eitaa logo
چادرےام♡°
2.5هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
231 فایل
°• ❀ ﷽ یادت نرودبانو هربارڪھ از خانه پابه بیرون...[🌱] میگذارےگوشه ےچـادرٺ رادر دست بگیر...   وآرام زیرلب بگو:  ✨هذه امانتڪ یا فاطمة الزهرا♥.• حرفےسخنے: 📬| @rivoluzionario کارشناس ومشاور مذهبی : ✉️| @rostami_313 . تبادلات⇩ 💭‌| @Khademha1
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از چادرےام♡°
- خدا بخواد داره می شه! از خجالــت آب دهــانم را محکــم قــورت دادم بطــور ي کــه فکــر کــنم صــدا یش را شــنیدند بعــد در حالی که تا بناگوش سرخ شده بودم آن ها را ترك کردم و به اتاق کوچک خودم پناه بردم. شـب قبـل از آمـدن علیرضـا خـواهرانش هـم بـراي تعطـیلات آخـر شـهریور بـه تهـران آمدنـد و جمـع کوچک ما را صفا بخشیدند. صـبح زود از خـواب بیـدار شـدم آرام و قـرار نداشـتم. امـروز علیرضـا بعـد از دو هفتـه برمـی گشـت و من بی صـبرانه منتظـرش بـودم تـا سـیل سـؤالات گونـاگونی را کـه ذهـنم را درگیر خـودش کـرده بـود بــه ســویش روانــه کــنم . شــوقی عجیــب در خــودم احســاس مــی کــردم. بــراي ناهــار بــه زن دا یــی و دختــرانش کمــک کــردم و بــه ســرعت خــودم را در اتــاقم انــداختم تــا بتــوانم بهتــرین تیــپم را در جلـوي پسـردایی ام داشـته باشـم. نمـی دانـم چـرا سـعی داشـتم جلـوي او از همـه بهتـر بـه نظـر بیـایم! شـاید بـه خـاطر علاقـه اي کـه در گذشـته بـه مــن داشـت و شـا ید بـا احساسـات گنگـی مواجـه بــودم. احتــرام زیــادي بــرایش قائــل بــودم و از اینکــه مــورد توجــه اش باشــم لــذت مــی بــردم. بــا وســواس لباسـهایم را برانـداز کـردم. در نهایـت مـانتوي شـنلی سـبز و شـال سـفید رنگـم بهتـرین انتخـاب بـود. با صـدا ي سـلام و احوالپرسـی کـه از پـا یین آمـد . متوجـه شـدم آمـده اسـت از عمـد کمـی معطـل کـردم سـپس نفسـی تـازه کـردم و آهسـته و خرامـان خرامـان بـا اعتمـاد بـه نفـس زیـادي کـه از خـودم بعیـدمــی دیــدم از پلــه هــا پــایین آمــدم امــا بــا دیــدن صــحنه اي کــه مــی دیــدم خشــکم زد. وجــود مونــا و مــادرش کــه در کنــار علیرضــا ایســتاده بودنــد بــرایم غیــر قابــل بــاور بــود . تمــام شــوق و ذوقــم را بــا دیدنشــان یکبــاره از دســت دادم و همچــون مجســمه گچــی ایســتاده و نگاهشــان مــی کــردم! آنهــا اینجـا چکـار مـی کردنـد؟ یعنـی همـراه علیرضـا آمـده بودنـد؟ هنـوز در شـوك دیـدار آنهـا بـودم کـه همـان لحظـه عاطفـه بـا سـینی شـربت از آشـپزخانه بیـرون آمـد و بـا دیـدن مـن کـه هنـوز در پلـه ي آخر ایستاده بودم با لبخند گفت: eitaa.com/chadooriyam 💞✨