تو را چه غم که شب ما دراز میگذرد؟
که روزگار تو در خواب ناز میگذرد
#صائب_تبریزی
| تَبَتُّـل |
تو مثل ماه توی آسمون، مثل رنگ سبز توی طبیعت، و مثل نمک، توی غذا واسم میمونی. نباشی دیگه هیچی حس خو
دنیای من بی تو هیچ رنگی نداره. درختا سبز نیستن. آسمون آبی نیست. دریا زلال نیست. جوجهها زرد و صورتی نیستن. پرندهها قشنگ آواز نمیخونن. شاید باورت نشه اما غذاها هم طعم همیشگی رو نمیدن.
#رمان_آنلاین_کوربمان
چشمام و آروم باز کردم سقف سفید بیمارستان جلوم نمایش داده شد
آروم سرم و برگردوندم اتاق خالی بود و صدای اذان تو کل بیمارستان پیچیده بود و از گرگ و میش هوای بیرون پنجره می شد فهمید که اذان صبحه ...
سرم و بردم سمت شکمم دیگه خبری از بزرگی اش نبود ... کوچیک شده بود مثل پارسال مثل همون وقتی که قبول کردم برم به اون ماموریت شبیه همون وقتی که عرشیا رو دیدم شبیه همون شبی که تو بغلش آروم شدم همون وقتی که به چشماش نگاه می کردم و همه دنیا آوار می شد روی دلم از فکر اینکه دیگه هیچوقت نمی بینمش
ازدواج کردم
مادر شدم
بچه ام و از دست دادم حالا
اشکام آروم روی گونه هام راه گرفت قصه ام از کودکی ام دور شد ۲۰ سالمه و بچه ام و از دست دادم ۲۰ سالمه و همه بدنم کبوده
۲۰ سالمه و چند جام شکسته
نمی تونستم بدنم و تکون بدم ولی همه بدنم از بغض سنگینی که توی گلوم بود می لرزید
درد تو همه وجودم پیچیده بود سرم داشت منفجر می شد نمی دونم الان روی این همه بدبختی چرا عرشیا آوار شده بود توی ذهنم تموم خاطره هاش از روز اولی که روی کشتی دیدمش تا اون روزی که بین آوار تنهاش گذاشتم و رفتم توی سرم می چرخید صداش اکو می شد توی اتاق انگار چشم هام داشت بسته میشد ولی نمی خواستم از این خواب بیدار شم انگار کنارم بود ...
دیگه نتونستم مقاومت کنم
درد همه وجودم و توی هم پیچید و چشم هام روی هم افتاد....
کاش یه مغازهای بود آدم میرفت میگفت:
بیزحمت یه کم "خیال خوش" بدین
ببخشید این "خندههای از ته دل" چند؟
آقا ببخشید؛ این "آرامشا" لحظهای چند؟
از این"بیخیالیا" که میپاشن رو زندگی دارین؟ مثقالی چند؟
از این "روزایی که بیبغضان" دارین؟
از این "سالای بیرنج" سایز دل ما دارین؟
این "شادیا" دوام دارن؟
کاش یه جایی بود میشد رفت و گفت:
آقا یه "زندگی" میخوام، بیزحمت جنسش خوب باشه فقط، قیمتش مهم نیست.
از دست دادنِ او برای من مثل این بود که حفرهای دردناک در وجودم ایجاد شده بود که دائم او را به یاد میآوردم؛ فقدانی که هرگز نمیتوانستم با چیزی پُر کنم.
#جوجو_مویز