پیچیده روزگارِ تو، از دور واضح است
از عشق خسته میشوی امّا خلاص نه...
#کاظم_بهمنی
آهِ من دیشب به تنگ آمد، دوید از سینه ام؛
داشت می آمد بسوزاند تو را، نگذاشتم...
#کاظم_بهمنی
دهخدا تجربه ی عشق ندارد ورنه
معنی"مرگ"و"جدایی" به یقین هر دو یکی ست
#کاظم_بهمنی
زیر باران که به من زل بزنی خواهی دید
فن تشخیص نم از چهره گریان سخت است !
#کاظم_بهمنی
سهمم از وصل تو کم نیست، همین دیشب بود
روي یک کاغذ تر، بوسه زدم نامت را...
#كاظم_بهمني
امتحان کردم ببینم سنگ میفهمد تورا
از تــو گفتم با دلم، کوتاه آمد، گریه کرد
#کاظم_بهمنی
از سحر عطر دل انگیز تو پیچیده به شهر
باز دیشب چه کسی خواب تو را دیده به شهر
#کاظم_بهمنی
هر کس به قدر روزیِ خود سهم دارد سهم من از تو: «چشمِ گریان، زیرِ باران»
#کاظم_بهمنی
شرمیست در نگاه من؛ اما هراس نه
کم صحبتم میان شما، کم حواس نه
چیزی شنیده ام که مهم نیست رفتنات!
درخواست میکنم نروی، التماس نه
از بی ستارگیست دلم آسمانی است
من عابری «فلک» زده ام، آس و پاس نه
من می روم، تو باز می آیی، مسیر ما
با هم موازی است ولیکن مماس نه
پیچیده روزگار تو، از دور واضح است
از عشق خسته می شوی اما خلاص نه
#کاظم_بهمنی
#کاظم_بهمنی یه بیت شعر داره که
معشوقش رو به روح خودش تشبیه
میکنه و میخواد بهش بگه نرو...
میگه:
"روح برخاسته از من
ته این کوچه بایست،
بیش از این دور شوی
از بدنم میمیرم"
#کاظم_بهمنی
تو ماه بودی و بوسیدنت،نمیدانی
چه ساده داشت مرا هم بلند قد میکرد.
#کاظم_بهمنی
با وفا خواندمت از عمد که تغییر کنی
گاه در عشق نیاز است به تلقین کردن
#کاظم_بهمنی
تو همانی که دلم
لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را...
#کاظم_بهمنی