eitaa logo
『‌ سـٰآحـݪ‌خُـدآ ‌』
439 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
77 فایل
بهـ‌نام‌او !🌱 آدما ازش راضے بودن حالا فقط مونده بود خدآ :) #مَحبوبِ‌من :) از ¹⁴⁰⁰/⁰⁶/¹²خآدِمِـیم✋• کپۍ..؟! باذکࢪصلـواٺ‌؛نوش ِجانت^^!💜 میخوای‌لفت‌بدی؟بده‌ولی‌لطفا‌قبلش‌برای‌فرج‌آقا‌‌دعای فرج‌بخون‌وبرو...💚 https://harfeto.timefriend.net/172478796574
مشاهده در ایتا
دانلود
اگه میخواین یار امام زمان باشید حتما عکس بالا رو باز کنید و بخونید و البته بهش عمل کنید 🙂👌🏻 https://eitaa.com/chadoraneh113
به نام خدا رمان 💓همتای عشق💓 دوربین رو با کوله پشتی لباس هایم بر داشتم و عازم کربلا شدم با بچه های ستاد محله رفتم ستاد حاج حسین. علی یارت جانم من. سلام حاجی حاج حسین. سلام پسرم من.بریم ؟ حاج حسین. رضایت کتبی گرفتی !؟ من. نه دیگ گفتم بابا هماهنگ می‌کنه با هاتون حاج حسین. حاج مهدی چیزی به من نگفتن من. حتما یاد شون رفته بزارید تماس بگیرم من. الو بابا سلام چرا با حاجی هماهنگ نکردی بابا. سلام یادم رفت بابا جان گوشی رو بده حرف بزنم من. حاجی بفرما حاج حسین. سلام حاج مهدی موردی نیست ممنون یاعلی حاج حسین.بیا پسرم. می تونی بیای برو شماره بگیر و سوار اتوبوس شو من. ممنون حاجی رفتم شماره بگیرم شد ۳۳ انگار آقا خیلی منو دوست داشت آخه اولین سفرم بود سوار اتوبوس ها شدیم و رفتیم کرمانشاه تا از مرز مهران وارد کربلا بشیم... امشب حامد عازم کربلا بود و ما هم مهمانی گرفته بودیم قرار بود خاله اینا بیاین مامان داشت تو آشپزخونه شام رو. درست می کرد بابا هم داشت سفر رو روی میز ناهار خوری می چید منم برنامه میزدم به تلویزیون که بعد شام بیکار نمونیم مامان چیزی نمی گفت ولی انگار می خواستن هلنا رو واسه من در نظر بگیرن همین جوری تو حال خودم بودم که زنگ در زده شد رفتم باز کردم خاله اینا اومدن تو بعد از روبوسی با خاله و احوال پرسی با شوهر خاله مامان گفت با هلنا برم اتاق ام و کمی با هم بحرفیم منم دفتر خاطرات ام رو بهش دادم تا پر کنه همین جوری داشت می نوشت که مامان ما رو واسه شام صدا کرد رفتیم هال نشستیم رو به روی هم : هلنا. وای حمید یادم رفت بنویسم غذای مورد علاقه ام رو خاله. اشکالی ندارد دخترم بعد شام می نویسی وقت رو ازت نگرفتن که هلنا. باشه مامان حرصم در اومده بود از عشوه هاش دوست داشتم خفه اش می کردم کاش منم با حامد می رفتم ...بعد شام : با هلنا داشتیم بازی می کردیم بقیه هم داشتن بازی رو تماشا می کردن و تخمه می شکوندن در گوش هلنا یواشکی گفتم: من. ما شام خوردیم پس چرا من احساس ضعف دارم هلنا.😂 من هلنا رو بردم : من. آخ جووون هلنا.😕😐 خاله. شب خوبی بود به ما که خیلی خوش گذشت من. به ما هم هلنا. صبح یادم بنداز بیام دنبالت بریم. آکادمی من. باش رفتن و به حامد زنگ زدم : من. سلام دادا کجایی خوش میگذره؟! حامد. سلام مرز مهران هستیم آره یه حالی داره که فقط باید. خودت باشی و بفهمی من.خوش به حالت التماس دعا حامد. عزیزی محتاج به دعا من. برو دیگ حامد. خداحافظ من.خدانگهدار قطع کردم و رفتم سر دفتر خاطرات....
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس✓
شروع تبادلات پرجذب گل نرگس🍃 جذبم بالای 40🏆 آمار بالای 100ادمین میشم💫 کمتر از 80پی وی نیاید پاسخگو نیستم❌ کانال های مذهبی ادمین میشم🌷 جذب بستگی به بنر داره👌 آیدی✨ @Makh8807
هدایت شده از ♡تبادلات گسترده گل نرگس«دوشنبه»♡
عکس بالا رو باز کن اسم عشقته❤️🖤 نبود هرکار میخوای بکن ولی اگر بود عضوشو👌✔️ ⚫️حسین(ع)⚫️حسین(ع)⚫️حسین(ع)⚫️
هدایت شده از ♡تبادلات گسترده گل نرگس«دوشنبه»♡
کلی رمان می خوای بخونی ؟ رمان های مختلف با ژانر های متفاوت؟ اینجا رمان کده ایست به وسعت ایران کلی رمان داره که مجبورت می‌کنه بشینی خونه تو ایام کرونا و اونا رو بخونی تازه ادمین رمان و نویسنده هم می خواد پس بجنب بیا ، ما بهترین نیستیم ولی بهترین ممبرا رو داریم 😊❤️🍀😍😘🦋😉☺️💓💜 https://eitaa.com/joinchat/2084503675Cf5f390fbe9
هدایت شده از ♡تبادلات گسترده گل نرگس«دوشنبه»♡
هر کی عضو شد بیاد پرداخت ایتا بگیره+شات لینک کانال @gando1va2 ایدی @Jjhhvvhh
هدایت شده از ♡تبادلات گسترده گل نرگس«دوشنبه»♡
عاشقی با تو حرف کمی نیست💋🖇🍀 تو که کنارم باشی غمی نیست🙈❤️🖇 اما مشکل این است که تو حق جدایی خوانده قلبت💔🌪🌊🖇 رمان " هیاهوی عاشقی" با ژانر: _خون خواهی _عاشقانه _اجتماعی _غمگین _طنز با نقش اول: روزبه حصاری مینا وحید مهشید جوادی محمدرضا رهبری کیسان دیباج سارا مقربی به قلم:زهرا یوسفی تجربه:رمان عشق جاودان_زخم عشق_عشق به دست امده همراه با استوری و پست: روزبه حصاری_مینا وحید_ محمد صادقی_سارا باقری_ ادیت فیلم_عکس_عاشقانه: مهتاب_مسعود پیمان_مائده @rozbhemina
هدایت شده از ♡تبادلات گسترده گل نرگس«دوشنبه»♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ رو باز کن☺️👆 دیدی 😱 مرینت به آلیا میگه که لیدی باگه ❤️ وایی باورم نمیشه 😱😱 دوست داری این قسمتش رو کامل ببینی ؟😍 بیا این کانال سنجاقش کرده 😍 @Lidiba اگو نبود لف بده ☺️ اگه دیدی و لفت داری حرومه😞 @Lidiba
هدایت شده از ♡تبادلات گسترده گل نرگس«دوشنبه»♡
سفارش هر نوع ادیت«•👩‍💻🤳•» به صورت رایگان«•👑🌸•» ساخت پروف برا کانال یا گروه«•💜☂•» ساخت تیزر«•💙🦋•» ساخت استیکر«•💚☘•» ساخت گیف«•💛🌻•» ساخت کپشن زیر پست«•🧡🦊•» ساخت لگو«•❤️🎒•» ساخت بیو چنل«•💗🌸•» اگه میخوای بیا اینجا«•👇🌼🔗•» https://eitaa.com/joinchat/1410859135C74413345e5
هدایت شده از ♡تبادلات گسترده گل نرگس«دوشنبه»♡
.•♬•رمان در حوالی تو •♬•‌. ............................................. قسمتی از رمان : _ من : آراد چيزي حس نمي كني _ آراد : چرا انگار بوي دوده وحشت زده نگاهي به همديگه انداختيم ودوييديم بيرون . كل خونه آتيش گرفته بود و كم كم جزغاله مي شد دستم رو روي دماغم گذاشتم كه خفه نشم دست همو گرفتيم و از پله ها پايين رفتيم همين كه پايين رفتيم كمد مخصوص دكوري جلوم افتاد و سد راهمون رو گرفت _ آراد : يا حسين كمكمون كن _ پناهی : قدرتتون رو جمع كنيد و از بالاش بپريد . سري تكون داديم و كاري كه گفت رو انجام داديم آخرش شالم به يه چيزي گير كرد و آتيش گرفت كه آراد سريع از سرم برداشت و دستم رو گرفت ديگه داشتيم به در سالن مي رسيديم كه لوستر افتاد جلومون و آتيش شدت گرفت آقاي پناهی يهو حالش بد شد و غش كرد به خودمون نزديکش كرديم تا نسوزه يهو آراد به سرفه شدید کرد و روي پاهام افتاد يا ابلفضل حالا چيكار كنم اشك هام سرازير شدن آراد رو تكون مي دادم اما دريغ از يه ذره تكون خوردن من هم نفس هاي آخرم بود ريه ام پر دود شده...... میخوای بدونی چه اتفاقی برای این دختر میوفته ؟ https://eitaa.com/joinchat/847315078C137f191259