eitaa logo
| تَبَتُّـل |
1.5هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
332 ویدیو
5 فایل
وَ "سلام" بَر‌اندوهی‌کھ‌ قلبمان ‌را ‌وطن‌ برگزید🖤🌱 • • تَبَتُّل←بُریدھ از "جہان" بُریدھ از "مردم"... •• میرسد به دستم ↓ https://harfeto.timefriend.net/16655774622952 +تافوروارد هست،زندگی ‌باید کرد‼️
مشاهده در ایتا
دانلود
زدم زیر خنده و گفتم : _ من معذرت می خوام امکانش هست دوباره بگی؟! تکیه داد به صندلی و چشم غره ای رفت و گفت: _ فقط چون تویی داشتم می گفتم تو حرف های مامان و بابا شنیدم برای تولدم یکی از دوست های بابا قراره بیاد چند روز خونه مون _ کی هست؟! _ نمی دونم نفهمیدم فقط همین و فهمیدم... اهانی گفتم تا خود خونه شون با هم حرف زدیم و خندیدم این بچه تنها کسی بود که نمی دونستم در مقابل حرف هاش برای خندیدن مقاومت کنم... رسیدیم خونه سامی ماشین و پارک کردم و پیاده شدیم صدرا رو بغل کردم و زنگ زد چون صورتمون توی آیفون بود صدای نازگل اومد : _ بله؟! خواستم چیزی بگم که صدرا گفت : _ سلام ببخشید اینجا خونه یک خانواده خوشبخته؟! اگر هست که لطفا در و باز کنید یک آقای جنتلمن و یک خانم خوشگل و دم در منتظر نگذارید... زدم زیر خنده صدای خنده نازگل بلند شد و در و باز کرد رفتیم داخل صدرا رو گذاشتم زمین دستم و گرفت و باهم رفتیم توی خونه نازگل و بوسیدم صدرا هم بغلش کرد و بوسیدش صدرا رفت توی اتاقش لباسش و عوض کنه کیفم و مانتو و مقنه ام و گذاشتم یک گوشه و رفتم توی آشپزخونه پیش نازگل با لبخند گفتم: _چیکارا می کنی زن داداش.. _ من که مثل همیشه می رم سرکار تو چی چه خبرا کم پیدا شدی _ درگیر کارای شرکتم کلی پروژه روی سرم ریخته امروز هم به زور مرخصی گرفتم... مثل خودت.. صدرا یک چیزایی می گفت.. @caferoooman نویسنده: یاس ادامه داره....