چادرانه🖤🇵🇸
برای شهیده اشرقت القطنانی
برای شهیده اشرقت القطنانی
سنگی در دستان مادر بزرگت حالا برندهتر از همیشه شده بود!
آنقدر تیز که تو تصمیم گرفتی تمام عشقت به فلسطین، تمام اعتقادت به مقاومت و تمام نفرتت از اسرائیل «چاقو»یی بشود در دستان تو تا آن را در بدن نیروهای صهیونیست فرو کنی!
نمیدانم چند بار جسد کودکان را در روستاهای فلسطین دیده بودی! نمیدانم چند صبح با صدای انفجار بیدار شدی! نمیدانم وقتی در حال از بر شدن شعرهای مقاومت بودی چند بار پوتینهای سربازان اسرائیلی به در خانهات کوبیده شده؟
نمیدانم چند بار شاهد روی زمین کشیده شدن پدرت به دست حرام لقمههای صهیون بودی!
نمیدانم در کودکی دامنت را از چند سنگ پر کرده بودی؟
نمیدانم از بین تمام سنگهایی که پرتاب کردی چندتایش به هدف خورد....
نمیدانم نیمه شب ها فریاد چند زن از زنان مقاومت تو را به سمت خود خوانده....
کجای خانه پرچم فلسطین را مخفی کرده بودی که در تفتیش ماهانه سربازان اسرائیلی پیدایش نکنند؟
و چقدر فاصله بود بین جایی که آن پرچم را مخفی میکردی با جایی که چاقو را مخفی کرده بودی!
احتمالا مادربزرگ هم سنگهایش را نزدیک همین پرچم میگذاشت! همه ما نیاز داریم که یادمان باشد برای چه میجنگیم! عاشق چه هستیم و چرا از صهیونیسم متنفریم! و آن پرچم خاک خورده زیر آجرهای لق دیوار پشت گنجه احتمالا بهترین یادآور بود.
یادآور شرافت قدس، یاد آور قداست مبارزه و یادآور چنگال بیرحمی که وطنت را از دستانت ربوده بود!
من اگر چه نمیدانم چه بر تو گذشت تا تصمیم گرفتی چاقو را از غلاف بیرون بیاوری!
اما خوب میدانم که تصمیم ساده ای نبود!
راه برای کشتن بسیار بود و تو احتمالا تمام مسیرها رو مرور کرده بودی،
میتوانستی سلاحی پیدا کنی! یا با شی محکم در سرش بکوبی! میتوانستی به سنت قدیمی مادر بزرگت به سویش سنگ پرتاب کنی
اما تو چاقو را انتخاب کردی!
من خوب میدانم که این «سخت» ترین انتخاب تو بود!
برای «زن» خون دیدن سخت است! برای زنی که خون عزیزانش را دیده «کشتن» ساده نیست!
تو قصد کشتن نداشتی! تو میخواستی به فلسطین، به قدس! به مقاومت جان بدهی! تو برای حیات میدویدی و اصلا برای همین بود که تیر اول و دوم و سوم نتوانست تو را متوقف کند!
تیر چهارم که شلیک شد! تو به دریا رسیده بودی! خونی تازه بودی در رگهای مقاومت!
و حالا سنگ تیز شدهی در دستان مادر بزرگ، کنار چاقوی به هدف نرسیدهی تو!
و تو در کنار مادر بزرگ در کنار هزاران شهیدهی مقدس ایستادهاید، ایستاده در آستانهی مقصد!درست رو به روی قدس شریف «قدس ای قبله آغاز، که پایان با توست»
هدی محمدی
#خواهرانه_های_مقاوت
❤️🌷 @chadorane