⛅ انتظار یعنی ...
💠تو هر پست و مقام و منزلتی که داری، رعایت حق مردم را نمایی.
✨سید عبدالکریم پینه دوز شخصی بود که مورد عنایت ویژه امام زمان قرار داشت و حضرت دائماً به او سر می زد. روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود. پس از دقایقی حضرت فرمودند: سید عبدالکریم، کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی❓
💬سید عرض کرد: آقاجان به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاضر کنم، و نوبت او هم جلوتر است. بعد از آن کفش شما را تعمیر می کنم. حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد
🔶پس از دقایقی مجدداً حضرت فرمودند :
سید عبدالکریم! مجدد همان جمله رو تکرار کرد .
این گفتگو تا سه بار تکرار شد.
در مرتبه چهارم امام زمان مجدداً گفتند کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی!؟
🔷سید کفشی را که در دست داشت کنار گذاشت، بلند شد و دستانش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و با اشک گفت : قربانت گردم اگر یک بار دیگر بفرمایید "کفش مرا پینه می زنی" داد و فریاد می کنم آی مردم آن امام زمانی که دنبالش می گردید، پیش من است، بیایید زیارتش کنید.
✅حضرت لبخند زدند و فرمودند : «خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی.
📚کتاب روزنه هایی از عالم غیب؛ آیت الله سید محسن خرازی
⛅️ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج⛅️
#داستانک
#انتظار_و_مهدویت
📌 هستیم بر آن عهدی که بستیم...
🔹 حتی آفتاب هم در گرمای خودش میسوخت. از فرط خستگی کنار جاده نشستم… همان جادهای که مملو از آدمهایی بود که دنیا را رها کرده و به هوای عطر تو راهی شده بودند.
🔸 ناگاه چشمم به کولهپشتیام افتاد که نام تو را در آغوش گرفته بود. دیدن عهدنامهٔ روی کوله کافی بود که دوباره جان بگیرم و دل به دریای عشاق تو بزنم.
🔹 با خود میخواندم «هستیم بر آن عهدی که بستیم» و باز راهی شدم...
📖 #داستانک ؛ #نذر_ظهور
📌 مدرّس یک گروه...
▫️ «مدرّس یک گروه بود. جلوی قدرت رضاشاه، آن قدرت شیطانی، به تنهایی ایستاد… با اینکه پیرمردی تنها بود. آنها همهچیز را میخواستند بههم بزنند تا انسان و انسانیتی نماند؛ اما مدرّس وظیفه خود دانست که اگر تنها هم باشد، یکتنه بجنگد.»
▪️ پسر بعد از شنیدن سخنان امام خمینی، لپتاپش را بست. سپس با خودش زمزمه کرد:
آیا من هم مانند مدرّس، برای حفظ اسلام و زمینهسازی ظهور آخرین منجی تلاش کردهام؟
📖 #داستانک ؛ به مناسبت سالروز شهادت آیتالله سید حسن مدرس
📌 فلسطین کلید رمزآلود ظهور...
🗓 داشت در دفترچه یادداشت چیزی مینوشت، پرسیدم:
- چی مینویسی؟
نگاهش را از روی برگه برداشت و گفت:
دارم فهرست برنامه و محتوای ۲۲ بهمن رو مینویسم. باید با گروه هماهنگ کنم.
- چه جالب! منم یک مطلب در مورد مقاومت چندروزهٔ غزه نوشتم. واست میفرستم اگر خوب بود، تو برنامه قرارش بده.
- خیلی خوبه. پیروزی اونا هم پیروزی ماست. درسته، انقلاب ما زمینهساز، اما فلسطین کلید رمزآلود ظهوره.
📝 #داستانک ویژه روز غزه
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #داستانک
📌 مهربانی...
🔸 خودش را منتظر امام زمان میدانست،
اما هیچ چیزش نشان از انتظار نداشت.
نه محتوای گوشیاش،
نه آهنگ ماشینش،
نه رفقای فابریکش،
نه سبک زندگیاش…
🔹 She considers herself a true waiter for Imam Mahdi's return, but there was no sign of waiting in her life...
Not her phone's data, the music Playlist in her car and not even her best friends...
📆 ۱۲ روز مانده تا میلاد امام زمان
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #داستانک
📌 آماده جشن...
🔸 روز تولد چی میخوای به امام زمانت هدیه بدی؟
- چیزی که خوشحالش کنه. پس به عشق مولا، دور گناه رو خط میکشم…
🔹 What gift do you want to get for Your Imam on his birthday?
Something that makes him happy, like stop committing sins...
🌱دلش هوای آلیسهای جمکران را کرده بود.
رو به قبله ایستاد. سلام که داد، آرام گرفت.
امام، مهمان قلبش شده بود.
#امام_زمان ♥️
#داستانک
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج
📌 کوفیمسلک...
🎤 مداح، روضهٔ حضرت مسلم میخواند. روضه که به تنهاییِ مسلم رسید، گریه امانش را برید و مردم بیوفای کوفه را لعنت کرد.
مجلس که تمام شد، دوستانش برای ثبت نام و رفتن به جبهه، به پایگاه بسیج رفتند، اما او بهانه آورد و به خانه رفت...
کوفیان را لعنت میکرد، اما خودش کوفیمسلک بود!
📖 #داستانک ؛ ویژه ورود حضرت مسلم به کوفه
📌 ویزیت رایگان...
👨⚕ سهشنبهها مطبش جای سوزنانداختن نیست. از دور و نزدیک میان پیشش و بیشترشون هم دست پر برمیگردن. میگن دستش شفاست...
خودش اما میگه، همش لطف خداست و نظر آقا.
☀️ یه تابلوی کوچک سالهاست که روی دیوار مطبه که روش نوشته: «سهشنبهها به عشق صاحبالزمان، ویزیت رایگان است.»
📖 #داستانک ؛ ویژه روز پزشک
📌 مانع ظهور...
🎉 تولدش با نیمهشعبان مصادف بود.
ازش پرسیدم: چرا روز به این خوبی اینقدر گرفتهای؟
گفت: وقتی به این یکسالی که گذشت فکر میکنم، به پرونده سیاه گناهانم و کمکاریهام، شادی یادم میره. آخه تولد یک «مانعِ ظهور» مگه شادی داره؟!
✍️ His birthday was on the same day of Imam Mahdi's birthday .
I asked him why he was in the blues on such a good ocassion?
He said :"When I think of my dark record of deeds and my negligence in the year that passed, I forget happiness. Well when you're an obstacle on the way of the reappearance of Imam Mahdi , you can't be happy anymore".
📖 #داستانک ۱ ؛ ویژه #نیمۀ_شعبان