سلام مولا و مقتدا و امام ما!
روز را با سلام بر شما آغاز میکنیم!
کاش میشد حرف دلت را روی آسمان مینوشتی تا ما هر چه میگفتیم، حتی به اندازۀ سر سوزنی از آنچه در دل توست، فاصله نداشته باشد. این روزها حرفهایی میشنوم که با آنچه از تو و پدرانت به ما رسیده، فاصلهاش از زمین تا آسمان است. من میترسم وقتی که حرفهای دل تو را دنیا شنید، بفهمم که حرفهایی زدهام که دلت را خون کرده؛ آن هم با این توهم که حرف دل تو را فریاد کشیدهام.
آقا! کاش هر وقت حرفهایم با آنچه در دلت بود، فاصله داشت، زبانم را لال میکردی تا حتی یک بار حرفی بر خلاف حرفهای دلت نزنم.
صبحت بخیر قبلۀ عالم!
https://eitaa.com/canalmontazeranmahdi14
🌴 #حکایت_وصل_مهدی_عج🌴
⚫️ عنایت حضرت مهدی عج ⚫️
آقا سید عبدالرحیم خادم مسجد جمکران می گوید:
« در سال وبا (سال 1322) بعد از گذشتن مرض، روزی به مسجد جمکران رفتم. دیدم مرد غریبی در آن جا نشسته است. احوال او را پرسیدم.
گفت: من ساکن تهران می باشم و اسمم مشهدی علی اکبر است. در تهران کاسبی و خرید و فروش دخانیات داشتم؛ اما پس از مدتی سرمایه ام تمام شد؛ چون به مردم نسیه داده بودم و وقتی وبا آمد آنها از بین رفتند و دست من خالی شد؛ لذا به قم آمدم. در آن جا اوصاف این مسجد را شنیدم.
من هم آمدم که این جا بمانم، تا شاید حضرت ولی عصر ارواحنا فداه نظری بفرمایند و حاجتم را عنایت کنند.
سید عبدالرحیم می گوید: مشهدی علی اکبر سه ماه در مسجد جمکران ماند و مشغول عبادت شد. ریاضتهای بسیاری کشید، از قبیل: گرسنگی و عبادت و گریه کردن.
روزی به من گفت: قدری کارم اصلاح شده؛ اما هنوز به اتمام نرسیده است. به کربلا می روم. یک روز از شهر به طرف مسجد جمکران می رفتم. در بین راه دیدم، او پیاده به کربلا می رود.
شش ماه سفر او طول کشید. بعد از شش ماه، باز روزی در بین راه، ایشان را که از کربلا برگشته بود، در همان محلی که قبلاً دیده بودم، مشاهده کردم.
با هم تعارف کردیم و سر صحبت باز شد. او گفت: در کربلا برایم این طور معلوم شد که حاجتم در همین مسجد جمکران داده می شود؛ لذا برگشتم.
این بار هم مشهدی علی اکبر دو سه ماه ماند و مشغول ریاضت کشیدن و عبادت بود.
تا آن که پنجم یا ششم ماه مبارک رمضان شد. دیدم می خواهد به تهران برود. او را به منزل بردم و شب را آن جا ماند. در اثنای صحبت گفت: حاجتم برآورده شد.
گفتم: چطور؟
گفت: چون تو خادم مسجدی برایت نقل می کنم و حال آن که برای هیچ کس نقل نکرده ام. من با یکی از اهالی روستای جمکران قرار گذاشته بودم که روزی یک نان جو به من بدهد و وقتی جمع شد پولش را بدهم.
روزی برای گرفتن نان رفتم. گفت: دیگر به تو نان نمی دهم.
من این مسأله را به کسی نگفتم و تا چهار روز چیزی نداشتم که بخورم مگر آن که از علف کنار جوی می خوردم، به طوری که مبتلا به اسهال شدم. این باعث شد که من بی حال شوم و دیگر قدرت برخاستن را نداشتم، مگر برای عبادت که قدری به حال می آمدم.
نصف شبی که وقت عبادتم بود فرا رسید. دیدم سمت کوه « دوبرادران » ( نام دو کوه در اطراف مسجد جمکران ) روشن است و نوری از آن جا ساطع می شود، بحدی که تمام بیابان منور شد.
ناگهان کسی را پشت در اتاقم که یکی از حجرات بیرون مسجد بود دیدم، مثل این که در را می کوبید. سیدی را با جلالت و عظمت پشت در دیدم. به ایشان سلام کردم؛ اما هیبت ایشان مرا گرفت و نتوانستم حرفی بزنم. تا آن که آمده و نزد من نشستند و بنای صحبت کردن را گذاشتند، و فرمودند:
« جده ام فاطمه علیها السلام نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شفاعت کرده که ایشان حاجتت را برآورند.
جدم نیز به من حواله نموده اند. برو به وطن که کار تو خوب می شود. و پیغمبر صلی الله و علیه و آله و سلم فرموده اند: برخیز برو که اهل و عیالت منتظر می باشند و بر آنها سخت می گذرد. »
من پیش خود خیال کردم که باید این بزرگوار حضرت حجت علیه السلام باشد؛ لذا عرض کردم: سید عبدالرحیم خادم این مسجد نابینا شده است شفا شفایش بدهید.
فرمودند:
« صلاح او همان است که نابینا بماند. بعد فرمودند: بیا برویم و در مسجد نماز بخوانیم. »
برخاستم و با حضرت بیرون آمدیم، تا به جاهی که نزدیک درب مسجد می باشد، رسیدیم. دیدم شخصی از چاه بیرون آمد و حضرت با او صحبتی کردند که من آن را نفهمیدم. بعد از آن به صحن مسجد رفتیم که دیدم، شخصی از مسجد خارج شد. ظرف آبی در دستش بود که آن را به حضرت داد.
ایشان وضو گرفتند و به من هم فرمودند: با این آب وضو بگیر. من از آن آب وضو گرفتم و داخل مسجد شدیم.
عرض کردم: یابن رسول الله چه وقت ظهور می کنید؟
حضرت با تندی فرمودند: تو چه کار به این سؤالها داری؟
عرض کردم: می خواهم از یاوران شما باشم.
فرمودند: هستی؛ اما تو را نمی رسد که از این مطالب سؤال کنی و ناگهان از نظرم غایب شدند؛ اما صدای حضرت را از میان چاهی که پای قدمگاه در صفه ای که در و پنجره چوبی دارد و داخل مسجد است، شنیدم که فرمودند:
برو به وطن که اهل و عیالت منتظر می باشند.
در این جا مشهدی علی اکبر اظهار داشت که عیالم علویه (سید) می باشد. »
#https://eitaa.com/canalmontazeranmahdi14
یا مهدی جز به تو من به کی آقا بنازم - @Maddahionlin.mp3
زمان:
حجم:
5.66M
🌸برای امام زمانم چه کنم؟🌸
⭕️شور احساسی
💚 #امام_زمان(عج)
🍃یامهدی جز به تو آقا من به کی بنازم
🍃تو خرابم کن و از نوع بسازم
👤جواد_مقدم
🌷#التماس_دعا
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🤲
https://eitaa.com/canalmontazeranmahdi14
🌺 🌿 🌺 🌿 🌺 🌿 🌺
ختم صبح:
فاتحه مع الصلوات
ختم ظهر:
یک مرتبه آیت الکرسی
ختم شب:
سه مرتبه سوره توحید
.=====🍃🌹🌸🍃=====
https://eitaa.com/canalmontazeranmahdi14
کانال منتظران حضرت مهدی "عج" ۱۴
=====🍃🌹🌸🍃=====
🌤تعجیل در فرج مولایمان صلوات🌤
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
💚 امروز چهارشنبه
۱۸ آبان ۱۴۰۱
۱۴ ربیعالثانی ۱۴۴۴
🔔تــلنگــــ❗ـــر امــروز
حرفهــایت
✍ املاء میشوند
دو فرشته مےنویسند و
این نامه را خــدا نمــره میدهــد ✍
🚨مواظب باشیـــم
حـــرفبیــهـوده نــزنــیم 🚫
چه برسـد به اینکه گنــاه باشـــد!
https://eitaa.com/canalmontazeranmahdi14
کانال منتظران حضرت مهدی "عج" ۱۴
=====🍃🌹🌸🍃=====
🌤تعجیل در فرج مولایمان صلوات
676.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گاهی سکوت
شرافتی دارد که گفتن ندارد
همیشه درفشار زندگی
اندوهگین مشو
شاید خداست
که درآغوشش می فشاردتت
اگریقین داری
روزی پروانه میشوی
بگذار روزگار
هرچه میخواهد پیله کند
https://eitaa.com/canalmontazeranmahdi14
36.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ تاثیر شایعات در رفتار انسان
🎤 حجت الاسلام #عابدینی
#شایعه
https://eitaa.com/canalmontazeranmahdi14