#معرفی_کتاب 📚
#زبل_خان👦🏻👧🏻
#طناب_نامرئی
«من با یک طناب نامرئی به تو وصل شدهام که بلندیاش تا بهشت هم میرسد!»
مامان میداند که بچهها از صدای رعدوبرق میترسند. برای همین هم وقتی باران شروع میشود، هر لحظه احتمالش را میدهد که دوقلوها بیدار شوند و دنبالش بگردند. همین هم میشود. دوقلوها که با صدای رعدوبرق ترسیده و سراسیمه خودشان را به آغوش مادر انداختهاند، اصرار میکنند که امشب پیش او بخوابند. اما مادر رازی را برای آنها فاش میکند که ترسشان را از بین میبرد و قلبهای کوچکشان را آرام میکند...
پ.ن:نسخه صوتی این کتاب در برنامه کتابراه در دسترس است🌸
@caffeketaaab🌱📚