eitaa logo
چادرےام♡°
2.7هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
231 فایل
°• ❀ ﷽ یادت نرودبانو هربارڪھ از خانه پابه بیرون...[🌱] میگذارےگوشه ےچـادرٺ رادر دست بگیر...   وآرام زیرلب بگو:  ✨هذه امانتڪ یا فاطمة الزهرا♥.• حرفےسخنے: 📬| @rivoluzionario کارشناس ومشاور مذهبی : ✉️| @rostami_313 . تبادلات⇩ 💭‌| @Khademha1
مشاهده در ایتا
دانلود
- اصلاً حرفشم نزن دیگه خونه اونا نمی رم. - پس چی؟ - اول باید یه سر خونه بزنم ببینم اوضاع از چه قراره! - بعدش؟ - نگران نباش من روي حرفم وایستادم. اگه بهزاد بود بهش می گم و خلاص! - حتماً کلی تا حالا دنبالت گشته! - تا نرم از هیچی با خبر نمی شم، المیرا این مسئله فقط بین خودمون دو تا می مونه، باشه؟ - حتماً مطمئن باش اما... - اما چی؟ - اگه بهزاد قبول نکرد چی؟ - می دونم مشکلات زیادي باید از سر بگذرونم پس بهتره خودم رو قوي کنم. المیرا لبخندي از سر رضایت زد و گفت: - مطمئن باش از این تصمیمت پشیمون نمیشی! بعـد از خـوردن غـذا بـا آن کـه حـالم چنـدان رو بـه راه نبـود تـرجیح دادم قبـل از آمـدن مـادر المیـر از آنجا خارج شوم. - بازم می گم دو تایی بریم بهتره. - نه نگران نباش. - خیلی خب لجباز، حتماً خبرم کن. - باشه. - راستی اگه احیاناً مشکلی پیش اومد بیا خونه ما! - مطمئن باش فعلاً جایی جز اینجا ندارم! - به مامانم چی بگم؟ - یه قصه براش سرهم کن! - باشه، زود برگردد، خداحافظ. - خداحافظ. همـین کـه بـه جلـوي مجتمـع رسـیدم. ناگهـان دلـم خـالی شـد و تمـام جـرأتم را بـه یکبـاره از دسـت دادم. بـین رفـتن و مانـدن تردیـد داشـتم. از واکـنش احتمـالی بهـزاد نسـبت بـه حرکتـی کـه رهـام بـه روي مـن کـرده بـود مـو بـه تـنم سـیخ شـد ،افکـارم پریشـان بـود و در ذهـنم هـزار بـار مـاجرا را بـرا ي بهـزاد شـرح مـی دادم! آنچنـان درگیـر افکـارم بـودم کـه متوجـه نشـدم چـه موقـع جلـو ي واحـد بهـزاد رســیده بــودم. دیگــر راه برگشــت نداشــتم . نفســم را محکــم بیــرون دادم و در زدم. تعلــل در بــاز کــردن در بــاز مــرا بســو ي افکــارم پرتــاب کــرد . ایــن بــار نگــران عکــس العملــش از خبــر جــدا ییمان بــودم! امــا نــه دیگــر نمــی گذاشــتم کــولی بــازي هــایش، تهدیــدهایش و نــه التماســهایش تــأثیري بــر تصمیم بگذارد. eitaa.com/chadooriyam 💞✨