eitaa logo
『‌ سـٰآحـݪ‌خُـدآ ‌』
449 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
77 فایل
بهـ‌نام‌او !🌱 آدما ازش راضے بودن حالا فقط مونده بود خدآ :) #مَحبوبِ‌من :) از ¹⁴⁰⁰/⁰⁶/¹²خآدِمِـیم✋• کپۍ..؟! باذکࢪصلـواٺ‌؛نوش ِجانت^^!💜 میخوای‌لفت‌بدی؟بده‌ولی‌لطفا‌قبلش‌برای‌فرج‌آقا‌‌دعای فرج‌بخون‌وبرو...💚 https://harfeto.timefriend.net/172478796574
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•. بعدازظهر‌عاشورا‌پشتِ . . ِ‌ترڪ‌ِ‌موتورش‌بودم‌تو‌اصفهان، رسیدیم‌به‌یه‌چهارراهِ‌خلوت . .🚦 پشت‌چراغ‌قرمزایستاد . . بهش‌گفتم:امیدچرا‌نمیری؟! ماشینۍ‌ڪه‌اطرافت‌نیست!😐 بهم‌گفت: ردڪردن‌چراغ‌خلاف‌قانونه‌و‌امام‌گفته رعایت‌نڪردن‌قوانین‌راهنمایۍ‌رانندگۍ خلاف‌شرعه،پس‌اگه‌رد‌بشم‌گناهه‌دادآش . .🚶🏻‍♂ من‌شب‌تو‌هیئت‌..(:🖐🏼 🌱شهیدامیداکبری @chadoraneh113
,,, آن ڪس ڪه بگیرد به دِلَــم جــاۍ تو را ڪیست؟ چون تنــگ برایت شده دل، جای ڪسۍ نیســت... :)💔🍃 @chadoraneh113
⚠️ ✍ در روایت داریم که گاهی یک گناه باعث سالها معطلی در پشت در بهشت خواهد شد. 😔 مراقب بار آخرهای گناهمان باشیم که بارِ آخرتمان را سنگین می‌کند. (کنایه به اینکه هربار پس از گناه می‌گوییم ایندفعه بار آخر بود که این گناه را کردم!) @chadoraneh113
میتونین‌برای آقاسه‌ڪارانجام‌بدین؟ ¹-براشون‌دوبارصلوات‌بفرستین ²-سه‌باربراشون‌اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج‌بگین ³-این‌پیام‌وحداقل‌به1کانال،گروه یا فرد(هرچےڪرمتونه‌دیگه)بفرستین تااوناهم‌ثواب‌کنند🌿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@chadoraneh113 ‌ ‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
😌 چتونہ دخترها؟! ?خانم هاے دیگہ خوابن…یہ ذرہ آروم تر..? . من یہ چشم غرہ بهش زدم? سمانہ هم سریع گفت چشم چشم حواسمون نبود?? . بعد از اینڪہ رفت پرسیدم: -این زهرا خانمتون اصلا چیڪارہ هست؟? . -ایشون مسول بسیج خواهرانہ دیگه☺️ . -اااا…خوب بہ سلامتی? . و تو دلم گفتم خوب بہ خاطر اینہ ڪہ آقا سید بہ اسم صداش میڪنہ ?و ڪم ڪم چشمامو بستم تا یڪم بخوابم. . بالاخرہ رسیدیم مشهد? . . اسڪان ما تو یہ حسینیہ بود ڪہ طبقہ پایین ما بودیم و طبقہ بالا آقایون و وقتے ڪہ رسیدیم اقاے فرماندہ شروع ڪرد بہ صحبت ڪردن برامون: . . خوب عزیزان…اولین زیارت رو با هم دستہ جمعے میریم و دفعہ هاے بعد هرڪے میخوادمیتونہ با دوستاش مشرف بشہ فقط سر ساعت شام و ناهار حاضر باشین و ادرس هم خوب یاد بگیرین.. . برگشتم سمت سمانہ و گفتم : . -سمانہ؟!? . -جانم؟!? . -همین؟!? . -چے همین؟!? . -اینجا باید بمونیم ما؟!?? . -ارہ دیگہ حسینیہ هست دیگہ ? . -خستہ نباشید واقعا. اخہ اینم شد جا..این همہ هتل ?? . -دیگہ خواهر باما اومدے باید بسیجے باشے دیگه?? . -باشهه??? . . . . زمان اولین زیارتمون رسید. دیدم سمانہ با یہ چادر دارہ بہ سمتم میاد: . -این چیہ سمے؟!? . -وااا.. خو چادرہ دیگہ! . -خوب چیڪارش ڪنم من؟!? . -بخورش??خوب باید بزارے سرت . -براے چے؟!مگہ مانتوم چشہ؟! . -خوب حرم میریم بدون چادر نمیشہ ڪه? . -اها…خوب همونجا میزارم دیگه? . -حالا یہ دور بزار ببینم اصلا اندازتہ؟!? . چادر رو گرفتم و رفتم جلوے آینہ.یڪم شالمم جلو آوردم وچادرمو گذاشتم و تو اینہ خودمو نگاہ ڪردم و بہ سمانہ گفتم: . -خودمونیما…خشگل شدم? . -آرہ عزیزم…خیلے خانم شدے.? . -مگہ قبلش اقا بودم ???ولے سمے…میگم با همین بریم?..براے تفریحے هم بدنیست یہ بار گذاشتنش.? . -امان از دست تو?بزار سرت ڪہ عادت ڪنے هے مثل الان نیوفته? . -ولے خوب زرنگیا…چادر خوبہ رو خودت برداشتے سُر سُرے رو دادے بہ ما?? . -نہ بہ جان تو… اصلا بیا عوض ڪنیم? . -شوخے میڪنم خوشگلہ..جدے نگیر..? . -منم شوخے ڪردم?والا..چادر خوبمو بہ ڪسے نمیدم ڪہ ?? . حاضر شدیم و بہ سمت بیرون رفتیم و من دوست داشتم حالا ڪہ چادر گذاشتم اقا سید منو ببینہ. هیچ حس عشقے نبود و فقط دوست داشتم ببینہ ڪہ منم چادر گذاشتم و فڪ نڪنہ ما بلد نیستیم… . ولے دریغ ڪہ اصلا نگاهے بہ سمت خانمها نمیڪرد ? 🌈 پشت سرشون رفتیم و وقتے نزدیڪ باب الجواد ڪہ شدیم آقا سید شروع ڪرد بہ مداحے ڪردن. (اوجہ بهشتہ حرم امام رضا/زایرات اینجا تو جنان دیدہ میشن/مهمونات امشب همہ بخشیدہ میشن) . نمیدونم چرا ولے بے اختیار اشڪم در اومد? . سمانہ تعجب ڪردہ بود? . -ریحانہ حالت خوبہ؟! ?? . -ارہ چیزیم نیست?? . یواش یواش وارد صحن شدیم. وقتے گنبد رو براے اولین بار دیدم یہ جورے شدم.فضاے حرم برام خیلے لطیف بود. . همراہ سمانہ وارد حرم شدیم. . بعضے چیزها برام عجیب بود. . -سمے اونجا چہ خبرہ؟!? . -ڪجا؟! اونجا؟! ضریحہ دیگه☺️ . -خوب میدونم ولے انگار یہ جوریہ؟! چرا همدیگہ رو هل میدن؟!? . -میخوان دستشون بہ ضریح بخوره☺️ . -یعنے هر ڪے اونجا دست بزنہ حاجت میگیرہ؟!? . هرڪے اونجا دست بزنہ ڪہ نہ ولے اعتقاد دارن اونجا چون محل زیارت فرشتہ ها و امامهاست متبرڪہ و بهش دست میزنن و زیارت میڪنن. . -یعنے اگہ ما الان دست نزنیم زیارت نڪردیم؟!?? . -چرا عزیزم. مهم خوندن زیارت نامہ و…هست? . سمانہ یہ زیارت نامہ هم بہ من داد و گفت تو هم بخون. . -اخہ من ڪہ زیاد عربے خوندن بلد نیستم? . پس من میخونم و تو هم باهام تڪرار ڪن ،حیفہ تا اینجا اومدے زیارت نامہ نخونی? . و سمانہ شروع ڪرد با صداے ارامش بخشش زیارت نامہ خوندن و من گوش دادم. . بعد زیارت تو صحن انقلاب نشستیم و سمانہ مشغول نماز خوندن ڪہ یاد اون روز توے جادہ افتادم و گفتم: -سمانہ؟!? . -جان سمانه? . -یہ چے بگم بهم نمیخندے؟!? . -نہ عزیزم.چرا بخندم . -چرا شما نماز میخونید؟!? . -عزیزم نماز خوندن واجبہ و دستور خداست ولے یڪے از دلایلش ارامش دادنہ بہ خود آدمہ. . -یعنے تو نماز میخونے واقعا آروم میشے؟!? . -دروغ چرا…همیشہ ڪہ نہ. ولے هروقت با دلم نماز میخونم واقعا اروم میشم.هر وقتم ڪہ غم دارم هم ڪہ تو سجدہ بعد نماز با خدا درد و دل میڪنم و سبڪ میشم.. . -اوهوم..?میدونے سمے من نماز خوندنو تو بچگے از مامان بزرگم یاد گرفتہ بودم..ولے چون تو خونہ ما ڪسے نمیخوند دیگہ ڪم ڪم فراموش ڪردم? بیچارہ مامان بزرگم تا حالا مشهد نیومدہ بود و ارزوشو داشت?? . میشہ دو رڪعت نماز براے مامان بزرگم بخونے؟! . -چرا نمیشہ…ولے روحش بیشتر خوشحال میشہ ها وقتے خودت بخونی?? . -میخوام بخونم ولے.. . -ولے ندارہ ڪہ.اینهمہ راہ اومدے بعد یہ نماز نمیخواے بخونے 🌈 -نمیدونم چے بگم… تو نماز خوندن بهم یاد میدے؟!? . . -چرا ڪہ یاد نمیدم گلم☺️با افتخار آجے جون.?? . سمانہ هم همہ چیزوبا دقت بهم یاد میداد و منم ڪم
طف دارن سر بہ سرم میزارن هربار یہ ڪدومو صدامیزنن? . اها.خوب پس.حالا من اگہ ڪارتون داشتم چے صداتون ڪنم? . هر چے مایلید ولے ازاین بہ بعداگہ ڪارے بود بہ خانم مولایے(منظورش زهرا بود) بگید و ایشون بہ من منتقل میڪنن☺️ . اعصابم خوردشد و باغرض گفتم: . باشهہ.چشم?? . . موقع شام غذا هارو پخش ڪردم و بعدشم سفرہ رو جمع ڪردم.سمانہ با اینڪہ مسول فرهنگے بودوڪارش چیز دیگہ ولے خیلے بهم ڪمڪ ڪرد.یہ جورایے پشیمون شدم چرا قبول ڪردم?.تو دلم بہ سمانہ فحش میدادم ڪہ منو انداخت تو این ڪار? . خلاص این چند روز بہ همین روال گذشت تا صبح روز اخر ڪہ چند تا ازدخترها بہ همراہ زهرا براے خریدمیخواستیم بریم بیرون . -سمانہ . -جانم؟! . -الان حرم نمیخوایم بریم ڪہ؟!? . -نہ.چے بود؟! . -حوصلہ چادر گذاشتن ندارم اخہ.خیلے گرمه? . -سمانہ یڪم ناراحت شد ولے گفت نہ حرم نمیریم? . . رفتیم تو بازار رضا و مشغول بازدید بودیم ڪہ زهرا بادوستش ڪہ تو یہ مغازہ انگشتر فروشے بودن مارو دیدن: . -دخترا یہ دیقہ بیاین . -بلہ زهرا جان؟!? . و باسمانہ رفتیم بہ سمتشون . -دخترا بہ نظر شما ڪدوم یڪے از اینا قشنگ ترہ؟!? (تو دستش دو تا انگشتر عقیق مردونہ داشت) . ڪہ سمانہ گفت بہ نظر من اونیڪے قشنگ ترہ و منم همونو باسر تایید ڪردم و زهرا هم خرید و گفت: . راستے دخترا قبل اذان یہ جلسہ دربارہ ڪارهاے برگشت داریم.حتما بیاین . یہ مقدار خرید ڪردیم و با سمانہ رفتیم سمت حسینیہ و اول از همہ رفتم چادرمو گذاشتم و منتظر ساعت جلسہ شدیم . وارد اطاق شدیم ڪہ دیدم اقا سید و زهرا با هم حرف میزنن . در همین حین یڪے ازپسرها وارد شد. . اقا سید دستشو بالا اورد ڪہ دست بده✋ . دیدم همون انگشترے ڪہ زهرا خریدہ بود تو دستشه?