eitaa logo
چادرےام♡°
2.5هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
231 فایل
°• ❀ ﷽ یادت نرودبانو هربارڪھ از خانه پابه بیرون...[🌱] میگذارےگوشه ےچـادرٺ رادر دست بگیر...   وآرام زیرلب بگو:  ✨هذه امانتڪ یا فاطمة الزهرا♥.• حرفےسخنے: 📬| @rivoluzionario کارشناس ومشاور مذهبی : ✉️| @rostami_313 . تبادلات⇩ 💭‌| @Khademha1
مشاهده در ایتا
دانلود
✨✨✨✨✨✨ چشــمانش برقــی زد. دلــم مــی خواســت هــر چــه زودتــر از آن بــرزخ بیــرون بیــایم. بــدون معطلــی خـداحافظی کـردم و بیـرون آمـدم. آنقـدر افکـارم مشـغول بـود کـه ندانسـتم چـه مـوقعی بـه دانشـگاه رسیدم. حوصـله ي کـلاس و درس را نداشـتم. بـا گامهـاي بـی رمـق بـه سـمت تریـا رفـتم. درگوشـه دنجـی در تریـا جــا گــرفتم و منتظــر المیـرا شــدم. بغــض گلـویم را مـیســوزاند امــا اشــکم جـاري نمــیشــد. بـا دیــدن المیــرا کــه بــه همــراه ســاناز بــه طــرف تریــا مــی آمدنــد، بغضــم ترکیــد. ســرم را روي میــز گذاشتم و گریه کردم. المیرا بـا نگرانـی صـدایم مـیکـرد سـرم را بلنـد کـردم . متعجـب بـه صـورتم نگـاه کـرد . بـه چشـمهایم که از فرط گریه سرخ شده بود اشاره کرد و سراسیمه گفت: - چی شده؟ دوباره اشکهاي گرمم پهناي صورتم را درنوردید و بروي گونه هایم سرخوردند. المیرا با کلافگی گفت: - به جاي آبغوره گرفتن، بگو چی شده؟ بریده بریده گفتم: - بهزاد... - بهزاد چی؟ - المیرا بهزاد... نتوانســتم خــودم را کنتــرل کــنم و دوبــاره اشــکم جــاري شــد المیــرا ایــن بــار بــا عصــبانیت از مــن خواســت مــاجرا را بــرایش تعریــف کــنم و تهدیــدم کــرد بــا گریــه مجــدد مــن، تنهــایم مــی گــذارد. تهدیــدش کارســاز شــد و خــودم راکنتــرل کــردم و تمـام اعترافــات بهــزاد را بــرایش تعریــف کــردم. المیــرا بــا هــر حــرف مــن چهــره اش لحظــه بــه لحظــه بیشــتر درهـم مــی رفــت و مــوجی از خشــم در چهره اش نمایان می شد. بعد از پایان صحبت هایم؛ نفسش را بیرون داد و با کلافگی گفت: - چرا همون جا بهش جواب منفی ندادي؟ - نمی دونم، مغزم کار نمی کرد، فقط خواستم یه چیزي بگم و بیام بیرون. - با این جوابت، پسره ولت نمی کنه، باید هر جور شده آب پاکی را روي دستش میریختی! - مـی دونـی المیـرا یـه جـوري شـده بـود، زود عصـبی مـی شـد و از کـوره درمـیرفـت، دسـتاش مـیلرزید و پشت سرهم آب می خورد. - لابد دلت براش سوخت؟ - اگه رك جواب منفی می دادم، خیلی بهم میریخت! تو میگی چیکار کنم؟ - تصمیمت حتمیه دیگه؟ یعنی هیچ علاقه اي بهش نداري؟ - مگه خر سرم رو گاز زده که با اون کاراش بازم بهش علاقمند باشم! - ولـی چنـد سـاعت قبـل نظـرت ایـن نبـود یـه حرفـاي دیگـه مـی زدي! حـرف از فرصـت دوبـاره مـیزدي! - اشتباه کردم، چنان وقیحانه اعتراف می کرد که هنوزم از یادآوریش تنم می لرزه! - خــب حــالا کــه مطمــئن شــدم د یگــه بهــش علاقــه نــداري کمکــت مــی کــنم. اول خــط موبایلــت رو عوض کـن یـه خـط اعتبـاري بخـر، شـماره جدیـدت را هـم اصـلاً بـه فـامیلاي پـدرت نـده حتـی تهمینـه ! بعد حلقـه را بـا یـه نامـه از یـه آدرس سـوري بـه آدرس خونـه شـون پسـت مـی کنـیم. و منتظـر عکـس العملش می شیم، چطوره؟ - من از کجا بفهمـم عکـس العملـش چیه؟ مـن کـه نمـی خـوام دوبـاره ببیـنمش، شـماره اي هـم از مـن نداره؟ - مطمــئن بــاش بـه هــر دري مــی زنــه تــا تــو رو یکبــار دیگـه ببینــه و تــا از زبــون خــودت نشـنوه کــه دوستش نداري و نمی خواي باهاش ازدواج کنی راحتت نمیذاره. - محاله دیگه نمی خوام ببینمش. - چه بخواي، چه نخواي، اون سراغت میاد، حالا یا دانشگاه یا خونه داییت یا هر جاي دیگه! - واي،خونـه دایـیم نـه! اونـا اصـلاً خبـر نـدارن کـه مـن بهـزاد رو د یـدم، دلـم نمـی خـواد درگیـر ایـن موضوع بشن، می خوام بی سر و صدا تموم بشه! - آدرس خونه داییت رو، بلده؟ - نه ولی می تونه به راحتی پیدا کنه! - فکر نکنم اونجا بره احتمالاً میاد دانشگاه! - اما اون که نمی دونه من چه زمانهایی کلاس دارم؟ - بالاخره یه روز پیدات می کنه! - خوب پس چیکار کنم؟ - چند روز تحمل کن، ببینیم چه حرکتی میکنه. - اگه بعد از چند روز تو دانشگاه جلوم سبز شد چه غلطی بکنم؟ - منطقی باهاش حرف بزن مثل خودش! - اگه قبول نکرد چی؟ - تو سعیت رو بکن اگه دیدي خیلی سمجه مجبوریم یه دروغی بسازیم! - چه دروغی؟ - چه می دونم؟ بیست سؤالی می پرسی؟ - جون المیرا فکرش رو کردي مگه نه؟ - آره. - خوب بگو دیگه؟ - میگی عروس شدم آقاي داماد هم می شه همین دکتر علیرضاي خودمون! ** @chadooriyam 💞✨