#برش_کتاب
دستش را بالا برد. بهرغم میل شدیدش به استفاده از کلون، زنگ زد. در با صدای نالهای که از درهای چوبی قدیمی میآید، باز شد.
جلو در قامت بلند مصطفا، با لبخندی روی چهره جا گرفته بود. هر دو میخواستند زودتر سلام کنند. اما چشمها اجازه نمیدادند. دو آوای سلام به هم پیچیدند و یکی شدند. هر دو خندیدند. ارمیا گفت: «اگر میگذاشتی یکی زودتر سلام کند هفتاد حسنه برده بودیم.»
- 35، 35 مساوی. قبوله؟
- بزن قدش.
#کتاب_ارمیا
#رضا_امیرخانی
💜 | @cafee_ketab