چرا بعضی روزها غمگین هستیم، اما دلیلش را نمیدانیم؟
بر اساس ِیکی از افسانههای خیالانگیز، دلیلش این است: «انسانهایی هستند که میمیرند، اما کسی را ندارند که برایشان سوگواری کند؛ وظیفهٔ سوگواری برای این افراد، هر روز به صورت اتفاقی بر دوش یک نفر گذاشته میشود.»
#ابراهیم_سلطانی
به نظرم، آزاردهندهترین وجه «تنهایی»، خودِ تنهایی نیست: افراد بالاخره راهی برای پُرکردنِ اوقاتشان پیدا میکنند. آزاردهندهترین وجه «تنهایی»، احساسِ تعلقنداشتن است. آدمِ تنها برای این پرسش جوابِ خوشایندی ندارد: چرا من به هیچکس/هیچجا تعلق ندارم؟
#ابراهیم_سلطانی
دارونما (placebō)، شیوهای درمانیست که بیمار را فریب میدهد: مثلاً قرصی که در واقع قرص نیست،حال بیمار را خوب میکند. اما اخیراً معلوم شده که بعضی بیماران که میدانند دارونما دریافت کردهاند هم حالشان خوب میشود، حضور دکتر و تلاش برای کمک کافیست. گاهی فقط "حضور" کافیست.
#ابراهیم_سلطانی
وقتی دلم برای کسی تنگ میشود، عکسهایش را مرور میکنم. در عکسها هیاهویی خاموش موج میزند که بیننده را، فارغ از کلمات و سوءتفاهمهای زبانی، به سوژهی دلتنگی وصل میکند. عکسها صدا ندارند اما لحن دارند، لهجه دارند. وقتی دلم برای کسی تنگ میشود، عکسهایش را مرور میکنم.
#ابراهيم_سلطانی
ما اوّل واکنش اطرافیان را حدس میزنیم، بعد کاری را میکنیم یا نمیکنیم. به همین دلیل، بسیاری چیزها بر زبان آورده نمیشوند؛ بسیاری امیدها به مرحلهی کنش نمیرسند. در جهانِ جانِ ما جنینهایی هستند که هرگز متولد نمیشوند: «سلام بر نامههایی که هرگز ارسال نشد؛ از هراسِ سرمای پاسخ...».
#ابراهیم_سلطانی