ز کدام ره رسیدی ز کدام در گذشتی
که ندیده دیده
ناگه به درون دل فتادی؟
#فروغ_فرخزاد
آری آغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست.
من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست.
#فروغ_فرخزاد 🌱
دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این
دیگر هوای دلبرِ دیگر نمی کنم...
#فروغ_فرخزاد
چقدر میتوانم بیدار شوم و ببینم که پهلویَم نیستی و زندگیام یَخ کرده و منجمد است.
چقدر؟ تا کِی؟ تا کجا؟
#فروغ_فرخزاد
کاش چون پاییز ،
خاموش و ملال انگیز بودم !
برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد
آفتاب دیدگانم سرد میشد
آسمان سینهام پر درد میشد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد
اشکهایم همچو باران دامنم را رنگ میزد
وه چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگآمیز بودم !
#فروغ_فرخزاد
شب، پشتِ شیشههای پنجره
سُر میخورد
و با زبان سردش
ته مانده های روز رفته را
به درون میکشید
من از کجا می آیم؟
که این چنین به بوی شب آغشته ام ...
#فروغ_فرخزاد
خود نمیدانم که اندوهم ز چیست
زیر لب گویم، چه خوش رفتم ز دست
همزبانی نیست تا بر گویمش
راز این اندوه وحشتبار خویش
بی گمان هرگز کسی چون من نکرد
خویشتن را مایه آزار خویش
از منست این غم که بر جان منست
دیگر این خود کرده را تدبیر نیست
#فروغ_فرخزاد
در ببندید وبگویید که من
جز از او از همه کس بگسستم ،
كس اگر گفت چرا ؟
باکم نیست
فاش گویید که عاشق هستم...
#فروغ_فرخزاد
نمیتوانستم‚
دیگر نمیتوانستم
صدای پایم از انکار راه بر میخاست
و یأسم از صبوری روحم وسیعتر شده بود
و آن بهار
و آن وهم سبز رنگ
که بر دریچه گذر داشت با دلم میگفت
نگاه کن
تو هیچگاه پیش نرفتی
تو فرو رفتی!
#فروغ_فرخزاد.