eitaa logo
شــ♡ـوقــ پـــــرواز:)
25 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
304 ویدیو
1 فایل
‹بِسـم‌ِالله‌ِاْلـرَحمـٰن‌ِاْلـرَحیمْـ‌‌❁‍.!› کپی؟ فور خشگل تر هاا سلام به دختران چادری سرزمینم😍♥️ به کانالمون خوش اومدین🙃🌱 آمار .۲۰۰.🕊️......... ۱۰۰ سخنی داشتید بگوشیم😉 https://abzarek.ir/service-p/msg/978317 آیدی مدیر: @Reyhan3074
مشاهده در ایتا
دانلود
یقینا‌جهاد‌است! ♥️|•• ツ ❥︎@chadorihaizehra
بخاطر عید قربان با تغییر چهره قصد خروج از کشور داشت که خوشبختانه دستگیر شد😂 عیدتون مبارک:)❤️ ♥️|•• ツ ❥︎@chadorihaizehra
!(:بِسْمِ اللَّه الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ:)! ♥تٰا که پُرسیدم زِ قلبم عشق چیست؟ دَر جوابم اینچنین گُفتُ و گِریست🥲 لیلی و مَجنون فَقط اَفسانه‌اند عِشق دَر دَست حُسینِ بن عَلیست♥ سَلام✋🏻 میخاستم به بهترین کانال مذهبی ایتا دَعوتِتِون کنم👇🏻🌿 در این کانال بِروز تَرین مَداحی ها وَ استوری های مذهبی گُذاشته میشود🌷 خُوشحال میشم تشریف بیارین با شُما یکی بیشتریم😍🌸 @KHAMANEI1358 🌻کُپی مَطالب کانال آزاده✓
ولی‌‌ من‌‌ خیلی‌‌ این‌‌ عکس‌‌ رو‌ دوست‌‌ دارم❣ اَلْسَلاٰم‌ٔعَلٓیٖک‌ٔیا‌ٰبَقیة‌الـلّٰـه‌اَلْعَجَلٔ•••❥ ♥️|•• ツ ❥︎@chadorihaizehra
تایمو💕🙂
1_4211052235.mp3
4M
حسین جانم 💔✨ _حاج‌محمد‌حسین‌پویانفر ♥️|•• ツ ❥︎@chadorihaizehra
شــ♡ـوقــ پـــــرواز:)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗گامهای عاشقی💗 قسمت20 از حمام که اومدم بیرون ساعت ۱۰ شب بود رفتم توی اتاقم میخواستم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗گامهای عاشقی💗 قسمت 21 وارد دانشگاه شدم ،تو محوطه یه نگاهی کردم سارا رو ندیدم ،رفتم سمت دفتر بسیج دانشگاه درو باز کردم ،دیدم سارا و خانم منصوری و آقای صادقی و آقای هاشمی نشستن دور میز - ببخشید ،فکر کردم خانم شجاعی تنهان صادقی: بفرمایید داخل ،منتظرتون بودیم درو بستم رفتم کنار سارا نشستم آقای صادقی : خوب ،خانم منصوری لیست و به خانم شجاعی و خانم یوسفی تحویل بدین تا کارای رفتن و انجام بدن منم لیست آقایون و میدم به آقای هاشمی در ضمن از افرادی که اسم نوشتن بخواین تا یه هفته دیگه مدارکاشون باید حتما آماده باشه و تحویل بده ،در غیر این صورت اسمشون خط میخوره و افرادی که ذخیره هستن جایگزین میشن از حرفاش متوجه شدم داره درباره راهیان نور صحبت میکنه با دیدن هاشمی خیلی تعجب کردم نمیدونم چرا کارای بسیج و به اون متحول کردن بعد از مدتی صادقی و هاشمی بلند شدن و رفتن منصوری هم لیست بچه ها رو به ما داد و رفت به سارا نگاه میکردم ،دلم میخواست تک تک موهاشو بکنم سارا : چیه مثل زامبیااا داری نگام میکنی ؟ - چرا اسم منو نوشتی ؟ سارا: من ننوشتم ،هاشمی نوشت! - هاچرا؟ سارا: نمیدونم ،منصوری اسم افرادی که عضو اصلی بسیج هستن و بهش داد اونم. منو و تورو انتخاب کرده - خوب چیکاره اس که نیومده شده همه کاره سارا: منصوری میگفت ،تو سپاه کار میکنه ،چند سالی هست که مسئول بردن افراد به راهیان نوره ،صادقی میشناستش - آها ،ولی من نمیام سارا: چرا؟ - من که بهت گفته بودم دلم نمیخواد تنها برم سارا: خوبه حالا،تو باید تا کی صبر کنی تا آقا رضا لطف کنن بیان خواستگاریت ؟ - دیگه نزدیکه... سارا : وایی شوخی نکن ،کی میان ؟ - نمیدونم ،ولی معصومه از عمو و زن عمو شنیده که تا عید باید محرم شیم... سارا: ععع چه خوب ،پس به منصوری میگم که یه نفر دیگه رو جای تو بزاره - اره همینکارو بکن ،چون من نمیام سارا: بریم که کلاس چند دقیقه دیگه شروع میشه - بریم https://eitaa.com/chadorihaizehra 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸