eitaa logo
| تَبَتُّـل |
1.5هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
332 ویدیو
5 فایل
وَ "سلام" بَر‌اندوهی‌کھ‌ قلبمان ‌را ‌وطن‌ برگزید🖤🌱 • • تَبَتُّل←بُریدھ از "جہان" بُریدھ از "مردم"... •• میرسد به دستم ↓ https://harfeto.timefriend.net/16655774622952 +تافوروارد هست،زندگی ‌باید کرد‼️
مشاهده در ایتا
دانلود
ساعت 10 بود که دیگه شام و خوردیم نازگل رفته بود توی اتاق تا صدرا رو شیر بده یک بشقاب غذا براش ریختم یک بشقاب هم برای خودم داشتم می رفتم توی اتاق که نیوان جلوم سبز شد و گفت: _میری پیش نازگل؟! _ اره می رم براش غذا ببرم فکر کنم می خواست صدرا رو بخوابونه _ من براش می برم شما برو پیش بقیه.. خواست بشقاب و بگیره که کشیدم سمت خودم و گفتم: _ می برم خوب.. بشقاب و از دستم گرفت و گفت : _ باهاش کار دارم.. لبخندی زد و رفت توی اتاق شونه ای بالا انداختم و برگشتم بقیه پیش مامان نشستم و مشغول غذام شدم غذا رو خوردیم نازگل و نیوان هم اومدن بیرون نازگل می خندید ساعت 12 بود که دیگه کم کم لباس هامون و پوشیدیم و خداحافظی کردیم و راه افتادیم سمت خونه... خیلی خسته بودم شب بخیر گفتم و رفتم توی اتاقم لباسام و عوض کردم و روی تخت دراز کشیدم گوشیم و برداشتم و مثل هرشب اولین کار پروفایل آرشام و چک کردم دیگه صفحه سیاه نبود توی جام پریدم و تکیه دادم به تاج تخت.. نمی تونستم پروفایلش و باز کنم قلبم تند تند می زد و دستم می لرزید... بازش کردم یک عکس از خودش بود روی یک ارتفاع نشسته بود زانوهاش و بغل کرده بود و سیگارش توی دستش بود بغض گلوم و سفت گرفته بود و داشت خفه ام می کرد زوم کردم روی عکسش چشم هاش برق می زد می خواستم گریه کنم ولی نمی تونستم چند بار با دست گلوم و فشار و مالش دادم شاید راه بغضم باز بشه ولی فایده نداشت... دو تا عکس بود زدم عکس بعدی همون پروفایل مشکی بود با یک جمله سفید وسطش : _ مگه می گذره آدم از اونی که زندگیشه.... @caferoooman نویسنده: یاس ادامه داره...