eitaa logo
گسترده چمران
1.1هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
173 ویدیو
2 فایل
برای رزرو تبلیغ به این ایدی پیام بدید 👇 @ebrahimtzr
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بفرمایید اینم از کانالی ک کلی اموزش یلدایی داره😍 دلت می خواد در عرض نیم ساعت کلی غذا و دسر درست کنی 😍 بدون این که پول کلاس بدی بافیلم🤞 عضو شو 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/4031316236Ce44410f5f5 این کانال👆👌عاشقش میشی😍🍔🥘🍕🥗
اگر مدام افسرده ای و خاطرات گذشته، رو مرور میکنی، یکبار عضو جمع ما باش!!! متن هایی که میذاره حرف دل خیلی از ماهاست!👇 مطالبش واقعا عالیههههه👌 https://eitaa.com/joinchat/2396586318Ccf7fcd63c6 https://eitaa.com/joinchat/2396586318Ccf7fcd63c6 ☪جملات دلنشین وآرامبخش
‼️کانالی پر از سرگذشت های واقعی‼️ وضعمون خوب شده بود منم برای خودم یه مزون زده بودم و مشغول بودم. یک روز خانمی وارد مزون شد واز شرایط سخت زندگیش گفت منم دلم براش سوخت و با مشورت همسرم وحید اجازه دادم که مشغول بشه.باهم خیلی صمیمی شده بودیم حتی وقتی صاحبخونه جوابشون کرد شوهرم وراضی کردم که طبقه پایین خونه ما بشینند.تا اینکه.... کلیک‌کنید‌برای‌👈شروع‌داستان 🍂 اینجا سرگذشت زندگی انسان‌ها از زبان خودشان منتشر می‌شود☕️ https://eitaa.com/joinchat/4172481026Ca22de8dd1c تمامی داستان ها واقعی میباشد داستان بهار👉👉
🔴ناگهان در بسته شد و من با چند دختر جوان و زیبا رو به رو شدم😨😰😓 شیخ جعفر مجتهدی (ره) می‌فرمودند : در ایام نوجوانی، یک روز که از مدرسه برمی گشتم، در راه پیرزنی را دیدم که مقداری و در دست داشت. وقتی به او نزدیک شدم، از من خواست تا اسباب را به منزل او ببرم... به منزل رسیدیم، در را باز کرده و داخل شد و من نیز داخل شدم... ناگهان در بسته شد و من با چند دختر جوان و زیبا، روبرو شدم نگاهی به اطراف انداختم، ناگهان چشمم به..... http://eitaa.com/joinchat/3955294221C08b3a28b6f ♨️♨️♨️♨️
🍉 یکی از رسم های جدید شب یلدا گرفتن فال حافظه📖 بعد از این که برای فال گرفتن در شب یلدا آماده شدید، باید نیت کنید. سپس شعر زیر را بخوانید: «ای حافظ شیرازی تو محرم هر رازی تو را به خدا و به شاخ نباتت قسم می‌دهم که هر چه برایم صلاح می‌بینی آشکار و آرزوی مرا برآورده کنی» بعد رو هندوانه ها بزنید و فال خودتونو ببینید😍👇 🍉 🍉 🍉 🍉 🍉 🍉 🍉 🍉 🍉 🍉 🍉 🍉🍉🍉🍉🍉 🍉 🍉 🍉
❌❌این سرگذشت واقعی است❌❌❌ وقتی فهمیدم تو عقد موقت حامله شدم دنیا رو سرم خراب شد، زنگ زدم به رامین، قرار شد هرچی زودتر مقدمات عروسی رو فراهم کنیم، یک هفته مونده به عروسیم موقع اثاث کشی مسعود برادرشوهرم تصادف کرد و مرد‌ و من شدم عروس بد قدم مادرشوهرم،هیچکس نمیدونست باردارم این در حالی بود که هنوز چهلم برادرشوهرم‌ نشده مهسا جاریم خودشو به شوهرم نزدیک کرد.... https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f ❤️داستان مریم❤️❤️
‼️کانالی پر از سرگذشت های واقعی‼️ وضعمون خوب شده بود منم برای خودم یه مزون زده بودم و مشغول بودم. یک روز خانمی وارد مزون شد واز شرایط سخت زندگیش گفت منم دلم براش سوخت و با مشورت همسرم وحید اجازه دادم که مشغول بشه.باهم خیلی صمیمی شده بودیم حتی وقتی صاحبخونه جوابشون کرد شوهرم وراضی کردم که طبقه پایین خونه ما بشینند.تا اینکه.... کلیک‌کنید‌برای‌👈شروع‌داستان 🍂 اینجا سرگذشت زندگی انسان‌ها از زبان خودشان منتشر می‌شود☕️ https://eitaa.com/joinchat/4172481026Ca22de8dd1c تمامی داستان ها واقعی میباشد داستان بهار👉👉
هست كه نميخواهند شما بدانيد!! تاريخى كه سعى كردند در مدرسه و دانشگاه از شما كنند را در اينجا بخوانيد!👇 http://eitaa.com/joinchat/1980432395Cf692b1e675 http://eitaa.com/joinchat/1980432395Cf692b1e675
کانالی پرازسرگذشت های جذاب وواقعی‼️ بعدم بلند گفت بی بی مریم حجله علی پسرمه وارث این آبادی و رعیتا بگو اهالی عمارت پایکوبی راه بندازن همه رو بیدار کن شب فرخنده ای رقم میخوره ،امید به خدا همین امشب عروسم ابستن بشه و پسر بزاد کاچی درست کنید و حمومم آماده کنید. عمدا اینا رو میگفت که من بشنوم و عشق علی از سرم بپره. گونه هام گر گرفته بود. منم زنش بودم ولی هیچوقت حجله ای نداشتم.. ادامش و اینجا بخونید👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/4172481026Ca22de8dd1c داستان خورشید❤️
❌❌این سرگذشت واقعی است❌❌❌ وقتی فهمیدم تو عقد موقت حامله شدم دنیا رو سرم خراب شد، زنگ زدم به رامین، قرار شد هرچی زودتر مقدمات عروسی رو فراهم کنیم، یک هفته مونده به عروسیم موقع اثاث کشی مسعود برادرشوهرم تصادف کرد و مرد‌ و من شدم عروس بد قدم مادرشوهرم،هیچکس نمیدونست باردارم این در حالی بود که هنوز چهلم برادرشوهرم‌ نشده مهسا جاریم خودشو به شوهرم نزدیک کرد.... https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f ❤️داستان مریم❤️❤️
‼️کانالی پراز سرگذشت های واقعی‼️ ‼️بهترین کانال داستان در ایتا‼️ وحشت دیدن اون جوون از یک طرف و نفسهایی که کم آورده بودم از طرف دیگه ،هاج و واج به خط اخم بین ابروهاش خیره شده بودم تنها بودم با مرد غریبه ای که بارها شنیده بودم قبل از فرنگ رفتن دختر ها رو سرِزمینها بدنام کرده بود از ترس زبونم بند اومده و با لکنت گفتم توروخدااا... با من....كا...ری نداشته باش..... برای شروع داستان کلیک کنید 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/4172481026Ca22de8dd1c ❤️داستان عاشقانه خورشید❤️
🙏🔴 هر جا نا امید شدی و فکر کردی به ته خط رسیدی، حتما فقط 10 دقیقه بیا اینجا و چندتا ویدئو از دکتر عزیزی رو ببین، اگه اعتماد به نفست پایین هست حتما گوش کن👌 کانالی پراز مطالب شادو_انگیزشی جملات مثبت و.. 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2967404754Cd55473eba5 ❤️👌17 به شدددددددت توصیه میشه👆