eitaa logo
کافه کتاب
165 دنبال‌کننده
242 عکس
622 ویدیو
10 فایل
🌍 اینجا دنیای جذاب کتاب هاست ❤
مشاهده در ایتا
دانلود
دستش را بالا برد. به‌رغم میل شدیدش به استفاده از کلون، زنگ زد. در با صدای ناله‌ای که از در‌های چوبی قدیمی می‌آید، باز شد. جلو در قامت بلند مصطفا، با لب‌خندی روی چهره جا گرفته بود. هر دو می‌خواستند زودتر سلام کنند. اما چشم‌ها اجازه نمی‌دادند. دو آوای سلام به هم پیچیدند و یکی شدند. هر دو خندیدند. ارمیا گفت: «اگر می‌گذاشتی یکی زودتر سلام کند هفتاد حسنه برده بودیم.» - 35، 35 مساوی. قبوله؟ - بزن قدش. 💜 | @cafee_ketab