گاهی گروههای عربی ضد مقاومت لبنان به سنگرهایمان حمله می کردند، ما عموماً مقاومت میکردیم و بعضی وقتها هم از آنها اسیر میگرفتیم.
این اسیرها را بیشتر وقتها در مؤسسهی خودمان نگه میداشتیم.
حضور یک اسیر در مؤسسه، همیشه باعث میشد دکتر چمران کار را بر ما سخت کند. به همه چیزشان حساس بود. 😊
میگفت: دست که رویشان بلند نکردهاید؟ توهین که نکردهاید؟
دربارهی خورد و خوراکشان هم این حساسیت را داشت: نکند ضعف کرده باشند؟ برای شان صبحانه بردهاید؟ شام شان به موقع بوده؟ می گفت: این ها هم مثل ما مسلمان هستند، منتهی دشمن نگذاشته روی خط اصول حرکت کنند.
این رفتار دکتر باعث شده بود که خیلی از آنها و همچنین مردم عادی
جذب ما شوند. 🌹
📚 خاطراتی از زندگی سردار شهید دکتر مصطفی چمران/ سردار سالک /ص ١٠
#چمران_عزیز #شهیدانه
✤ღ @cafe_taamol ღ✤
بعضی شبها که کارش کمتر بود، میرفت به بچهها سر بزند. معمولاً چند دقيقه مینشست، از درسها میپرسيد و بعضی وقتها با هم چيزی میخوردند.
همهشان فکر میکردند بچهی دکترند. هر چهارصد و پنجاه تایشان.
#چمران_عزیز #شهیدانه
✤ღ @cafe_taamol ღ✤