eitaa logo
| تَبَتُّـل |
1.5هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
332 ویدیو
5 فایل
وَ "سلام" بَر‌اندوهی‌کھ‌ قلبمان ‌را ‌وطن‌ برگزید🖤🌱 • • تَبَتُّل←بُریدھ از "جہان" بُریدھ از "مردم"... •• میرسد به دستم ↓ https://harfeto.timefriend.net/16655774622952 +تافوروارد هست،زندگی ‌باید کرد‼️
مشاهده در ایتا
دانلود
صدرا بغل نیوان بود رفتم طرفش آروم سلام کردم خیلی جدی جوابم و داد دستم و برای گرفتن صدرا دراز کردم و گفتم : _ اجازه هست؟! صدرا و گذاشت توی بغلم نشستم روی مبل و شروع کردم باهاش بازی کردن و قربون صدقه رفتنش... کم کم همه مهمون ها اومدن و خونه شلوغ شده بود صدرا رو دادم بغل نازگل تا مهمون ها میان بچه رو بغل خودش ببینن رفتم بالا توی اتاق صدرا کیف و شالم و گذاشتم توی اتاق گوشیم و برداشتم و رفتم پایین بقیه هم لباس هاشون و در اورده بودن و شلوغ شده بود همش دنبال یک فرصت بودم تا با نیوان تنها باشم اما همش پیش عموش بود و داشتن باهم صحبت کاری می کردن.. نشستم پیش عسل و شروع کردم باهاش حرف زدن اما بیشتر حواسم پیش نیوان بود.. با خنده به عسل گفتم: _ نی نی بعدی برای تو ها بیار دیگه 2 سال و نیم ازدواج کردی.. _ تصمیمش و داریم _ افرین ببینم چیکار می کنی من و خاله می کنی یا نهههه... نیوان بلند شد رفت توی آشپز خونه از عسل عذر خواهی کردم و دنبالش رفتم توی آشپز خونه داشت از آب سرد کن آب می ریخت توی لیوان ... رفتم جلو و گفتم: _ سلام.. برگشت سمتم یک ابروش و انداخت بالا و گفت: _ یک بار سلام کرده بودیم نه؟؟ الان بیش تر از هر زمان دیگه ای حس می کردم بهش میاد یک وکیل بد اخلاق باشه... آب و خورد یک نفس عمیق کشیدم و گفتم: _ می خواستم بابت رفتار اون شبم توی بیمارستان ازتون عذرخواهی کنم...راستش یک مشکلی داشتم که اعصابم خیلی خورد بود کسی و هم به جز شما پیدا نکردم باز... عذر می خوام بابت همه حرف های اون شب منظوری نداشتم... تو طول حرف زدنم سرم پایین بود و سعی می کردم صدام نلرزه ولی مدام یاد اون لحظه ای میفتادم که با آرشام حرف می زدم و باز بغضم می گرفت... ولی توی پنهان کردن این لرزش صدا و بغض موفق بودم... @caferoooman نویسنده: یاس ادامه داره.....