روسری را پیش من بالا و پایین کم ببر
آنقَدَر ها هم که می گویند مومن نیستم!
#میثم_داوودی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•میگم دلبر دوسِت دارم به ترکی چی میشه؟
سنگینی غم نبودنت از تویِ بطن احتمالاً چپم قوس میخوره به سرخرگِ عوضیِ آئورتم و میپیچه تو تمومِ جونم.
حالا هی آسمون ریسمون بباف برام و بگو فکر میکنی دنیا روی سرت خراب شده و زیادی سخت گرفتی!
عاشق اون یه نفریم ک بلافاصله بعد پست گذاشتن سین میکنه
لامصب ب صدم ثانیه ام نمیرسه😂
نمیدونم کی هستی ولی مرسی ک هستی❤️😂
| تَبَتُّـل |
سلام😐🌱 آقا منصف باشین منم سین میزنم...ثانیه به ثانیه😐💔 #شما_فرستادید
شما ها که جان دلید:))))
| تَبَتُّـل |
منم بوق 😐 #شما_فرستادید
حانی خدا لعنتت کنه حالا بیا جمعش کن😂😂🤦🏼♀
| تَبَتُّـل |
منم بوق 😐 #شما_فرستادید
عاقا من غلط کردم عاشق همتونم ب خدا
تک ب تک😂😂🤦♀😍❤️
غلط می کنی موقع سحر خوردن فیلم می بینی هیچی از غذا نمی فهمی الان داری می میری
غلط می کنی...😐🤦🏼♀
بدبخت تر از #کیمیا_علیزاده نداریم، رفت اونور آب تا موفق تر بشه، المپیک تعطیل شد.
-علیرضا سهرابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داره بارون میاد:)))
#رمان_آنلاین_تمام_قلب_تو
#قسمت_175
رسیدیم خونه ماشین و توی پارکینگ گذاشت پیاده شدیم رفتیم داخل داشت می رفت بالا که سریع گفتم:
_ آرشام
_ بله
_ می گم میشه یک تغییر کوچولو اونجا بدم
یه نشیمن اشاره کردم با تعجب نگاهی به نشیمن انداخت و گفت:
_ چه تغییری مگه چیزی کم داره؟؟
_ اره می خوام یک چیزی بهش اضافه کنم..
_ به آکواریوم که...
_ نه نه به آکواریوم کار ندارم
_ باشه هرکار دوست داری بکن
_ فقط....
دوباره برگشت سمتم و با لبخند. گفت:
_ دیگه چی؟؟
یکم قیافه ام و کج و کوله کردم و گفتم :
_ خیلی پول می خواد..
آروم خندید سری تکون داد و رفت بالا اووف.. اینم کنسل شد خسیس....
رفتم بالا داشتم می رفتم سمت اتاقم که از اتاقش اومد بیرون باز سریع در و بست یک چک گرفت سمتم و گفت:
_ سفید امضا است هرچی می خوای بخر فقط زیادی ولخرجی نکنی ها
با انگشت زد نوک بینیم و رفت توی اتاقش... وای داشتم می مردم از ذوق بلند داد زدم:
_ مرررررسی خیلی خوبی به خدا..
اول صدای خنده اش بلند شد بعدم بلند داد زد :
_ چاکریم...
خندیدم و رفتم توی اتاق سریع شماره کیارش و گرفتم بلافاصله جواب داد:
_ الو آوین
_ کیارش چک و ازش گرفتم
_ هااااا؟؟؟ چی داری می گی آرشام به تو چک داد؟؟ چقدر؟؟
_ آره یک چک سفید امضا
دیدم هیچی نمی گه
_ الو...الو کیا..الوووو..
_ آوین می گم خواب ندیدی؟؟ آرشام به تو چک سفید امضا داد؟؟
_ وا آره دیگه حالا اینا رو ول کن من فردا کلاس ندارم اگه بیکاری یک نفر و بیار خونه شیشه بزنه تا شب هم بریم دنبال حیوون ها...
_ باشه الان هماهنگ می کنم احتمالا حدود 9 اونجاییم
_ باشه مرسی شیدارم بیار
_ بهش می گم کاری نداری
_ نه مرسی خداحافظ
گوشی و قطع کردم لباسام و در آوردم رفتم حموم یک دوش گرفتم اومدم بیرون افتادم روی تخت خیلی خسته شده بودم...
@caferoooman
نویسنده: یاس
ادامه داره....
yas:
#رمان_آنلاین_تمام_قلب_تو
#قسمت_176
_ الو...الو کیا..الوووو..
_ آوین می گم خواب ندیدی؟؟ آرشام به تو چک سفید امضا داد؟؟
_ وا آره دیگه حالا اینا رو ول کن من فردا کلاس ندارم اگه بیکاری یک نفر و بیار خونه شیشه بزنه تا شب هم بریم دنبال حیوون ها...
_ باشه الان هماهنگ می کنم احتمالا حدود 9 اونجاییم
_ باشه مرسی شیدارم بیار
_ بهش می گم کاری نداری
_ نه مرسی خداحافظ
گوشی و قطع کردم لباسام و در آوردم رفتم حموم یک دوش گرفتم اومدم بیرون افتادم روی تخت خیلی خسته شده بودم...
با صدای زنگ آیفون بلند شدم آخ خواب مونده بودم سریع رفتم پایین دکمه آیفون و زدم پولیورم و پوشیدم و در خونه رو باز کردم بعد چند دقیقه کیارش و دو تا مرد گنده با دم و دستگاه اومدن داخل سلام کردم و برگشتم توی اتاق موهام شبیه آمازونی ها بود شونه کشیدم و رفتم پایین حدود دو ساعت کارشون طول کشید یک آکواریوم درست عین آون یکی دقیقا قرینه اش یعنی کنج آون دیوار...آزشون تشکر کردیم و پولشان و دادیم
ساعت 1 بود زنگ زدم غذا سفارش دادم باهم خوردیم.. رفتم توی اتاقم یک شلوار جین با بارونی سورمه ای پوشیدم کیف و چک و گوشیم و برداشتم و سوار ماشین کیارش شدم و از خونه زدیم بیرون...
@caferoooman
نویسنده: یاس
ادامه داره...