#مآه🖤
حسین علیهالسلام برادرش عباس (ع) و پسرش علی(ع) را برای آرام کردنِ آنها به سویشان فرستاد و فرمود:
«آنها را آرام کنید، به جانم سوگند گریههایِ بسیاری در پیش دارند ...»
-ترجمهی مقتلِ لهوف
برایِ دخترانِ بابا.
| تَبَتُّـل |
#مآه🖤 حسین علیهالسلام برادرش عباس (ع) و پسرش علی(ع) را برای آرام کردنِ آنها به سویشان فرستاد و فر
#مآه 🖤
|اول
حُرّ با سپاهش جلویِ راهِ کاروانِ حسین علیهاسلام را گرفت.
حسین (ع) فرمود: ای حُرّ!
با مایی یا بر علیهِ ما؟
گفت: یا اباعبدالله! بر علیهِ شما!
|دوم
حسین(ع) فریاد زده بود:
آیا فریادرسی نیست که برایِ خدا به فریادِ ما رسد؟؟
حُرّ در کنارِ سپاهیان به رعشه افتاده بود و به شدت بر خود میلرزید.
مهاجر به او گفت:
"به خدا سوگند در هیچ آوردگاهی تو را اینگونه ندیده بودم؛اگر از من سراغ شجاعترین مردان کوفهرا میگرفتند،
غیرِ تو را نشان نمیدادم!
این چه حالیست که بر تو میبینم؟!"
حُر پاسخداد:
"به خدا سوگند، خود را میانِ بهشت و جهنم،
مخیّر(اختیار داده شده) میبینم؛
و به خدا قسم كه جز بهشت را برنگزينم گر چه اینجا قطعهقطعه و سوزانده شوم"
آنگاه به سپاهِ حسین (ع) ملحق شد.)
الارشاد/شیخمفید،ج۲،ص۹۹
|سوم
حر به حسین(ع) فرمود:
آیا توبهی من پذیرفته خواهد شد؟
حسین (ع) فرمود:
توبهات نزد خداوند پذیرفته است.
حر به امام گفت:
"حالا که اولین کسی بودم که در مقابل تو ایستادم،
اجازه بده اولین شهیدِ پیشگاهِ تو باشم."
|چهارم
پیکرِ پاکش را نزدِ حسین(ع) آوردند،
امام خاک از چهرهاش پاک میکرد و میفرمود:
"وَ یقولُ انتَ الحُرُّ ...
کَما سَمَّتکَ اُمّکَ حُرّا فِیالدُّنیا والآخِرَة"
تو حُرّی، آنگونه که مادرت نامت نهاد.
تو حُرّی، -آزاد مرد- در دنیا و آخرت.
-ترجمهی مقتلِ لهوف
برایِ حُرّ بن یزیدِ ریاحی.
| تَبَتُّـل |
#مآه 🖤 |اول حُرّ با سپاهش جلویِ راهِ کاروانِ حسین علیهاسلام را گرفت. حسین (ع) فرمود: ای حُرّ! با
#مآه 🖤
لشکرِ دشمن اطرافِ امام حسین(ع) را گرفتند.
عبداللهبنحسن که بچهای نابالغ بود از خیمهی زنان بیرون آمد و دوید تا به حسین(ع) رسید.
زینب(س) خود را به او رساند تا او را از رفتن باز دارد؛
ولی او سخت خودداری کرد و گفت:
"به خدا سوگند از عمویم جدا نمیشوم."
بحر بن کعب(برخی گفتند حرمله) نزدیک شد تا به حسین (ع) شمشیر بزند.
- عمویِ مرا میکُشی ؟؟
شمشیر فرود آورده شد و پسرک دستِ خود را مقابلِ شمشیر قرار داد؛
دست تا پوست برید و از پوست آویزان شد ..
پسرک صدا زد:
« یا اُمّاه ...»
مادر ...
پرانتز:
(انسان در لحظهی درد یا اندوهِ شدید، ناخودآگاه مادرش را صدا میزند ..)
حسین (ع) پسرک را گرفت و به سینه چسبانید..
راوی گفت: حرمله تیری انداخت و گلویِ پسر را که در آغوشِ عمویش بود؛ ...
- ترجمهی مقتلِ لهوف
برایِ عبدالله، پسرِحسن(ع).
#مآه 🖤
عماه ..
عمو جان
مرا دریاب!
فَرَأیت الحُسین عَلیه السَّلام ،
قائماً علی رأس الغلام ،
و هو یَفحَص بِرِجلَیه ..
راوی گفت:
حسین علیهالسلام را دیدم،
بر بالینِ آن نوجوان ایستاده،
و آن نوجوان از شدتِ درد پایش را رویِ زمین میکشد ...
حسین(ع)میگوید:
"به خدا سوگند بر عمویت دشوار است،
که تو او را بخوانی و او خواندنت را اجابت نکند، یا پاسخ دهد اما برایِ تو سودی نداشته باشد؛
که این روزیست که کشنده و کینهجو برایِ عمویت زیاد و
یاور برایش اندک است ..."
-ترجمهی مقتلِ لهوف
شِش/نمیدانم برایِ قاسمابنالحسن(ع) یا برایِ غربتِ حسین(ع).
#مآه 🖤
(حسین(ع) با مركب به سوی پیکرِ پسرِ خود شتافت و دشمن را پراكنده ساخت و از مركب به رویِ زمين افتاد و بلند بلند گريه میكرد؛ بدن قطعه قطعه شدهی علی، چنان امام را متأثر ساخت که آن قوم را نفرين کرد) الارشاد، مقاتلالطالبین
[تو را به روی عبا، تکّه تکّه می چینم،
بقیهیتو ولی دستِ اینو آن مانده ..]
حسين عليه السّلام کنارِ بدنِ مبارکِ فرزند بايستاد، صورتش را بر صورت فرزند نهاد و فرمود:
قتل اللَّه قوما قتلوك، ما أجرأهم على اللَّه و على انتهاك حرمة رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله
«خداوند بكشد قومى را كه تو را كشتند، چه چيز آنها را بر خدا و بر دريدن حرمت رسول الله جرى كرده؟
على الدّنيا بعدك العفاء ..
بعد از تو خاک بر سرِ دنيا ...»
[واژه های بدنت سخت به هم ریخته است..
سینه ات یـا جگـرت یــا که سرت را بِبَرَم..؟
اِرباً اِربا تر از این قامتِتو، قلبِ من است ..
چونکه باید "بدنِ مختصــــرت" را بِبَرَم...]
- ترجمهی مقتلِ لهوف
هَشت/برایِ علیِ بزرگترِ حسین(ع)؛علیِاکبرِ لیلا.
#مآه 🖤
راوی گفت:
به خدا سوگند هرگز زینب (س) دخترِ علی(ع) را فراموش نمیکنم،
-ینادی بِصوتِ حَزینٍ و قَلبِ کَئیبٍ-
که با صدایی اندوهبار و قلبی پر درد صدا میزد:
وا محمّداه
هذا الحسین
مُرَمَّلُ باالدَّماء ...
این حسینِ است که در خون غوطهور است ..
{این کشتهی فتاده به هامون، حسینِ توست..
این صیدِ دستوپازده در خون حسینِ توست}
مُقَطَّعُ الاَعضاء ..
و اعضایش قطعه قطعه شده،
و اینان دخترانِ تو هستند که اسیر شدهاند
{چه خاطراتِ بدی از ، مسیرِ قافله دارم}
این حسین است که به خاک افتاده
و بادِ شمال، شنهایِ بیابان را بر صورتش می پوشاند ..
{سپردمت به خدا و به ریگهایِ بیابان..؛
سپردمت به غبار و به خار هایِ مغیلان}
از این ستمها به خداوند و به محمد(ص) و علی (ع) و فاطمه (س) و حمزه سیدالشهدا (ع) شکایت میبرم؛
پدرم به فدایِ آن حسین که به سفر نرفته تا امید
بازگشتش را داشته باشم ..
و زخمِ بدنش به گونهای نیست که مداوا توانم نمود ..
{بر زخمِ او شماره اگر یافتی بگو ..
جز بوسه بر گلویِ گلِ ارغوان به باغ،
روزِ وداع، چاره اگر یافتی بگو ...}
جانم به فدایِ او
که با بارِ غم و اندوه از دنیا رفت.
-ترجمهی مقتلِ لهوف
برایِ دلِ زینب(س).
#مآه 🖤
راوی گفت:
به خدا سوگند هرگز زینب (س) دخترِ علی(ع) را فراموش نمیکنم،
-ینادی بِصوتِ حَزینٍ و قَلبِ کَئیبٍ-
که با صدایی اندوهبار و قلبی پر درد صدا میزد:
وا محمّداه
هذا الحسین
مُرَمَّلُ باالدَّماء ...
این حسینِ است که در خون غوطهور است ..
{این کشتهی فتاده به هامون، حسینِ توست..
این صیدِ دستوپازده در خون حسینِ توست}
مُقَطَّعُ الاَعضاء ..
و اعضایش قطعه قطعه شده،
و اینان دخترانِ تو هستند که اسیر شدهاند
{چه خاطراتِ بدی از ، مسیرِ قافله دارم}
این حسین است که به خاک افتاده
و بادِ شمال، شنهایِ بیابان را بر صورتش می پوشاند ..
{سپردمت به خدا و به ریگهایِ بیابان..؛
سپردمت به غبار و به خار هایِ مغیلان}
از این ستمها به خداوند و به محمد(ص) و علی (ع) و فاطمه (س) و حمزه سیدالشهدا (ع) شکایت میبرم؛
پدرم به فدایِ آن حسین که به سفر نرفته تا امید
بازگشتش را داشته باشم ..
و زخمِ بدنش به گونهای نیست که مداوا توانم نمود ..
{بر زخمِ او شماره اگر یافتی بگو ..
جز بوسه بر گلویِ گلِ ارغوان به باغ،
روزِ وداع، چاره اگر یافتی بگو ...}
جانم به فدایِ او
که با بارِ غم و اندوه از دنیا رفت.
-ترجمهی مقتلِ لهوف
برایِ دلِ زینب(س).
#مآه 🖤
راوی گفت:
به خدا سوگند هرگز زینب (س) دخترِ علی(ع) را فراموش نمیکنم،
-ینادی بِصوتِ حَزینٍ و قَلبِ کَئیبٍ-
که با صدایی اندوهبار و قلبی پر درد صدا میزد:
وا محمّداه
هذا الحسین
مُرَمَّلُ باالدَّماء ...
این حسینِ است که در خون غوطهور است ..
{این کشتهی فتاده به هامون، حسینِ توست..
این صیدِ دستوپازده در خون حسینِ توست}
مُقَطَّعُ الاَعضاء ..
و اعضایش قطعه قطعه شده،
و اینان دخترانِ تو هستند که اسیر شدهاند
{چه خاطراتِ بدی از ، مسیرِ قافله دارم}
این حسین است که به خاک افتاده
و بادِ شمال، شنهایِ بیابان را بر صورتش می پوشاند ..
{سپردمت به خدا و به ریگهایِ بیابان..؛
سپردمت به غبار و به خار هایِ مغیلان}
از این ستمها به خداوند و به محمد(ص) و علی (ع) و فاطمه (س) و حمزه سیدالشهدا (ع) شکایت میبرم؛
پدرم به فدایِ آن حسین که به سفر نرفته تا امید
بازگشتش را داشته باشم ..
و زخمِ بدنش به گونهای نیست که مداوا توانم نمود ..
{بر زخمِ او شماره اگر یافتی بگو ..
جز بوسه بر گلویِ گلِ ارغوان به باغ،
روزِ وداع، چاره اگر یافتی بگو ...}
جانم به فدایِ او
که با بارِ غم و اندوه از دنیا رفت.
-ترجمهی مقتلِ لهوف
برایِ دلِ زینب(س).