با تو آن روز که شطرنج محبت چیدم
ماتی خود ز تو در بازی اول دیدم...
#محتشم_کاشانی
اگر دوری ز من
در آرزویت زار میمیرم
وگر پیش منی
از لذّت دیدار میمیرم
#محتشم_کاشانی
هیچ میگویی اسیری داشتم حالش چه شد
خستهٔ من نیمه جانی داشت احوالش چه شد
هیچ میپرسی که مرغی کز دیاری گاه گاه
میرسید و نامهای میبود بربالش چه شد
هیچ کلک فکر میرانی بر این کان خسته را
جان نالان خود برآمد جسم چون نالش چه شد
در ضمیرت هیچ میگردد که پار افتادهای
مرغ روحش گرد من میگشت امسالش چه شد
پیش چشمت هیچ میگردد که در دشت خیال
آهوی من بود مجنونی به دنبالش چه شد
پیش دستت چاکری استاده بد آخر ببین
مرگ افکندش ز پا غم کرد پامالش چه شد
ملک عیش محتشم یارب چرا شد سرنگون
گشت بختش واژگون اقبالش چه شد
#محتشم_کاشانی
به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم
کمند ِعقل بگسستم، ز نو دیوانه گردیدم...
#محتشم_کاشانی