست
چونکه آید او حکیمی حاذقست
صادقش دان کو امین و صادقست
در علاجش سِحر مطلق را ببین
در مزاجش قدرت حق را ببین
چون رسید آن وعدهگاه و روز شد
آفتاب از شرق اخترسوز ش
بود اندر منظره شه منتظر
تا ببیند آنچه بنمودند سر
دید شخصی فاضلی پرمایهای
آفتابی درمیان سایهای
میرسید از دور مانند هلال
نیست بود و هست بر شکل خیال
نیستوش باشد خیال اندر روان
تو جهانی بر خیالی بین روان
بر خیالی صلحشان و جنگشان
وز خیالی فخرشان و ننگشان
آن خیالاتی که دام اولیاست
عکس مهرویان بستان خداست
آن خیالی که شه اندر خواب دید
در رخ مهمان همی آمد پدید
شه به جای حاجبان فا پیش رفت
پیش آن مهمان غیب خویش رفت
هر دو بحری آشنا آموخته
هر دو جان بی دوختن بر دوخته
گفت معشوقم تو بودستی نه آن
لیک کار از کار خیزد در جهان
ای مرا تو مصطفی من چو عمر
از برای خدمتت بندم کمر
#دفتر_اول
ص 7 - بیت از بیت 55 - 77
📚در این قسمت وقتی پادشاه ناکارآمدی پزشکان و علم تجربی را مشاهده کرد، به سمت طبیب حقیقی رفته و متوسل به خداوند متعال میشود.
📚وقتی شاه با نیت خالص به درگاه الهی متوسل میشود از عالم غیب، هاتفی وی را به طبیب و حکیمی حاذق وعده میدهد که حکیم بیماری کنیزک را درمان خواهد کرد.
@masnavi_manavi
#حکیم_حاذق
@cafe_fekr
کافه فکر | دانیال بصیر🇵🇸
#مثنوی_خوانی شه چو عجز آن حکیمان را بدید پابرهنه جانب مسجد دوید رفت در مسجد سوی محراب شد سجدهگاه
#مثنوی_خوانی
از خدا جوییم توفیق ادب
بیادب محروم گشت از لطف رب
بیادب تنها نه خود را داشت بد
بلک آتش در همه آفاق زد
مایده از آسمان در میرسید
بیشری و بیع و بیگفت و شنید
درمیان قوم موسی چند کس
بیادب گفتند کو سیر و عدس
منقطع شد خوان و نان از آسمان
ماند رنج زرع و بیل و داسمان
باز عیسی چون شفاعت کرد حق
خوان فرستاد و غنیمت بر طبق
مائده از آسمان شد عائده
چون که گفت انزل علینا مائده
باز گستاخان ادب بگذاشتند
چون گدایان زلهها برداشتند
لابه کرده عیسی ایشان را که این
دایمست و کم نگردد از زمین
بدگمانی کردن و حرصآوری
کفر باشد پیش خوان مهتری
زان گدارویان نادیده ز آز
آن در رحمت بریشان شد فراز
ابر بر ناید پی منع زکات
وز زنا افتد وبا اندر جهات
هر چه بر تو آید از ظلمات و غم
آن ز بیباکی و گستاخیست هم
هر که بیباکی کند در راه دوست
رهزن مردان شد و نامرد اوست
از ادب پرنور گشتهست این فلک
وز ادب معصوم و پاک آمد ملک
بد ز گستاخی کسوف آفتاب
شد عزازیلی ز جرات رد باب
#دفتر_اول
ص 8 - بیت از بیت 78 - 92
📚 در خصوص ادب نسبت به پروردگار مولانا مباحثی را مطرح میکند که اشاراتی به قوم موسی ع میکند که مطابق روایات پس از خروج از مصر به مدت چهل سال در سرزمین تیه سرگردان ماندند و خداوند نعمتهای بسیاری را فرستاد ولی این قوم ناشکری کرد و آن نعمت آسمانی منقطع شد.
در آیه 61 بقره این داستان بیان شده است.
📚بیان این داستانها از زبان مولانا در وسط قصه پادشاه و کنیزک، صرفا بیان داستان نیست بلکه اشاره به این نکته دارد که تمامی مشکلات از ناحیه خود انسان است .
زله: باقی مانده غذا
فراز: بسته، باز: در بیت به معنای اولاست
عزازیل: ابلیس
@masnavi_manavi
#ادب
#یهودیان
@cafe_fekr
کافه فکر | دانیال بصیر🇵🇸
#مثنوی_خوانی از خدا جوییم توفیق ادب بیادب محروم گشت از لطف رب بیادب تنها نه خود را داشت بد بلک آ
خوانش مثنوی معنوی 2.mp3
3.26M
#مثنوی_خوانی
خوانش مثنوی معنوی
🎵 #فایل_صوتی
#دفتر_اول
ص 8 - بیت از بیت 78 - 92
عنوان: از خداوند ولیالتوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بیادبی
#دانیال_بصیر
⏱ مدت زمان 2:42
💾 حجم فایل 3.11 MB
@masnavi_manavi
#ادب
#یهودیان
@cafe_fekr
کافه فکر | دانیال بصیر🇵🇸
#مثنوی_خوانی از خدا جوییم توفیق ادب بیادب محروم گشت از لطف رب بیادب تنها نه خود را داشت بد بلک آ
#مثنوی_خوانی
دست بگشاد و کنارانش گرفت
همچو عشق اندر دل و جانش گرفت
دست و پیشانیش بوسیدن گرفت
وز مقام و راه پرسیدن گرفت
پرسپرسان میکشیدش تا به صدر
گفت گنجی یافتم آخر به صبر
گفت ای نور حَقُ و دفعِ حَرَج
معنیِ الصبر مفتاح الفرج
ای لقای تو جواب هر سؤال
مشکل از تو حل شود بیقیلوقال
ترجمانی هرچه ما را در دل است
دستگیری هر که پایش در گل است
مرحبا یا مجتبی یا مرتضی
إن تغب، جاء القضا، ضاق الفضا
انت مولیالقوم من لا یشتهی
قد ردی کلا لئن لم ینتهی
چون گذشت آن مجلس و خوان کرم
دست او بگرفت و برد اندر حرم
#دفتر_اول
ص 9 - بیت از بیت 93 - 101
📚 شاه طبیب الهی را در هنگام دیدار در آغوش گرفت و از وی پذیرایی نمود و به طبیب گفت که به وسیله صبر گنجینهای یافتم.
📚مرحبا یا مجتبی یا مرتضی/إن تغب، جاء القضا، ضاق الفضا (خوش آمدی ای برگزیده و ای پسندیده، اگر تو غایب شوی، قضا بیاید و فضا تنگ گردد)
📚انت مولیالقوم من لا یشتهی/قد ردی کلا لئن لم ینتهی (ای که تو سرور قوم سالکین راه طریقت هستی، هرکس که تو را نخواهد و از این کار خود دست نکشد براستی که تباه خواهد گشت)
@masnavi_manavi
#طبیب
@cafe_fekr
خوانش مثنوی معنوی 3.mp3
1.31M
#مثنوی_خوانی
خوانش مثنوی معنوی
🎵 #فایل_صوتی
#دفتر_اول
ص 9 - بیت از بیت 93 - 101
عنوان: ملاقات پادشاه با آن ولی که در خوابش نمودند
#دانیال_بصیر
⏱ مدت زمان 1:21
💾 حجم فایل 1.25 MB
@masnavi_manavi
#طبیب
@cafe_fekr
کافه فکر | دانیال بصیر🇵🇸
#مثنوی_خوانی دست بگشاد و کنارانش گرفت همچو عشق اندر دل و جانش گرفت دست و پیشانیش بوسیدن گرفت وز مق
#مثنوی_خوانی
بخش اول
قصهٔ رنجور و رنجوری بخواند
بعدازآن در پیش رنجورش نشاند
رنگ روی و نبض و قاروره بدید
هم علاماتش هم اسبابش شنید
گفت هر دارو که ایشان کردهاند
آن عمارت نیست ویران کردهاند
بیخبر بودند از حال درون
استعیذ الله مما یفترون
دید رنج و کشف شد بَر وِی نهفت
لیک پنهان کرد و با سلطان نگفت
رنجش از صفرا و از سودا نبود
بوی هر هیزم پدید آید ز دود
دید از زاریش کو زار دل است
تن خوش است و او گرفتار دل است
عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماری دل
علت عاشق ز علتها جداست
عشق اصطرلاب اسرار خداست
عاشقی گر زین سر و گر زان سرست
عاقبت ما را بدان سر رهبرست
هرچه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن
گرچه تفسیر زبان روشنگرست
لیک عشق بیزبان روشنترست
چون قلم اندر نوشتن میشتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
#دفتر_اول
ص 10 - بیت از بیت 102 - 116
@masnavi_manavi
#عاشقی
@cafe_fekr
کافه فکر | دانیال بصیر🇵🇸
#مثنوی_خوانی بخش اول قصهٔ رنجور و رنجوری بخواند بعدازآن در پیش رنجورش نشاند رنگ روی و نبض و قارور
آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت باید از وی رو متاب
از وی ار سایه نشانی میدهد
شمس هر دم نور جانی میدهد
سایه، خواب آرد تو را همچون سمر
چون برآید شمس انشق القمر
خود غریبی در جهان چون شمس نیست
شمس جان باقیست کاو را امس نیست
شمس در خارج اگر چه هست فرد
میتوان هم مثل او تصویر کرد
شمس جان کو خارج آمد از اثیر
نبودش در ذهن و در خارج نظیر
در تصور ذات او را گُنج کو
تا درآید در تصور مثل او
چون حدیث روی شمسالدین رسید
شمس چارمآسمان سر در کشید
واجب آید چونکه آمد نام او
شرح کردن رمزی از انعام او
این نفس جان دامنم برتافتست
بوی پیراهان یوسف یافتست
کز برای حقِ صحبت سالها
بازگو حالی از آن خوش حالها
تا زمین و آسمان خندان شود
عقل و روح و دیده صدچندان شود
لاتکلفنی فانی فی الفنا
کلت افهامی فلا احصی ثنا
کل شیء قاله غیرالمفیق
ان تکلف او تصلف لا یلیق
من چه گویم یک رگم هشیار نیست
شرح آن یاری که او را یار نیست
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر
قال اطعمنی فانی جائع
واعتجل فالوقت سیف قاطع
صوفی ابنالوقت باشد ای رفیق
نیست فردا گفتن از شرط طریق
تو مگر خود مرد صوفی نیستی
هست را از نسیه خیزد نیستی
گفتمش پوشیده خوشتر سِرِّ یار
خود تو در ضمن حکایت گوش دار
خوشتر آن باشد که سر دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
گفت مکشوف و برهنه بیغلول
بازگو، دفعم مِدِه ای بوالفضول
پرده بردار و برهنه گو که من
مینخسپم با صنم با پیرهن
گفتم ار عریان شود او در عیان
نه تو مانی نه کنارت نه میان
آرزو میخواه، لیک اندازه خواه
برنتابد کوه را یک برگ کاه
آفتابی کز وی این عالم فروخت
اندکی گر پیش آید جمله سوخت
فتنه و آشوب و خونریزی مجوی
بیش ازین از شمس تبریزی مگوی
این ندارد آخر، از آغاز گوی
رو تمام این حکایت بازگوی
#دفتر_اول
ص 11 - بیت از بیت 117 - 144
@masnavi_manavi
#عاشقی
@cafe_fekr
خوانش مثنوی 5.mp3
6.13M
#مثنوی_خوانی
خوانش مثنوی معنوی
🎵 #فایل_صوتی
#دفتر_اول
ص 10 , 11 - بیت از بیت 102 - 144
عنوان: بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند
خوانش #استاد_احمد_حسین_شریفی
⏱ مدت زمان 6:22
💾 حجم فایل 5.84 MB
@masnavi_manavi
#عاشقی
@cafe_fekr
گفت پیغمبر که: نـَفْـحَـتـهایِ حق
اَنـــدر ایــن ایّـــام می آرد سَـبَـق
گوش و هُــش دارید این اوقات را
در رُباییــد این چــنین نَــفْحات را
نفحه آمـــد مــر شما را دید و رفــت
هر که را می خواست جان بخشید و رفت
نفحــــهٔ دیگــر رسیـــد آگــاه بـاش!
تا از این هم وانمانی، خواجه تاش!
#مثنوی_مولوی
#دفتر_اول
ورود به ماه رجب، شهراللَّه اعظم بر سالکان و عاشقان مبارک
#ماه_رجب
@cafe_fekr