هدایت شده از تبلیغات نازبانو💖🍡🍰
دستامو میدیدین عین #ننه_ها تازه بدتر از اونا پر از #لکوخشکوخشن شده بود 😕😍
باورت میشه من بعد هر کاری کلی #کرم_دست میزدم ولی فایده نداشت 😞👌
#از دستام خجالت میکشیدم 👐☹
دوستم گفت بیا اینجا 👇🏿 نگران چی هستی با یه چیز ساده خوشملش کن حتی لکهای صورتتم میبره 😍👇
http://eitaa.com/joinchat/26279948Cff8257eac2
بیا پنبه ای کن خودتو☝💧🔞
هدایت شده از تبلیغات نازبانو💖🍡🍰
🔴فوووررریییی#حراج باورنکردنی#
شیکترین #ڪانال وسایل #خانه در ایتا📣📣📣📣
💫ببین با ۱۰۰ تومن چه #چیزایی میتونی بخری😍😍
اجناس شیک #باقیمتهای باورنکردنی
#برقی #چینی #پیوتر #،آرکوپال و... #قیمتهای عالی 😎
تهران وحومه #تسویه درب منزل😍😍
http://eitaa.com/joinchat/621740043C3f8c7c6693
#از #دست #ندید #واقعا #عاااالیه👆
هدایت شده از تبلیغات نازبانو💖🍡🍰
🛑بیرون ماندن سر مرده از قبر😱😱
♨️ #یکی از کارکنان بهشت زهرا که مسئول گشت زنی در شیفت شب بود درباره یکی از همین شبهای شیفت کاری میگوید:#با یکی از همکارانم در حال گشت زنی بودیم، پایین قطعه 72 در موازات نور چراغ دیدم سه سر آدمیزاد تا گردن از خاک بیرون است و ما را نگاه می کنند.
#از ترس جرات تکان خوردن نداشتم،مات و مبهوت با دستم همکارم راکه خوابیده بودبیدار کردم و اورا متوجه کردم. او که این صحنه را که دید گفت فرار کنیم.#بالاخره بعد از چند دقیقه اسلحه را برداشتیم و با چراغ قوه قدم به قدم با ترس جلو رفتیم که ناگهان .....👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4196139185Cb5fa66866a
#داستانی زیبا و جالب👆👆
هدایت شده از تبلیغات نازبانو💖🍡🍰
**🛑بیرون ماندن سر مرده از قبر😱😱
♨️ #یکی از کارکنان بهشت زهرا که مسئول گشت زنی در شیفت شب بود درباره یکی از همین شبهای شیفت کاری میگوید:#با یکی از همکارانم در حال گشت زنی بودیم، پایین قطعه 72 در موازات نور چراغ دیدم سه سر آدمیزاد تا گردن از خاک بیرون است و ما را نگاه می کنند.
#از ترس جرات تکان خوردن نداشتم،مات و مبهوت با دستم همکارم راکه خوابیده بودبیدار کردم و اورا متوجه کردم. او که این صحنه را که دید گفت فرار کنیم.#بالاخره بعد از چند دقیقه اسلحه را برداشتیم و با چراغ قوه قدم به قدم با ترس جلو رفتیم که ناگهان .....👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/249233410C3e16c370aa
#داستانی زیبا و جالب👆👆 **
هدایت شده از تبلیغات نازبانو💖🍡🍰
**🛑بیرون ماندن سر مرده از قبر😱😱
♨️ #یکی از کارکنان بهشت زهرا که مسئول گشت زنی در شیفت شب بود درباره یکی از همین شبهای شیفت کاری میگوید:#با یکی از همکارانم در حال گشت زنی بودیم، پایین قطعه 72 در موازات نور چراغ دیدم سه سر آدمیزاد تا گردن از خاک بیرون است و ما را نگاه می کنند.
#از ترس جرات تکان خوردن نداشتم،مات و مبهوت با دستم همکارم راکه خوابیده بودبیدار کردم و اورا متوجه کردم. او که این صحنه را که دید گفت فرار کنیم.#بالاخره بعد از چند دقیقه اسلحه را برداشتیم و با چراغ قوه قدم به قدم با ترس جلو رفتیم که ناگهان .....👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4196139185Cb5fa66866a
#داستانی زیبا و جالب👆👆 **
هدایت شده از تبلیغات نازبانو💖🍡🍰
**🛑بیرون ماندن سر مرده از قبر😱😱
♨️ #یکی از کارکنان بهشت زهرا که مسئول گشت زنی در شیفت شب بود درباره یکی از همین شبهای شیفت کاری میگوید:#با یکی از همکارانم در حال گشت زنی بودیم، پایین قطعه 72 در موازات نور چراغ دیدم سه سر آدمیزاد تا گردن از خاک بیرون است و ما را نگاه می کنند.
#از ترس جرات تکان خوردن نداشتم،مات و مبهوت با دستم همکارم راکه خوابیده بودبیدار کردم و اورا متوجه کردم. او که این صحنه را که دید گفت فرار کنیم.#بالاخره بعد از چند دقیقه اسلحه را برداشتیم و با چراغ قوه قدم به قدم با ترس جلو رفتیم که ناگهان .....👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4196139185Cb5fa66866a
#داستانی زیبا و جالب👆👆 **
هدایت شده از گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
🛑بیرون ماندن سر مرده از قبر😱😱
♨️ #یکی از کارکنان بهشت زهرا که مسئول گشت زنی در شیفت شب بود درباره یکی از همین شبهای شیفت کاری میگوید:#با یکی از همکارانم در حال گشت زنی بودیم، پایین قطعه 72 در موازات نور چراغ دیدم سه سر آدمیزاد تا گردن از خاک بیرون است و ما را نگاه می کنند.
#از ترس جرات تکان خوردن نداشتم،مات و مبهوت با دستم همکارم راکه خوابیده بودبیدار کردم و اورا متوجه کردم. او که این صحنه را که دید گفت فرار کنیم.#بالاخره بعد از چند دقیقه اسلحه را برداشتیم و با چراغ قوه قدم به قدم با ترس جلو رفتیم که ناگهان .....👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4196139185Cb5fa66866a
#داستانی زیبا و جالب👆👆
هدایت شده از گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
🛑بیرون ماندن سر مرده از قبر😱😱
♨️ #یکی از کارکنان بهشت زهرا که مسئول گشت زنی در شیفت شب بود درباره یکی از همین شبهای شیفت کاری میگوید:#با یکی از همکارانم در حال گشت زنی بودیم، پایین قطعه 72 در موازات نور چراغ دیدم سه سر آدمیزاد تا گردن از خاک بیرون است و ما را نگاه می کنند.
#از ترس جرات تکان خوردن نداشتم،مات و مبهوت با دستم همکارم راکه خوابیده بودبیدار کردم و اورا متوجه کردم. او که این صحنه را که دید گفت فرار کنیم.#بالاخره بعد از چند دقیقه اسلحه را برداشتیم و با چراغ قوه قدم به قدم با ترس جلو رفتیم که ناگهان .....👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4196139185Cb5fa66866a
#داستانی زیبا و جالب👆👆