enc_16737008762669272829910.mp3
2.37M
بیعٺ مےکنم همین ساعٺ ، همین لحظہ ؛ دنیاے بدونِ تو اصلاً نمےارزھ !(:♥
♥️|•• #امام_زمانツ
❥︎chadorihaizehra
36.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری_مهدوی
#نیمه_شعبان مبارک 😍❤️
#منتظرانه
🌺 دردت بجونم مهدی :) 🌺
♥️|•• #امام_زمانツ
❥︎chadorihaizehra
5.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️|•• #نظامی_پسرونهツ
❥︎chadorihaizehra
گۅشہِاۍپـٰاۍضَریحَت،
دَستِمـٰارابَندڪُنگِرِفتـٰاریممـٰاシ!"
♥️|•• #شاه_خراسانツ
❥︎chadorihaizehra
🔴 حالا فهمیدین چرا دانش آموزان رو مسموم میکردن؟
🔹 دنبال بهونه برای فراخوان جدید بودن...
#لبیک_یا_خامنه_ای
سلام، یه هدیه خاص براتون دارم😊
ابتدا برای سلامتی امام زمان (عج) صلوات بفرستین و بعد از بین عدد ۱ تا ۱۰ یک عدد انتخاب کنید و روی پاکت اون شماره بزنید و هدیه تون رو دریافت کنید😉
پاکت 1️⃣
پاکت 2⃣
پاکت 3⃣
پاکت 4⃣
پاکت 5⃣
پاکت 6⃣
پاکت 7⃣
پاکت 8⃣
پاکت 9⃣
پاکت 0⃣1⃣
دوستان این نامهها برگرفته از توقیعات امام زمان برای شیعیانشون هست.
این پیام رو برای دوستانتون هم ارسال کنید و این هدیه زیبا رو بهشون عیدی بدین☺️
https://eitaa.com/chadorihaizehra
⇜[ #به_وقت_کتابخوانی😍📚 ]⇝
﷽؛
📚#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمتـ_اوّل
پسری بودم ڪه در مسجد و پای منبرها بزرگ شدم. در خانواده ای مذهبی رشد ڪردمــ و در پایگاه بسیج یڪی از مساجد شہر فعالیت داشتمــ.
در دوران مدرسه و سالهای پایانے دفاع مقدس، شب و روز ما حضور در مسجد بود. سالهای آخر دفاع مقدس با اصرار و التماس و دعا و ناله به درگاه خداوند، سرانجامــ توانستمــ برای مدتے ڪوتاه، حضور در جمع رزمندگان اسلامــ و فضای معنوی جبہه را تجربه ڪنمــ.
راستی من در آن زمان در یڪی از شہرستانہای ڪوچڪ استان اصفہان زندگی مےڪردم . دوران جبهه و جهاد خیلے زود برای من تمامــ شد و حسرتـــ شہادت بر دل من ماند.😢
امــا از آن روز تمـــامـ تلاش خود را در راه ڪسب معنویتــ انجام میدادمــ. میدانستم ڪه شہدا قبل از جہاد اصغر، در جہاد اکبر مؤفق بودند ،لذا در نوجوانے تمامــ همتــ من این بود ڪه گناه نڪنمــ. وقتے به مسجد میرفتم سرمــ پایین بود ڪه نگاهمـ با نامحرمــ برخورد نداشته باشد.😔
یڪ شبــ با خدا خلوتــ ڪردم و خیلی گریه ڪردمــ. در همان حال و هوای هفدهسالگی از خدا خواستمــ تا من آلوده به این دنیا و زشتیها و گناهان نشومــ. بعد با التماس از خدا خواستمـ تا مرگمــ را زودتر برساند.
گفتمــ من نمےخواهم باطن آلوده داشته باشمــ. من میترسم به روزمرگی دنیا مبتلا شومــ و عاقبتــ خود را تباه کنم. لذا به حضرتــ عزرائیل التماس مےکردمــ که زودتر به سراغمــ بیاید!
چند روز بعد با دوستان مسجدی پیگیری ڪردیمــ تا یڪ ڪاروان مشہد برای اهالی محل و خانوادههای شہدا راهاندازی ڪنیم.
با سختیهای فراوان ڪارهای این سفر را انجام دادمــ و قرار شد قبل از ظہر پنجشنبه ڪاروان ما حرڪتــ ڪند. روز چہارشنبه با خستگی زیاد به خانه آمدم.
قبل از خواب دوباره به یاد حضرتــ عزرائیل افتادم و شروع به دعا برای نزدیکی مرگ کردم ......😱
#ادامه_دارد...✋
•√
•√
😌👌.•░از ڪسےڪه ڪتاب نمےخونه بترس
از اونےڪه فڪر میڪنه
خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر ヅ
.↯🌱↯
⇜[ #به_وقت_کتابخوانی😍📚 ]⇝
﷽؛
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمتـ_دوم
#گذر_ایام
البته آن زمان سن من کمــ بود و فڪر مےڪردمـ ڪار خوبے مےکنمـ. نمیدانستم ڪه اهلبیتِ (علیهالسلام) ما هیچ گاه چنین دعایی نڪردهاند. آنہا دنیا را پلے برای رسیدن به مقامات عالیه مےدانستند.
خسته بودمــ و سریع خوابمــ برد😴
نیمه های شبــ بیدار شدمــ و نماز شبــ خواندمـ. و خوابیدمــ.
بلافاصله دیدمـ جوانی بسیار زیبا بالاے
سرمـ ایستاده ، از هیبت و زیبایے او از جا بلند شدمـ و ایستادمـ . با ادبــ سلامـ ڪردم☺️
ایشان فرمود: "با من چکار داری؟؟ چرا اینقدر طلبــ مرڱ میڪنی؟ هنوز نوبتــ شما نرسیده." فہمیدمـ ایشان حضرتــ عزرائیل است. ترسیده بودمـ اما با خود گفتم اگر ایشان اینقدر زیبا و دوستــ داشتنے است چرا مردمـ از او میترسند؟🤔
مےخواستند بروند ڪه با التماس جلو رفتمـ و خواهش ڪردمـ مرا ببرند. التماسهای من بےفایده بود با اشاره حضرت عزرائیل برگشتمـ به سرجایمـ و
گویی محڪــم به زمین خوردمــ!😓
در همان عالمـ خوابــ به ساعتم نگاه کردم. رأس ساعتـ ۱۲ ظہر بود و هوا هم روشن بود! موقع زمین خوردن نیمه چپ بدن من به شدتــ درد گرفت. در همان لحظات از خواب پریدمــ.
نیمه شبــ بود. مےخواستمـ بلند شومـ اما نیمه چپــ بدن من شدیدا درد مے کرد.🤕
خوابــ از چشمانمــ رفت. این چه رؤیایی بود؟؟؟ 🤔
واقعـــاً من حضرت عزرائیل را دیدمــ؟؟؟ ایشان چه قدر زیبا بود؟؟......🤗
#ادامهدارد...✋
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
😌👌.•░از ڪسےڪه ڪتاب نمےخونه بترس
از اونےڪه فڪر میڪنه
خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر ヅ
↯🌱↯