چـــادرےهـــا |•°🌸
پناه می برم از
رسانه هاے جمعی؛
دورهمی هاے اسماََ مذهبی (!!)
به گوشه اے از آل کساء
در خانه ےِ سنتیِ بنت المُحمدے
تکرار ذکرانه ےِ
اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَکَ تَحْتَ الْکِساَّء؟
به امید ختمُ الجواب
وَعَلَیْکِ السَّلامُ یا بِنْتى وَ یا بَضْعَتى...
@chaadorihhaaa
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃 🌸
🍃🌸
🌸
#تلنگرانه
❗️حساب و کتاب پارچه های اضافی:
خیاط👗 مؤمن و مقدسی، شبی خواب دید در صحرای محشر است.😰
مقداری پارچه سالم و سوخته آوردند و گفتند:
جواب اینها را بده!
گفت: اینها چیست؟🤔
گفتند: وقتی که پارچه ها را می بریدی، مقداری پارچه اضافه می آوردی!!😥
وقتی می خواستی نخ را داخل سوزن کنی، نخ را روی شعله آتش می گرفتی و مقداری از آن می سوخت.😥
❌شما از صاحبان این پارچه ها و نخ ها رضایت نگرفته بودی!❌
وقتی این حکایت را مرحوم شیخ محمد حسین زاهد از عالمان پارسا و خود ساخته در کلاس درسشان نقل کردند، تمام ما مثل یخ بدنمان سرد شد.😱
_ پند حکیم، داستانهای آموزنده آیة الله مجتهدی تهرانی، ص ۲۴۴📚
@chaadorihhaaa
•﷽•
°سہ #شهید براے جسدِ یڪ
°دخٺرِ مسلمانِ ایرانے
°ڪارے ڪہ صدام نڪرد...⛔️
°ماهواره ڪرد...✅
°حیاها و غیرٺ ها را بردند😔✋🏻
سلام بر شهدا
سلام بر غیرتمندان
📸| #تصویر_باز_شود💝
@chaadorihhaaa
سلام ب همه همراهان جاااان...😍🌸
مخصوصا رمان خون هامون...😉😊
ی عیدی خوب داریم براتون...😍😍🤗🤗🤗
بله بله عیدی.....🙄🙄
از امشب روزی دو پارت گذاشته میشه....🤗👏👏🍂❤️☺️
دوستای مهربونتونو هم دعوت کنید ب خواندن رمان شهدایی مون....🤗🤗
@chaadorihhaaa
آقا جان تمام سالهایے ڪه درس خواندیم :
🔷دبیر شیمے به ما نگفت ڪه اگر عشق و معرفت و ایمان باهم ترڪیب شوند
شرایط"ظهور" تو
مهیا مے شود!
🔶دبیر زیست نگفت ڪه این صداے تپش قلب نیست؛
صداے بے قرارے دل براے "مهدیست" !
🔷دبیر ادبیات نگفت از عشق
مجنون به دلیلے ، ازغیرت فرهاد نسبت به شیرین گفت
اما از عشق شیعه به "مهدے" ،
از غیرتش به "زهرا(س)" نگفت!
🔶دبیر تاریخ نگفت ڪه اماممان امسال سال چندم غربتش است ؟!
نگفت غربت اهل بیت"علے(ع)" از ڪے شروع شد و تا ڪے ادامه دارد !
🔷دبیر دینے فقط گفت ڪه انتظار فرج از بهترین اعمال است
اما نگفت ڪه انتظار فرج یعنے گناه نڪنیم و یعنے گناه نڪردن از بهترین اعمال است.
🔶دبیر عربے به ما یاد داد ڪه"مهدے" اسم خاصے است ڪه تنوین پذیر است!
اما نگفت ڪه"مهدے" خاص ترین اسم خاص است
ڪه تمام غربت و تنهایے را پذیرا شده است....
#آقا_جان_شرمنده_ام💔
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
@chaadorihhaaa
✨✨
✨
📝 #پارت_هفدهم
#فرشته
بعد از اون مثل گذشته شد...
شوخی میکرد، میرفتیم گردش، با علی بازی ميکرد، دوست داشت علی رو بنشونه توي کالسکه و ببره بیرون...
نمیذاشت حتی دست من به کالسکه بخوره...!
《نان سنگک و کله پاچه را که خریده بود، گذاشت روی ميز، منوچهر آمده بود. دوست داشت هر چه دوست دارد برایش آماده
کند. صداي خنده علی از توي اتاق می آمد. لاي در را باز کرد منوچهر دراز کشیده بود و علی را با دو دستش بلند کرده بود و با او بازی میکرد. دو انگشتش را در گودي کمر علی می گذاشت و علی غش غش می خندید. باز هم منوچهر همانی شده بود که میشناخت...》
بدنش پر از ترکش شده بود، اما نمی شد کاري کرد، جاهاي حساس بودن باید مدارا میکرد... عکس های سینش رو که نگاه میکردی سوراخ سوراخ بود. به ترکش هاي نزدیک قلبش غبطه میخوردم.
می گفت: "خانوم شما که توي قلب مایید!".
دیگه نمیخواستم ازش دور باشم، به خصوص که فهمیدم خیلی از خانواده هاي بچه هاي لشکر، جنوب زندگی میکنن. توي بازدیدی که از مناطق جنگی گذاشته بودن و بچه هاي لشکر رو با خانواده ها دعوت کرده بودن، با خانم کریمی، خانم ربانی و خانم عبادیان صمیمی شدم.
اونا جنوب زندگی میکردن.
دیگه نمیتونستم تهران بمونم....
خسته بودم از این همه دوري.....
منوچهر دو سه روز اومده بود ماموریت.
بهش گفتم: "باید ما رو با خودت ببري."
قرار شد بره خونه پیدا کنه و بیاد ما رو
ببره. شروع کردم اثاث ها رو جمع و جور کردن...
منوچهر زنگ زد که خونه پیدا کرده، یه خونه ی دو طبقه در دزفول. یکی از بچه هاي لشکر با خانمش قرار بود با ما زندگی کنن...
همه ي وسایل رو جمع کردم. به کسی چيزی نگفتم تا دم رفتن...
نه خونواده ي من، نه خونواده ی منوچهر. هیچ کس راضی نبود به رفتن ما. میگفتن: "همه جای دنیا جنگ که میشه، زن وبچه رو بر میدارن و می برن یک گوشه ي امن. شما می خواید برید زیر آتیش؟"
فقط گوش می دادم...
آخر گفتم: "همه حرفاتون رو زدید، ولی هر کس راهی رو داره... من میخوام برم پیش شوهرم".
پدر و مادرم خیلی گریه میکردن، به خصوص پدرم...
منوچهر گفت: "من اینطوری نمیتونم شما رو ببرم. اگه اتفاقی یبوفته،چه طوري تو روي بابا نگاه کنم؟ باید خودت راضیشون کنی."
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
••••●❥JOiN👇
🆔 @chaadorihhaaa
✨
✨✨
✨✨
📝 #پارت_هجدهم
#فرشته
با پدرم صحبت کردم گفتم منوچهر اینطوري میگه...
گفتم: "اگر ما رو نبره بعد شهید شه، شما تاسف نمیخورید که کاش میذاشتم زن و بچش بیشتر کنارش بمونن؟"
بابا علی رو بغل کرد و پرسید: (علی جان دوست داري پیش بابایی باشی؟)
علی گفت: "آره، من دلم براي باباجونم تنگ میشه."
علی رو بوسید، گفت: "تو که این همه پدر ما رو در آوردي اینم روش خدا به همراهتون برید ."
صبح زود راه افتادیم...
《هنوز نرسیده قالشان گذاشته بود.
به هواي دو سه روز ماموریت رفته بود و هنوز بر نگشته بود. آقاي موسوي و خانمش دو سه روز بعد از رفتن منوچهر رفتند تهران.
با علی تنها مانده بود توي شهر غریب کسی را آنجا نمیشناختند. خیال کرده بود دوري تمام شده...
اگر هرروز منوچهر را نبیند، دو سه روز یک بار که میبیند...》
شهر خلوت بود. خود دزفولی ها همه رفته بودن. یک ماهی می شد که منوچهر نیومده بود. با علی توي اتاق پذیرایی بودیم که از حیاط صدایی اومد. از پشت پرده دیدم سه چهار تا مرد توی حیاط هستن.
از بالا هم صداي پا میومد. علی رو بردم توي اتاقش،در رو قفل کردم. تلفن زدم به یکی از دوستای منوچهر و جریان رو گفتم. یه اسلحه توي خونه نگه می داشتم. برش داشتم و اومدم برم اتاق پذیرایی که من رو دیدن...
گفتن: "حاج خانم شما خونه اید؟ در رو باز کنید ".
گفتم: "ببخشید، شما کی هستید؟"
یکیشون گفت: "من صاحب خونه ام".
گفتم: "صاحب خونه باش. به چه حقی اومدید اینجا؟"
گفت: " دیدم کسی خونه نیست، اومدم سر بزنم".
میخواست بیاد تو داشت شیشه رو میشکست اسلحه رو گرفتم طرفش گفتم: "اگه کسی پاشو بذاره تو میزنم".
خیلی زود دو تا تویوتا از بچه هاي لشکر اومدن. هر پنج تاشون رو گرفتن و بردن. به منوچهر خبر رسیده بود وقتی فهمیده بود اومدن توي خونه، قبل از اینکه بیاد، رفته بود یکی زده بود توي گوش صاحب خونه...
گفته بود: "ما شهر و زندگی و همه چیزمون رو
گذاشتیم، زن و بچه هایمون رو آوردیم اینجا، اونوقت تو که خونوادت رو بردي جاي امن اینجوري از ما پذیرایی میکنی؟"
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
••••●❥JOiN👇
🆔 @chaadorihhaaa
✨
✨✨
دو پارت عیدی....
تقدیم ب شما خوبان....🍃🌸🍂
لحظه هاتون پر از شادی های حلال.....🤗🌹
@chaadorihhaaa🕊
✅خواهرم زهرایی ام..🌺
از شما خواهش میکنیم متن زیر را با دقت و انصاف بخوانید،امیدواریم به نتایج خوبی برسید...👇👇👇👇
🔹پرسیدم خواهر....
🔹دلیلت چیه از انتشار عکس های اینچنینی؟
_عکس دستت با یک شاخه ی گل..
_و یا عکست از پشت با چادر...
🔺گفت:تبلیغ حجاب!!
🔹گفتم:چطور؟!
🔺گفت:خب زیباست و زیباییش دلبری میکنه و به
سمت چادر و حجاب جذب میشن..
🔹گفتم:اگر زیباییش دل نامحرمی رو لرزوند چی؟!
🔺عصبانی شده و گفت:دلی که با یک عکس دست و چادر بلرزه ،مریضه،بره خودشو درست کنه!!
🔹پرسیدم:خب چطوراون خانم که هم جنس شماست و نسبت به زینت و زیبایی شما حساس نیست،باید براش زیبا باشه و به سمت حجاب جذب بشه،اما نامحرم،که به ظرافت های شما حساسه،اگر دلش بلرزه و به سمت شما جذب بشه مریضه؟
🔺کمی فکر کرد و گفت:اصلآ درست،اما خب اون جلوی چشمانش رو بگیره!به من چه اون تحریک میشه!
🔹گفتم:خب بی حجاب ها هم که همین حرف شما رو میزنند،میگن به ما چه،آقا نگاه نکنه!
🔺خندید و گفت:هه...باسواد ،اون فرق داره،من حجابم کامله و حد حجاب رو که دین گفته رعایت کردم.
🔹گفتم حرف زدن حلاله برای یک خانم یا حرام؟
🔺گفت چه سوالی !!خب معلومه حلال..
🔹 یا نساء النبی لستن کاحد من النساء ان اتقیتن فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض وقلن قولا معروفا
🔹گفتم نظرت راجع به این آیه چیه؟اینکه خدای متعال دستور میدهند به شما که حتی با حرف زدن حلال هم نباید دل نامحرمی رو بلرزونی،حتی افرادی که قلبشون مریضه!!
🔺کمی سکوت کرد و گفت:خب آخه توی خیابون هم که میریم،این دست دیده میشه،اونجا رو چی میگید؟
🔹گفتم :
_اولا که توی همون خیابان هم جز به ضرورت نباید رفت
_دوما دنیای دخترانه و پسرانه،کاملا متفاوته،شما یک دست میبینی فقط و آقا یک دست سفید و ظریف و زیبا
_سوما:دنیای واقعی با دنیای مجازی بسیار متفاوته،تخیل در دنیای مجازی حرف اول را میزند،آیا ندیدی که چقدر زیادن دختر و پسرایی که ندیده عاشق هم میشن توی فضای مجازی؟!
👈وقتی ندیده عاشق میشن،توقع داری اون عکس چادر بی تاثیر باشه؟
👌ضمن اینکه،اینجا رو موافقم که اگر آقای توی خیابون با دیدن دست خانم تحریک بشه،مشکل از خودشه،
اما فضای مجازی متفاوته...
🔺گفت :اینا نظرات شخصی خودته یا همه ی پسرها؟
🔹گفتم :همه نه،اما حاصل چندین نظر سنجی میگه،غالب آقایون با دیدن این عکس ها اذیت میشن..
فکر میکنن این خانمی که پشتشو کرده و عکس انداخته با چادر احتمالا زیباترین خانم دنیاست...
🔺تشکر کرد و رفت....
بعد از چند دقیقه عکس پروفایلش طوری بود که حتی جنسیتشو نمیشد تشخیص داد...
🔴لطفا این مکالمه ی فرضی را انقدر منتشر کنید تا همه ی کسانی که نادانسته با این عکس ها باعث لرزاندن دل پسران مجردی شدند که شرایط ازدواج نداشته و کوچکترین محرکی آزارشان میدهد،بیدار شوند و دست از این طنازی که شیطان زیبایش کرده و نام تبلیغ حجاب به آن داده بردارند..
🔸کپی بدون منبع هم جایز است.
@chaadorihhaaa
پخش نسکافه و شیرینی در خیابان
مبلغ دینمون باشیم...
حتی باپخش یک شکلات😇❤️
@chaadorihhaaa
⭕️ تبلیغ پالتو پوست روباه توسط سفیر صنایع دستی!
🔺سفیر صنایع دستی ما نه تنها لباس سنتی با سوزن دوزی های زنان بلوچ را در مجامع جهانی نمیپوشد که پالتو پوست روباه تبلیغ میکند. هر چند تقصیر ساره بیات نیست که به عنوان سفیر صنایع دستی انتخاب شده، تقصیرماست که نمی دانیم از انتخاب هایمان چه می خواهیم!
@chaadorihhaa
⭕️ تبلیغ پالتو پوست روباه توسط سفیر صنایع دستی!
🔺سفیر صنایع دستی ما نه تنها لباس سنتی با سوزن دوزی های زنان بلوچ را در مجامع جهانی نمیپوشد که پالتو پوست روباه تبلیغ میکند. هر چند تقصیر ساره بیات نیست که به عنوان سفیر صنایع دستی انتخاب شده، تقصیرماست که نمی دانیم از انتخاب هایمان چه می خواهیم!
@chaadorihhaaa
✨✨
✨
📝 #پارت_نوزدهم
#فرشته
شام می خوردیم که زنگ زد اف اف رو برداشتم
گفتم: " کیه؟"
گفت: "باز کنید لطفا".
گفتم: "شما؟"
گفت: "شما؟"
سر به سرم میذاشت! ی سطل آب کردم، رفتم بالاي پله ها...
گفتم: " کیه؟"
تا سرش رو بالا گرفت که بگه منم،آب رو ریختم روي سرش و بدو بدو اومدم پایین!!! خیس آب شده بود...
گفتم: "برو همون جا که یک ماه بودي".
گفت: "درو باز کن جان علی جان من".
از خدام بود ببینمش در رو باز کردم و اومد تو سرش رو با حوله خشک کردم براش تعریف کردم که تو رفتی، دو سه روز بعد آقای موسوي و خانمش رفتن و این اتفاق افتاد...
دیگه ترسیده بود هر دو سه روز میومد یا اگه نمیتونست بیاد زنگ میزد...
《شاید این اتفاق هم لطف خدا بود او که ضرري نکرد منوچهر که بود، چیزي کم نبود. فکر کرد اگر بخواهد منوچهر را تعریف کند چه بگوید؟
اگر از دوستان منوچهر می پرسید میگفتند "خشن وجدي است."
اما مادر بزرگ می گفت: "منوچهر شوخی را از حد گذرانده."
چون دست مینداخت دور کمرش و قلقلکش می داد وسر به سرش میذاشت. مادر بزرگ میگفت: "مگه تو پاسدار نیستی؟ چرا انقدر شیطونی؟! پاسدارا همه سنگین و رنگینن".
مادر بزرگ جذبه ي منوچهر را ندیده بود و عصبانیتش را، وقتی تا گوشهاش سرخ می شد. فرشته تعجب می کرد که چه طور
می تواند اینقدر عصبانی شود و باز سکوت کند و چیزی نگوید، شنیده بود سیدهای حسینی جوشی اند، اما منوچهر اینطور نبود...》
پدربزرگ منوچهر سید حسینی بود. سالها قبل باکو زندگی می کردن. پدر و عموهاش همون جا به دنیا اومده بودن. همه سرمایه دار بودن و دم و دستگاهی داشتن، اما مسلمنها بهشون حق سیدی میدادن. وقتی اومدن ایران، بازم این اتفاق تکرار شده بود. به پدربزرگ بر می خورد و شجره نامش رو میفروشه. شناسنامه هم که میگیره، سید بودنش رو پنهان میکنه. منوچهر راضی بود از این کار پدربزرگ. می گفت: "یه چیزهایی باید به دل ثابت بشه، نه به لفظ".
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
••••●❥JOiN👇
🆔 @chaadorihhaaa
✨
✨✨
✨✨
✨
📝 #پارت_بیستم
#فرشته
به چشم من که منوچهر یه مومن واقعی بود، سید بودنش به جا...
میدیدم حساب و کتاب کردنش رو... منطقه که میرفتیم، نصف پول بنزین رو حساب می کرد، می داد به جمشید. جمشید هم سپاهی بود. استهلاك ماشین رو هم حساب میکرد...
میگفتم: "تو که براي ماموریت اومدي و باید بریم گشتی. حالا من هم با تو برمیگردم. چه فرقی داره؟"
میگفت: "فرق داره ".
زیادي سخت می گرفت تا اونجا که میتونست، جیره اش رو نمیگرفت...
بیشتر لباس خاکی می پوشید با شلوار کردي...
توي دزفول یکی از لباسهاي پلنگیش رو که رنگ و روش رفته بود، برای علی درست کردم. اول که دید خوشش اومد، ولی وقتی فهمید لباس خودش بوده، عصبانی شد. ندیده بودم اینقدر عصبانی شه ...
گفت: "مال بیت الماله چرا اسراف کردي؟"
گفتم: "مال تو بود".
گفت: "الان جنگه. اون لباس هنوز قابل استفاده بود. ما باید خیلی بیشتر از اینا دلسوز باشیم ".
لباسهاش جاي وصله نداشت. وقتی چاره اي نبود و باید مینداختمشون دور، دکمه هاشو می کند میگفت: "به درد می خورن".
سفارش می کرد حتی ته دیگها رو هم دور نریزم. بذارم پرنده ها بخورن. برای اینکه چربی ته دیگ مریضشون نکنه یه پیت روغن رو مثل آبکش سوراخ سوراخ کرده بودم. ته دیگها رو توي آب خیس میکردم، میذاشتم چربی هاش بره، میذاشتم براي پرنده ها.
توي دزفول دیگه تنها نبودیم. آقاي پازوکی و خانمش اومدن پیش ما، طبقه بالا آقاي صالحی تازه عقد کرده بود و خانمش رو آورده بود دزفول، آقاي نامی، کریمی، ملکی، عبادیان، ربانی و ترابیان هم خونواده هاشون را آوردن اونجا...
هر دو خونواده یه خونه گرفته بودن...
مردها که بیشتر اوقات نبودن. ما خانمها با هم ایاق شده بودیم یه روز در میون دور هم جمع میشدیم، هر دفعه خونه
یکی...
یه عده از خونواده ها اندیمشک بودنن، محوطه ي شهید کلانتري. اونا هم کم کم به جمعمون اضافه می شدن...
از علی میپرسیدم: "چند تا خاله داري؟"
میگفت: "یه لشکر"!!
میپرسیدم: "چند تا عمو داري؟"
میگفت: "یه لشکر"!
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
••••●❥JOiN👇
🆔 @chaadorihhaaa
✨
✨✨
❁﷽❁
🌤 حـدیــث روز🍃
❤️#امام_صادق_علیہ_السلام❤️
🍃هرڪه خواهد از خداوند #حاجتے طلب ڪند، به #صلواٺ فرستادن بر محمد و آل او آغاز نمايد، سپس حاجتش را بخواهد و در پايان نيز صلواٺ فرستد🍃
📒 مرآه العقول، ج 12، ص 99
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
@chaadorihhaaa
#منبر_متنی
ده چرا در زندگی مردم
موعظه همیشگی امام صادق علیه السلام به مردم
كَانَ [الصَّادِقُ] عَلَيْهِ السَّلَامُ دَائِماً يَعِظُ بِهَا النَّاسَ كَانَ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَقُولُ: امام صادق علیه السلام دائما مردم را به ده چرایی که بیان می کنیم موعظه می کرد .
1) إِنْ كَانَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ تَكَفَّلَ بِالرِّزْقِ فَاهْتِمَامُكَ لِمَاذَا؟ اگر خداوند رازق و متکفل رزق انسان است پس تلاش بیش از حد برای رزق و روزی برای چی ؟ و چرا بیش از حد برای بدست آوردن رزق و روزی تلاش می کنید تا باعث فوت کارهای دیگر درزندگی شود و ترک وظایف دیگر . به مقدار وظیفه باید کار و تلاش کرد و به کارهای دیگر زندگی هم برسیم خداوند رزق انسان را می رساند
2) وَ إِنْ كَانَ الرِّزْقُ مَقْسُوماً فَالْحِرْصُ لِمَاذَا؟و اگر رزق از طرف خداوند قسمت شده است پس چرا باید انسان حرص بزند.؟
3) وَ إِنْ كَانَ الْحِسَابُ حَقّاً فَالْجَمْعُ لِمَاذَا؟ و اگر حساب و کتاب اعمال حق است پس جمع کردن مال برای چی ؟
4) وَ إِنْ كَانَ الْخَلَفُ مِنَ اللَّهِ حَقّاً فَالْبُخْلُ لِمَاذَا؟و اگر انسان انفاق کند و خداوند چند برابر پاداش می دهد پس بخل کردن در انفاق مال و علم و وقت و جان برای چی ؟.( البته مالی را باید انفاق کند در راه خیر که از راه خیر هم بدست آمده باشد و نیز حلال باشد)
5) وَ إِنْ كَانَتِ الْعُقُوبَةُ مِنَ اللَّهِ النَّارَ فَالْمَعْصِيَةُ لِمَاذَا؟ و اگر عقوبت کردن از طرف خداوند آتش دوزخ است پس گناه کردن برای چی ؟
6) وَ إِنْ كَانَ الْمَوْتُ حَقّاً فَالْفَرَحُ لِمَاذَا؟ و اگر مردن حق است پس خوشحالی که انسان را از یاد مرگ و قیامت غافل کند برای چی؟.
7) وَ إِنْ كَانَ الْعَرْضُ عَلَى اللَّهِ حَقّاً فَالْمَكْرُ لِمَاذَا؟واگر اعمال بر خداوند عرضه می شود و در محضر او بسر میبریم پس مکر و حیله زدن به مومنان و مسلمانان برای چی .؟
8) وَ إِنْ كَانَ الْمَمَرُّ عَلَى الصِّرَاطِ حَقّاً فَالْعُجْبُ لِمَاذَا؟ واگر عبور از پل صراس حق است پس عجب و خود پسندی برای چی؟
9) وَ إِنْ كَانَ كُلُّ شَيْءٍ بِقَضَاءِ وَ قَدَرٍ فَالْحُزْنُ لِمَاذَا؟و اگر هر چیزی به قضا و حکم خداوند و قدر و اندازه خداوند است پس غم و اندوه برای چی ؟
10) وَ إِنْ كَانَتِ الدُّنْيَا فَانِيَةً فَالطُّمَأْنِينَةُ لِمَاذَا؟. و اگر دنیا فانی و از بین رفتنی است پس اطمینان و دلبستگی به آن برای چی ؟
📚 عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ؛ ؛ ص344
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@chaadorihhaaa
💠پیامبر اکرم(ص):
"همانا خداوند زیباست و زیبایے را دوست دارد" *
و چہ زیباست کہ #انسان را نیز زیبادوست آفریده است؛
انسانے کہ با دیدن منظرهاے چشمنواز😍 مدهوش مےشود...
و از شنیدن صدایے دلنشین🎶 بہ وجد مےآید...
و با بوییدن گلے خوشبو🌹 آرام مےگیرد...
💫انسانی کہ تا این حد بہ زیبایے عشق مےورزد، مگر مےتواند خود را زیبا نخواهد؟!
لباسهای خوشرنگ بر تن نکند، با عطرهاے نفیس خود را خوشبو نکند و با زیورآلات گوناگون مزین ننماید؟!
مگر مےتوان #زیبادوستے او را منکر شد و یا بخاطر آن او را نکوهش کرد⁉️
مگر مےشود #عشق_بہ_زیبایے را از او گرفت⁉️
هرگز نمیتوان با او چنین کرد✋
ولے،
مےتوان بلایے دیگر بر سرش آورد؛👇👇
• مےتوان او را بہ برخے از زیبایےها مشغول کرد و از زیباترینها بازش داشت...⚡️
• مےتوان چشم سرش را تقویت و چشم دلش را کور کرد...🙁
• مےتوان با او کارے کرد کہ زیبایےهاے والاے معنوے را نبیند ولے زیبایےهاے مادے را چهارچشم بہ نظاره بنشیند...😟
• و مےتوان بلایے بر سرش آورد کہ جز بہ آراستگے ظاهر نیاندیشد و آراستگے باطنش را طلب نکند...😐😞
💯پس هرچند خواستن ظاهرے زیبا نکوهیدنے نیست، بلکہ نیکوست ولے غفلت از #باطنے_زیبا بہ شدت نکوهیده بلکہ خسارت است.💥
☝️خداوند در وجود انسانها عشق به زیبایے نهاد تا با این عشق از پروردگارشان بخواهند آنان را بہ زیباترین زیبایےها و #کمالات_اخلاقے_و_معنوے آراستہ گرداند✨
پس؛
👈#زیبایےهاے_معنوے را فداے زیبایےهاے ظاهرے نکنیم❌
📖*الکافے، ج ۶، ص ۴۳۸
@chaadorihhaaa
فقط دعا کنید پدرم شهید بشه{😞}
خشکم زد گفتم:این چه دعاییه{😳}؟
گفت:آخه بابام موجیه{😢}
گفتم:خب ایشالله خوب میشه{☺️}چرا دعا کنم شهید بشه؟؟{🤔}
گفت:آخه هروقت موج میگیرتش و حال خودشو نمیفهمه شروع میکنه منو و مادر و خواهرمو کتک زدن{😓} اما مشکل ما این نیست{😢}
گفتم:پس چیه؟{😟}
گفت:بعد اینکه حالش خوب شد و متوجه میشه چه کاری کرده شروع میکنه به دست و پای همه ی مارو بوسیدن{😭}و معذرت خواهی میکنه،حاجی ما طاقت نداریم شرمندگی پدرمون رو ببینیم{😣}حاجی دعا کنید پدرمون شهید بشه و به رفیقاش ملحق بشه....
برای سلامتی خودشون و خانواده هاشون صلوات
📿:اللهم صل علی محمدوآل محمد و عجل فرجهم
@chaadorihhaaa
مردمی که یک وعده غذا هم برای خوردن ندارند
عضو کمیته بینالمللی صلیب سرخ در گفتوگویی بیان داشت : به دلیل جنگ و محاصره برخی مردم در یمن مجبور هستیم بین خوردن غذا یا داشتن دارو یکی را انتخاب کنیم؛ همچنین نزدیک به ۱۵ میلیون نفر از مردم یمن حتی به امکانات اولیه بهداشتی نیز دسترسی ندارند.
@chaadorihhaaa