فردا یه روز مهمه
یه روزی که کلی براش جنگیدیم
کلی خون دل خوردیم
شبا تا صبح نخوابیدم
به خاطر شیطنت هامون دعوامون کردن و گفتن شماها هیچی نمی شید ( دست ناظم هامون درد نکنه)
سر کلاس با عشق به بعضی معلم هامون گوش می کردیم و شایدم با یکم ناراحتی کیفمون و میذاشتیم روی صندلی و می خوابیدیم
سر امتحانا شاید یه نگاه کوچولو به کناریمون می انداختیم و احتمالا با نا امیدی تمام دوباره سرمون و می انداختیم روی برگه/:
تو حیاط سر آبخوری چقدر می زدیم پس کله همدیگه و با سر می رفتیم توی شیر آب یا با بطری آب میریختیم تو یقه همدیگه
فردا پایان همه ایناست
فردا روزیه که باید آیندمون مشخص بشه
نمی گم خیلیا آینده شون مشخص نیست که همین الانم شاید از ما مشخص تر باشه
کسایی که بی خیال درس شدن و رفتن دنبال علاقه شون بهشون بابت تصمیمی که گرفتن خداقوت می گم و براشون آرزوی موفقیت هرچه تمام تر می کنم
اما در مورد فردا
باید صبح زود بلند شیم با یه مداد و پاک کن و تلاش بریم به جنگ برگه هایی که قراره تکلیف شغل و آینده هر کدوممون و مشخص کنه
بریم توی رقابتی که باید بجنگیم تا رتبه و جایگاه مون و توش مشخص کنیم
هرکسی به نسبت تلاشی که کرده حقش و میگیره و یه تضمینی واسه آینده اش به دست میاره
ما الان سولجر های قدرتمندی هستیم ما امید داریم که دنیامون و می سازیم و یه گوشه از مملکت و به دست میگیرم
ولی همین مای قدرتمند خیلی به دعاهاتون نیاز داریم حتی کنکوری ها هم برای هم دعا کنن که هرکسی بهترین نتیجه رو بگیره
الآن تا فردا
دیگه
ماییم و
قلب های مهربون شما❤️
امضا: یک #کنکوری 🌱
از طرف: همه کنکوری های تبتل
https://harfeto.timefriend.net/16250471115583
راستی آزادی هُنَری هارو هم تبریک می گم بهشون
دیگه یه ریلکس کنید پاشید برید دنبال تابستون مورد علاقه ای که همیشه منتظرش بودید
✨💚
#ذکر_لب
فحش ناموسی دادن به کسایی ک دارن
دونه دونه زنگ میزنن استرس فرداشونو رو من خالی میکنن :||||
حس تاسف موقعیت فقط لحظه ای که چهارزانو نشستی روی صندلی دور صندلیت بطری آب و کاور سوالا و کیک و شناسنامه و کارت ملی و مداد اضافه و تراش پخش و پلا کفشاتم جلوی صندلی روی زمین بعد مراقب میاد یه نگاه از سر تاسف بهت می اندازه سر تکون میده میرع/:
بگو تا آخر عمرم به استغفار بنشینم
اگر در مصرعی دیدی ندارم «دوستت دارم»
#حسن_دلبری
روزی که مجبور بشیم زمین رو تخلیه کنیم، روی سیارهی مسکونی جدید عطرفروشی میزنم و از دلتنگی آدما کاسبی میکنم؛
عطر برنج تازه میفروشم
عطر انار دونشده با گلپر
عطر بازار ادویه و خشکبار
عطر اسکناس تا نخوردهی عیدی
عطر چای تازهدم با هل و دارچین
عطر خونهی کاهگلی بارونخورده
عطر اقاقیا تو کوچه پسکوچههای قدیمی
عطر پوستکندن نارنگی وسط کلاس درس
عطر جامونده روی پیرهن، از آخرین آغوش یار...
رفتهام... از خودم، از قصهی وهمآلودم
از تو، از خاطره، از هرچه که در آن بودم
رفتهام از کلمات، از غزل، از قافیهها
رفتم از متن به سمتِ گسلِ حاشیهها
تا کجا مزرعه پیش از درو آفت بزند؟
تا به کی خاطرهات دست به غارت بزند؟
طرح لبخندِ تو را حادثهای دور کند
و دلم را به تنم وصلهی ناجور کند
در کدام حادثه مفقود شده لبخندم؟
نفست سرد شده... پنجره را میبندم
سایهام مست، کنار تن من، ناآرام
روی دیوار، به سمتِ تنات آرام آرام-
- میخزد؛ خانه به هم ریخته از کابوسم
سایهای مستم و آرام تو را میبوسم..
《 بی تو مهتاب شبی》 کوچه مرا میبلعد
یونسم، ماهیِ دریاچه مرا میبلعد..
#نگین_کاووسی
هدایت شده از | تَبَتُّـل |
+دچار یعنی؟! ...
_ عاشق
+ و فکر کن چه تنهاست اگر ماهی کوچکی دچار آبی دریای بی کران باشد
_ چه فکر نازک غمناکی :)
#شرح_حال
بنظرم دلتنگی اگه ماهیت فیزیکی داشت
شبیه شیشهی خالی یه عطر بود که بخاطر تهموندههای بوی سحرانگیزش دلت نمیاومد بیرون بندازیش.
شایدم دلتنگی شبیه یه قبره که میدونی توش کسی منتظرت نیست، کسی نفس نمیکشه اما هرروز بالای سرش گریه میکنی.
میدونی؛ رابطهی دلتنگی و گریه رابطهی دوستانهی جداییناپذیریه.
باید دلتنگ باشی که ساعتها گریه کنی، یا بعد از ساعتها گریه، تنها دلیلی که پیدا کنی دلتنگی باشه.
#سارا_بزرگمهر