eitaa logo
💫 فــرشــتــه‌ها 💫
9هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
2هزار ویدیو
87 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ⭐️تاج تون⭐️
🔴 دختری سوار تاكسي شد و کنار يك جوان مومن و زيبا نشست او به جوان نظر داشت ولی جوان مومن از قصد دختر با خبرشد و زود پیاده شد... راننده تاكسي که متوجه شده بود به دختر جوان گفت: این جوان شبها درقبرستانی مشغول عبادت است... توامشب بالباس فرشته ها برو و بگو من از طرف خدا آمده ام........... وقتی دختر به قبرستان رفت..... ادامه داستان سنجاق در کانال زیر👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2652438539C8299cc95e2
هدایت شده از ⭐️تاج تون⭐️
🔴 دختری سوار تاكسي شد و کنار يك جوان مومن و زيبا نشست او به جوان نظر داشت ولی جوان مومن از قصد دختر با خبرشد و زود پیاده شد... راننده تاكسي که متوجه شده بود به دختر جوان گفت: این جوان شبها درقبرستانی مشغول عبادت است... توامشب بالباس فرشته ها برو و بگو من از طرف خدا آمده ام........... وقتی دختر به قبرستان رفت..... ادامه داستان سنجاق در کانال زیر👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2652438539C8299cc95e2
هدایت شده از ⭐️تاج تون⭐️
** 🔴 دختری سوار تاكسي شد و کنار يك جوان مومن و زيبا نشست او به جوان نظر داشت ولی جوان مومن از قصد دختر با خبرشد و زود پیاده شد... راننده تاكسي که متوجه شده بود به دختر جوان گفت: این جوان شبها درقبرستانی مشغول عبادت است... توامشب بالباس فرشته ها برو و بگو من از طرف خدا آمده ام........... وقتی دختر به قبرستان رفت..... ادامه داستان سنجاق در کانال زیر👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/4196139185Cb5fa66866a **
هدایت شده از 
** 🔴 دختری سوار تاكسي شد و کنار يك جوان مومن و زيبا نشست او به جوان نظر داشت ولی جوان مومن از قصد دختر با خبرشد و زود پیاده شد... راننده تاكسي که متوجه شده بود به دختر جوان گفت: این جوان شبها درقبرستانی مشغول عبادت است... توامشب بالباس فرشته ها برو و بگو من از طرف خدا آمده ام........... وقتی دختر به قبرستان رفت..... ادامه داستان سنجاق در کانال زیر👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/4196139185Cb5fa66866a **
هدایت شده از 
** 🔴 دختری سوار تاكسي شد و کنار يك جوان مومن و زيبا نشست او به جوان نظر داشت ولی جوان مومن از قصد دختر با خبرشد و زود پیاده شد... راننده تاكسي که متوجه شده بود به دختر جوان گفت: این جوان شبها درقبرستانی مشغول عبادت است... توامشب بالباس فرشته ها برو و بگو من از طرف خدا آمده ام........... وقتی دختر به قبرستان رفت..... ادامه داستان سنجاق در کانال زیر👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/4196139185Cb5fa66866a **