این چیست که چون دلهره افتاده به جانم
حال همه خوب است، من اما نگرانم
در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر
مثل خوره افتاده به جانم که بمانم
چیزی که میان من و تو نیست غریبی ست
صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟!
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم
از سایه سنگین تو من کمترم آیا...؟!
بگذار به دنبال تو خود را بکشانم
ای عشق! مرا بیشتر از پیش بمیران
آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم
#فاضل_نظری
یک عمر برای تو غزل گفتم و افسوس!
شعری که سزاوار تو باشد نسرودم...
#فاضل_نظری
خبرترین خبر روزگار بیخبریست
خوشا که مرگ کسی را خبر نخواهد کرد
#فاضل_نظری
قاصدکهای پریشان را که با خود، باد برد
با خودم گفتم مرا هم میتوان از یاد برد
#فاضل_نظری
تو از کِی عاشقی؟!
این پرسش آیینه بود از من
خودش از گریه ام فهمید
مدت هاست
مدت هاست...
#فاضل_نظری
من عارفِ دلتنگم یا زاهدِ دلسنگ؟
هر روز نقابی زدهام روی نقابی...
#روزنگار،۱۰ شهریور،زادروز
#فاضل_نظری