eitaa logo
کافه تعامل ⚘
1.6هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
17 فایل
🌱 اینجاییم؛ برای‌افزایش‌مهارت‌ارتباط‌با‌: 🌷خود 💚خدا 💐دیگران @taamol_jz 👤 ⭕️ تبادل: @ad_tab_fadak 💌 ارتباط با ما: (ناشناس) daigo.ir/secret/530683049
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💡 ✏️ استاد صفایی حائری درباره زیارت‌ امام‌رضا علیه‌السلام می‌گفتند: من همه این زیارت‌ها را به نیابت از حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها می‌روم. شما احساس کنید که خواهر امام، در یک مسیر طولانی از عراق حرکت می‌کند تا به برادرش برسد. برادری که امام هشتم است. یعنی هم برادر است و هم امام اوست. اما از ملاقات برادرشان محروم شدند. 🥀 آقای صفایی دقت داشتند که این محرومیت، به زیبایی جبران شود ولذا نائب‌الزیاره سلام‌الله‌علیها بودند. ☕️ @cafe_taamol ツکافه تخصصی تعامل✿
enc_16675813844588570845333.mp3
4.5M
از سر مأذنه‌ها اذون میدن کبوترها دل به آسمون میدن دونه دونه تابلوهای تو مسیر حرم مطهرو نشون میدن 🗣 علی اکبر حائری ☕️ @cafe_taamol ツکافه تخصصی تعامل✿
یعنی اینکه همسایه‌ی شما هستیم 🥲 ☕️ @cafe_taamol ツکافه تخصصی تعامل✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم داستانی ، از معدود آثار داستانی، پیرامون کریمه اهل بیت، حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها را امروز ببینید🔻 💢 زائران برای «سعید» که حوالی حرم دستفروشی می‌کند حکم کیسه‌های زر را دارند! او امروز دختری مستأصل و درمانده را نشان می‌کند، غافل از اینکه وارد بازی خطرناکی شده... 📺 تماشا در لینک زیر: 🌐 b2n.ir/h-hram ☕️ @cafe_taamol ツکافه تخصصی تعامل✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧✨ آیا وقتش نشده جلوی «خدا» سر خم کنیم؟ 🙂 💫 شبتون آروم و قشنگ. ☕️ @cafe_taamol ツکافه تخصصی تعامل✿
جوان گفت: امام‌زمانت‌را میشناسے؟ پیرمرد: بلہ می‌شناسم! جوان: پس سلامش کن:) پیرمـرد: السلام‌علیڪ‌یاصاحب‌الزمان جوان لبخندے زد و گفت: و علیکم السلام:) آخ خدا تورو به بهترینات! همچین‌روزے رو.. نصیبمون‌کن🌱 ☕️ @cafe_taamol ツکافه تخصصی تعامل✿
. بچه تر که بودم ، هربار که قم می آمدیم... برای حرم آمدن این پا و اون پا می‌کردم از بابا اصرار و از من بهانه تراشی های جور واجور ..‌ بابا که میدید حریف تنبلیم نمی‌شود، خرید ساق دست و سوغات را وعده می‌کرد و به‌قول خودش اینجوری توفیق اجباری نصیبم می‌کرد... از خانه مادر بزرگ تا حرم راهی نبود و بابا اغلب ما را پیاده می‌برد؛ از برکات این پیاده روی ها، همینقدر را بگویم که جیب بابا و گاهی هم ظرف حوصله و صبرش را خالی می‌کردیم... اما باز هم دفعه بعد ما را با خودش می‌برد اصرارش را نمی‌فهمیدم، مگر آنجا چه داشت...! بابا جوری برای حرم رفتن با شوق قدم برمی‌داشت که انگار مریدی به مرادش برسد یاعابدی به معبودش.‌‌.. آن‌وقت ها حس بابا برایم عجیب بود هربار از خاطراتش می‌گفت، این جمله تلخ را که «فکر می‌کردم هیچ وقت قم را رها نمی‌کنم...» میان صحبت هایش می‌شنیدیم... وباز هم علامت سوال هایی که با درک اندک آن موقعمان پاسخی برایش نبود و نیافتیم... پس زمینه ذهن ام از حرم شده بود مشتی نقل و نبات و عروسک و ساق دست و البته سوهان های هل دار معروفش... انگار حرم برایم جایی بود که خستگی های بازارگردی هایمان را آنجا ببریم و تحویل در و دیوار و کاشی های صحن هایش بدهیم... پاهای داغ کرده مان را روی کاشی های سردش بکشیم و تصور کنیم در چشمه خنک و زلال قدم می‌زنیم... ریه های پر شده از دودِ موتورسیکلت های خیابان ها را با هوای معطر اطراف ضریح پر کنیم و بعد هم تکه نخی دور ضریح ببندیم که از تقلید کردن ها جا نمانیم..‌. آب خوری های حرم هم که جای خود داشت سر... صورت...‌ اگر جا داشت پاهایمان را هم زیرش می‌گرفتیم... بچه تر که بودم، حرم برایم ایستگاهی بود که قدری بنشینم و اگر خوش شانس بودم همبازی‌ای برای خراب کردن زحمت خادمین حرم پیدا کنم و با مهر حرم برج هایی بسازیم که مهندس های تخیلیمان تحسینش کنند... بچه بودم و نمی‌دانستم روزی همین ایستگاه ساده بچگی هایم، برایم خانه امنی می‌شود که ده ها ایستگاه را برای رسیدن به آن رد می‌کنم... من بزرگ شدم! اما بانوی خانه امنم باز هم از نقل و نبات اطراف حرمش تعارفم کرد و گاهی هم با حلیم داغ و چای لب‌سوزش پذیرایم بود درست عین مادری که فرزندش را بعد مدت ها ببیند و در آغوش بگیرد، حضورش را حس می‌کردم... مهر مادریش را زمانی فهمیدم که سلام را نگفته دلت را دست می‌کشید که آرام باش «می دانم💔 ...»! این روزها دیگر لازم نیست بابا دستم را بگیرد و سر سفره کرامت بانو بنشاندم ... این روز ها مثل بابا شده ام مثل همان وقت ها که انگار چیزی در وجودش را گم کرده بود و در حرم پیدایش می‌کرد... این روزها این روزها بزرگ شده ام اما بانو به قدر کودکی هایم، مهربان است💚 ✍کوثر سادات المسلینی ☕️ @cafe_taamol ツکافه تخصصی تعامل✿
تو تعاملاتت وقتی با کفار یا آدمایی که خدا و پیغمبر سرشون نمیشه روبرو میشی و پیروزی های ظاهری ازشون میبینی👀 با نا امیدی و احساس شکست ❌ نگو: این که از دین خارجه، دشمنه اسلامه چه خوشه و ... اینم اوضاع منه 😕 ✅ قانون خلقت خدا رو بفهم ✅ بدون موفقیت اصلی چیه ✅ و باید روی چه اصولی پیش‌بری تا به موفقیت اصلی برسی 📖 ☕️ @cafe_taamol ツکافه تخصصی تعامل✿