یک کبر در شیطان و یک حرص در آدم
و یک بخل در پسر او که بعد ها تبدیل به حسادت گشت
و یک شتاب در یونس و یک توجه به غیر در یوسف
همهی آنها را زمین زد و مبتلا کرد؛
ما که همه را یکجا داریم چه کنیم؟
السلام علی عیونک الجمیله
الذی هی قمر سمائی...
سلام بر چشمان زیبای تو
که ماه آسمان من است.
گفت:
همش که نباید تو فکر اتفاقای افتاده باشی،
گاهی هم باید به اتفاقای نیفتاده فکر کنی.
به پاهات فکر کن که هنوز داریشون،
به چشمات که هنوز سر جاشونن،
به خونوادت که هنوز کنارتن،
به خونت که هنوز سیل نبردهتش،
بالاخره یه چیزایی تو زندگی هست که
اتفاق نیفتادن
و تو میتونی بخاطر همونا خوشحال باشی.
گفتم: پس عشق چی؟
آخه هنوز تو عمرم عاشق نشدم.
گفت:
راستشو بخوای
عشق تنها چیزیه که نمیدونی اتفاق افتادنش بهتره یا اتفاق نیفتادنش.
_بابکزمانی
باید دنیا را
کمی بهتر از آنچه تحویل گرفتهای،
تحویل دهی...
خواه با فرزندی خوب،
خواه با باغچهای سرسبز،
خواه با اندکی بهبود شرایط اجتماعی،
و اینکه بدانی حتی فقط یک نفر
با بودن تو سادهتر نفس کشیدهاست
این یعنی تو موفق شدهای.
گابریلگارسیامارکز
کسی در آستانهی در ایستاده بود و در گوشِ ما که در نوبت تردید برای ورود به این جهان بودیم زمزمه میکرد:
نترسید و محزون نباشید!
این راه اگرچه خار بسیار دارد،
ولی به گلزار میرسد...
این دریا اگرچه طوفانیست،
ولی کشتی شما بی ناخدا نیست.
شما اگرچه در معرض هجوم حرامیانید،
ولی در پناه نجات بخش جهانید.
مبادا که آشفته و پریشان بمانید!
و این راهیست که ما آمدهایم...
نه روی بازگشت داریم و نه راه برگشت...
پس بر این بیچارگی، رحمت بیاور، و بیا.
_سیدمهدیشجاعی
دلم میخواهد نامه در حفظ عشقمان یاریات کند و تو در آن متوجه محبت و احترامی بشوی که به تو احساس میکنم. احترامی گاه بیش از شور عشق.
_ازمیاننامههایآلبرکاموبهماریاکاسارس
کسی نوشت و خوب هم نوشت:
از ارتباط با زنِ قوی نهراس. شاید روزی برسد که او تنها ارتشِ تو باشد.
چرا نوع زندگی و بلاهای وارده بر افراد
با یکدیگر متفاوت است؟
زیرا هر کسیکه به چیزی گیر و مبتلاست
با همان درس میدهند.
ابتلا و امتحان کسیکه گیر قدرت و ثروت است
با همان خواهد بود.
امتحان هرکس با نقطه ضعف های اوست
و این بلاست که نشان میدهد
ما کجاییم و قدر و اندازه های ما چیست!
》
بلای ابراهیم سلاماللهعلیه
به این نیست که اموالش را در راه خدا بدهد،
که این برای ابراهیم مشکلی نیست!
بلکه به ابراهیم سلاماللهعلیه میگویند:فرزندت را؛
آن هم نه اینکه بگذار تا برود شهید شود،
که با دست خودت در راه خدا بگذار
و ذبح کن.
و آنجایی که کاردت هم نبرید،
اگر دل خوش شده باشی باخته ای!
اگر کسی بگوید: بچهام را در راه خدا دادهام،
ولی الحمدلله برگشت،
اینطور نیست برده باشد،
که باخته است.
چراکه؛ امتحان هرکس به نقطه ضعفهای اوست.
》
این بلاست که ما را تمحیص میکند
و جاهایی را تمیز میکند که دست ما نمیرسد.
علی علیهالسلام غیرت خداست،
فاطمهاش را زدند،
مال و جان، اصلا بلای علی نیست
به او میگویند: شمشیرت را غلاف کن.
ساکت باش.
به آتش میگویند: نسوز!
به نسیم میگویند: بایست!
و این رنج کسیاست که تمرینی نکرده باشد...
_فوزسالک