✔سـکانـس اول
.
دخـترک شاید نمی داند و بد حجـــابے می کند تـو کــــه می دانـــی نگـــــاه نکـــــن!
.
✔سـکانـس دوم
.
پســـرک شاید نمیداند و نگـــــاه می کـــند تـــو کـه میــــدانـے خـودت را بپـوشان
.
پے نوشـت :
.
دخــترجان! گـناه تو نگـاه پسـر را به دنــبال دارد ... و پســـرجان، نگـاه تو ترویــج مےدهد این بی حجــابیها را...
.
.
✔↘هـر دوی شـــما مسـئولید!! ✔↘
.
《کُلُّ أُولَٰئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولا》
💞💞💞
#پویش_حجاب_فاطمے
#حجاب
🔹#نشر پیام صدقه جاریه است.🌸
🌹 #زهرایی_شو 🌹
eitaa.com/chadooriyam
✨﷽✨
✅ده خصلت در نماز
✍پیامبر اکرم صلیاللهعلیهواله فرمود:
نماز ستون دین است و در آن ده خصلت است:
❶ زینت صورت و آبروی نمازگزار است؛
❷ نور و روشنی دل است؛
❸ باعث و سبب راحتی بدن است؛
❹ سبب نزول رحمت است؛
❺ چراغ آسمان است. جایی که نماز خوانده می شود برای آسمان ها مانند ستاره ای می درخشد.
❻ سبب سنگینی عمل در ترازوی اعمال است؛
❼ سبب خشنودی پروردگار است؛
❽ بهای بهشت است؛
❾ اُنس در قبر است؛
❿ حجاب و پرده ای از آتش جهنم است.
💥 و کسی که نماز را به پا داشت دین را بپا داشت. و کسی که نماز را ترک کند دین را نابود کرد.
📚مواعظ العددیّه،ص ۲۲۴
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
eitaa.com/chadooriyam
چادرےام♡°
🔰شب جمعه، شب استجابت دعا ❤ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: 🔵 اى ابو الحسن! آيا مطالبى به تو نياموز
شب مهمیہ رفقا
.
.
.
شب استجابت دعا
#یادآوری
🔸علامه مجلسی فرمودند :
شب جمعه مشغول مطالعه بودم، به این دعا رسیدم
بسم الله الرحمن الرحیم،
🔸اَلْحَمْدُ لله مِنْ اَوَّلِ الدُّنْیا اِلی فَنائِها
وَ مِنَ الآخِرَه اِلی بَقائِها, اَلْحَمْدُاللهِ عَلی کُلِّ نِعْمَه، اَسْتَغْفِرُالله مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ اَتُوبُ اِلَیْه، وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ
🔸بعد یک هفته مجدد خواستم ، آنرا بخوانم، که در حالت مکاشفه از ملائکه ندایی شنیدم ، که ما هنوز از نوشتن ثواب قرائت قبلی فارغ نشده ایم...
قصص العلماء، ص 8
📢 برای دوستان هم ارسال می کنیم
#شب_مهمیه
🔰 فضیلت شب جمعه
❤ امام باقر علیه السلام:
💠 خداوند هرشب جمعه تا صبح از عرش ندا میدهد:
💎 آیا بنده مؤمنی نیست که قبل از طلوع فجر مرا برای دنیا و آخرتش بخواند ، تاجوابش دهم؟
💎آیا بنده مؤمنی نیست که ازگناهانش توبه کند تا توبه او را بپذیرم؟
💎 آیا بنده مؤمنی نیست که ازنظر روزی درتنگنا باشد و ازمن درخواست افزایش کند تا رزقش را زیاد کنم؟
💎 آیا مؤمن بیماری نیست که شفای خود را بخواهد ، تا شفایش دهم؟
📕وسائل الشیعه/ج۵/ص۷۳
ㄟ♡ㄏʝσɨŋ⇣
•❥| @fadaei_hazrat_zahra |❥•
علامه مجلسـے فرمودند :
#شبجمعہ مشغول مطالعه بودم، به این دعا رسیدم
بسم الله الرحمن الرحیم،
اَلْحَمْدُ لله مِنْ اَوَّلِ الدُّنْیا اِلی فَنائِها
وَ مِنَ الآخِرَه اِلی بَقائِها, اَلْحَمْدُاللهِ عَلی کُلِّ نِعْمَه، اَسْتَغْفِرُالله مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ اَتُوبُ اِلَیْه، وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ
بعد یڪ هفتہ مجدد خواستم ، آنرا بخوانم، ڪہ در حالت مڪاشفه از ملائکه ندایی شنیدم ،
که ما هنوز از نوشتن ثواب قرائت قبلی فارغ نشده ایم... ✨
قصص العلماء، ص 80
🔰شب جمعه، شب استجابت دعا
❤ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
🔵 اى ابو الحسن! آيا مطالبى به تو نياموزم كه خداوند، بدانها تو را و هر كس را كه اين مطالب را به او بياموزى، سود مىبخشد و آنچه را آموختهاى، در سينهات استوار مىگرداند؟...
💠 چون شب جمعه شد، اگر توانستى، در ثلث آخرِ شب برخيز؛
⬅️ زيرا كه آن زمان، زمان حضور [فرشتگان رحمت] است و دعا در آن، پذيرفته مىشود.
🔹️برادرم يعقوب به فرزندانش گفت:
«به زودى براى شما از پروردگارم آمرزش خواهم طلبيد»🔹️
✅ و مقصودش فرا رسيدن شب جمعه بود....
📘 التوحید/ص۱۷۶/ح۷
و یه چیز دیگه😊👇👇
🔰امام زمان علیه السلام و زیارت امام حسین علیه السلام در شب جمعه
📖 در داستان تشرّف حاج علی بغدادی (ره) به حضور مبارک صاحب الزمان (علیه السلام) نقل شده است که مي گويد به آن حضرت عرض کردم:
👈 «مولاي ما! روضه خوانان حسين (علیه السلام) حديثی را نقل مي کنند که مردی در عالم رؤيا هودجی را در ميان زمين و آسمان ديد و پرسيد که چه کساني در اين هودج نشسته اند⁉️
🔸️پاسخ داده شد:
👈 حضرت زهرا (سلام الله علیه) و خديجه کبري (علیه السلام) پرسيد: به کجا مي روند؟ جواب دادند: امشب شب جمعه است و آنان براي زيارت امام حسين (علیه السلام) در شب جمعه، مي روند
🔻و نيز ديد که از هودج، رقعه هايي مي ريزد و در آن مکتوب است:
👈براي زيارت کننده حسين (علیه السلام) در شب جمعه، امان از آتش دوزخ است.
👈اکنون آيا اين حديث صحيح است⁉️
❤ حضرت فرمود:
⬅️ «نَعَم زِيارَه الحُسَين (ع) فِي لَيلَهِ الجُمعَه اَمانُ مِن النّار يومَ القِيامَه؛
يعني، آري زيارت حسين (ع) در شب جمعه امان از آتش دوزخ در روز قيامت خواهد بود. ➡️
📘 بحار الانوار/ج۵۳/ص۳۱۵
#شب_جمعه
#شب_زیارتی_ارباب
رفــقــا🌸🍃
#کمپین_نماز_شب_خوان_ها🍃
#یادمون_نره😊
#شب_مهمیه💛
ㄟ♡ㄏʝσɨŋ⇣
•❥| @fadaei_hazrat_zahra |❥•
هدایت شده از چادرےام♡°
❤️به نامخدا❤️
نام رمان: دو روی سکه
نامنویسنده:نامعلوم
تعدادقسمتها:۱۳۴
برای سلامتی امام زمانمون و همچنین نویسنده رمان نفری 5 صلوات بفرستید🤗🌺🍃✨
#ادمین_نوشت
@chadooriyam 💞✨
هدایت شده از چادرےام♡°
#رمان_دو_روی_سکه
#قسمت_صد_و_سی
- خدا بخواد داره می شه!
از خجالــت آب دهــانم را محکــم قــورت دادم بطــور ي کــه فکــر کــنم صــدا یش را شــنیدند بعــد در حالی که تا بناگوش سرخ شده بودم آن ها را ترك کردم و به اتاق کوچک خودم پناه بردم.
شـب قبـل از آمـدن علیرضـا خـواهرانش هـم بـراي تعطـیلات آخـر شـهریور بـه تهـران آمدنـد و جمـع کوچک ما را صفا بخشیدند.
صـبح زود از خـواب بیـدار شـدم آرام و قـرار نداشـتم. امـروز علیرضـا بعـد از دو هفتـه برمـی گشـت و من بی صـبرانه منتظـرش بـودم تـا سـیل سـؤالات گونـاگونی را کـه ذهـنم را درگیر خـودش کـرده بـود بــه ســویش روانــه کــنم . شــوقی عجیــب در خــودم احســاس مــی کــردم. بــراي ناهــار بــه زن دا یــی و دختــرانش کمــک کــردم و بــه ســرعت خــودم را در اتــاقم انــداختم تــا بتــوانم بهتــرین تیــپم را در
جلـوي پسـردایی ام داشـته باشـم. نمـی دانـم چـرا سـعی داشـتم جلـوي او از همـه بهتـر بـه نظـر بیـایم!
شـاید بـه خـاطر علاقـه اي کـه در گذشـته بـه مــن داشـت و شـا ید بـا احساسـات گنگـی مواجـه بــودم.
احتــرام زیــادي بــرایش قائــل بــودم و از اینکــه مــورد توجــه اش باشــم لــذت مــی بــردم. بــا وســواس لباسـهایم را برانـداز کـردم. در نهایـت مـانتوي شـنلی سـبز و شـال سـفید رنگـم بهتـرین انتخـاب بـود.
با صـدا ي سـلام و احوالپرسـی کـه از پـا یین آمـد . متوجـه شـدم آمـده اسـت از عمـد کمـی معطـل کـردم سـپس نفسـی تـازه کـردم و آهسـته و خرامـان خرامـان بـا اعتمـاد بـه نفـس زیـادي کـه از خـودم بعیـدمــی دیــدم از پلــه هــا پــایین آمــدم امــا بــا دیــدن صــحنه اي کــه مــی دیــدم خشــکم زد. وجــود مونــا و مــادرش کــه در کنــار علیرضــا ایســتاده بودنــد بــرایم غیــر
قابــل بــاور بــود . تمــام شــوق و ذوقــم را بــا دیدنشــان یکبــاره از دســت دادم و همچــون مجســمه گچــی ایســتاده و نگاهشــان مــی کــردم! آنهــا اینجـا چکـار مـی کردنـد؟ یعنـی همـراه علیرضـا آمـده بودنـد؟ هنـوز در شـوك دیـدار آنهـا بـودم کـه همـان لحظـه عاطفـه بـا سـینی شـربت از آشـپزخانه بیـرون آمـد و بـا دیـدن مـن کـه هنـوز در پلـه ي آخر ایستاده بودم با لبخند گفت:
#ادامه_دارد
eitaa.com/chadooriyam 💞✨
هدایت شده از چادرےام♡°
#رمان_دو_روی_سکه
#قسمت_صد_و_سی_و_یک
- سهیلا جون چرا اونجا وایستادي؟
بــا حــرف عاطفــه دیگــران متوجــه حضــورم شــدند و بــه طــرفم برگشــتند . اجبــاراً لبخنــد ي زدم و از همــان دور ســرم را بــه نشــانه ســلام تکــان دادم و بــه آشــپزخانه فــرار کــردم ... آنقــدر ســرعت عمــل داشتم کـه هـیچ یـک از آنهـا را بـه درسـتی ندیـدم، برخـوردم دور از ادب بـود امـا د یگـر نمـی توانسـتم آنجا را تحمل کنم. با چهره گرفته و مغموم به صندلیهاي چوبی و کهنه میز تکیه دادم.
- سهیلا جون ما رو نشناختی؟
بـا صـدا ي ظریـف و زیبـاي مونـا هراسـناك از رو ي صـندلی بلنـد شـدم بـه طـور ي کـه صـندلی بـا شـدت به زمین افتـاد . مونـا ي زیبـا و باوقـار کـه صـورت گنـدمگونش در قالـب چـادري سـیاه جـا ي گرفتـه بـود بـا لبخنـدي ملــیح بـه مـن نگــاه میکــرد. تمـام اعتمـاد بــه نفسـم را کــه لحظـاتی پـیش ســر بـه کـوه اورســت مــی زد را بــا دیــدنش از دســت دادم. شــاید مــن از او زیبــاتر بــودم امــا امتیــازات او بســیار
بیشــتر از مــن بــود. او دکتــر بــود و حجــابش همــان طــور کــه علیرضــا و خــانواده اش مــی پســندیدندچــادري بــود و البتــه بــا کــانون خــانواده ي گــرم و صــمیمی و مهتــرین دلیــل برتــري اش گذشــته ي پــاکش بــود . هرگــز درگذشــته اش مــردي وجــود نداشــت . امــا مــن بــا خــانواده ي از هــم پاشــیده و اقـوامی آشـفته و حجـابی کـه مـورد تأییـد خـانواده دایـی نبـود و البتـه گذشـته دردنـاکم کـه حاصـلش دو بار نامزدي بی سرانجام بود!
نمی دانـم چـه مـدتی بـه او خیره شـده بـودم. از حالـت صـورتش مشـخص بـود از نگـاه خیره ام بسـیارمعــذب شــده اســت. بــا ایــن وجــود کماکـان ســعی مـی کــرد همچنــان لبخنــدش را هــر چقــدر شــل و وارفتـه روي لبـانش نگـه دارد. در حـالی کـه بغـض کـرده بـودم بـه زور لبخنـدي چاشـنی لـبم کـردم. و سر صحبت را با اوباز کردم.
- چرا شناختم چطور مگه؟
#ادامه_دارد
eitaa.com/chadooriyam 💞✨