✍ هوالکریم
.............................................
فتنه افتاد به کار پسری با پدرش
امر آمد که بگیرد سر و جان از پسرش
عشق آمد به میان عشقِ به همدیگر و حق
عشق را کِی نَتواند که ببیند هنرش
عشق غالب شده بر عشق ، ولی عشقِ خدا
برتری یافته بر عشقِ دگر با خطرش
هردو دلبستهء دلداده سپردند به عشق
سر و دل را به خدا ، جلب کنند آن نظرش
چون پذیرفت از آن دو نیتِ خالصشان
خنجر از کار بینداخت ، نیفتد اثرش
تا که بگرفت سر از عشقِ پسر در دل خویش
هدیه ای داد خدا تا که بگردد سپرش
جان به قربان امامی که در امواج بلا
سر و جان داد پس از طفل و جوان و قمرش
#عباس_بهمنی
🔻🔻🔻 🔻🔻🔻
══🍃💚🍃═════
@chanddaneyaghot
══🍃💚🍃═════
✍ هوالکریم
.............................................
آنکه قبل از آفرینش منجلی بود علی بود
وآنکه بر جنّ و بشر آنجا ولی بود علی بود
تاکه آهنگِ اَلستُ را شنیدش گشت عاشق
آنکه دوّم قائلِ قالوا بَلِی بود علی بود
#عباس_بهمنی
#شعر_علوی
🔻🔻🔻 🔻🔻🔻
══🍃💚🍃═════
@chanddaneyaghot
══🍃💚🍃═════
✍ هوالکریم
.............................................
طبیبان نسخه می پیچند امّا خوب میدانند
که درمان می شود بیمار ، در دارالشّفای تو
#عباس_بهمنی
#شعر_علوی
🔻🔻🔻 🔻🔻🔻
══🍃💚🍃═════
@chanddaneyaghot
══🍃💚🍃═════
✍ هوالکریم
.............................................
طبیبی از برایم یک سفر تجویز کرد و گفت
که درمان میشود دردم به صحنِ دلربای تو
#عباس_بهمنی
#شعر_علوی
🔻🔻🔻 🔻🔻🔻
══🍃💚🍃═════
@chanddaneyaghot
══🍃💚🍃═════
✍ هوالکریم
.............................................
از این خوشتر چه میخواهم چو دیدم یک شبی در خواب
کـه نـامِ ایـن گـدایـت آمـده در ربـّنای تو
#عباس_بهمنی
#شعر_علوی
🔻🔻🔻 🔻🔻🔻
══🍃💚🍃═════
@chanddaneyaghot
══🍃💚🍃═════
هوالکریم
.............................................
جهان فهمید قاتل را نمک گیر خودت کردی
چه قربی دارد آنکس که دهد نذری برای تو
#عباس_بهمنی
#شعر_علوی
🔻🔻🔻 🔻🔻🔻
══🍃💚🍃═════
@chanddaneyaghot
══🍃💚🍃═════
✍ هوالکریم
.............................................
به مقامِ مرتضایت وَ به جان باصفایت
نظـری نمـا بـه حـال نگران این گدایت
#عباس_بهمنی
#شعر_علوی
🔻🔻🔻 🔻🔻🔻
══🍃💚🍃═════
@chanddaneyaghot
══🍃💚🍃═════
✍ هوالکریم
.............................................
تو مراد و من مریدم
تو طبیب و من علیلم
تو کریم و من گدایم
تو عـزیز و مـن ذلیلم
#عباس_بهمنی
#شعر_علوی
🔻🔻🔻 🔻🔻🔻
══🍃💚🍃═════
@chanddaneyaghot
══🍃💚🍃═════
✍ هوالکریم
.............................................
روزی آمد مرتضی در خانه اش
دید تا پژمرده دو دُردانه اش
رنگ رخسارِ دو مَه گردیده زرد
قلب مولا پر شد از اندوه و درد
مجتبی بیتاب بود آن نورِ عین
خشک گشته غنچه ی سرخ حسین
دید چون شیرِ خدا ریحانه اش
گشته پاییز این بهارِ خانه اش
گفت زهرا جان ، چرا بینم چنین
سیّدینِ اهلِ جنّت را غمین
مرضیه گفتا که ای شیر خدا
ای کریم و سَرورِ اهلِ سخا
چون نخوردند این دو روز آنان طعام
قطب عالم هر دو فرزند همام
صبر کردند این زمان صبری جزیل
استقامت پیشه اند آن هم جمیل
شِکوه ناکردند از جَوع و تَعب
ذکر ایشان شُکر باشد بر دو لب
گفت حیدر ،چون نفرمودی به من
جان من قربان هر دو این حسن
چون نگفتی تا رَوم در صبح وشام
تا فراهم آورم نان و طعام
داد پاسخ ، ای امیرِ دو سرا
شرمم آمد از خدا گویم تو را
گو چگونه گویمت مولای من
خود خبر دارم تو را آقای من
باخبر هستم ز نَقد و دِرهمت
کی توانم ببینم اندوه غمت
در هراسم گویمت عاجز شوی
بیم دارم دست بر عارِض شوی
کی پسندم صورتت را شرمسار
چون سِزد پژمرده گردد گلعذار
شادی من بسته بر لبخند توست
کل عالم عزّتش در بند توست
گفت حیدر، جانِ من قربان تو
ای فدای مِهر و هم ایـمان تو
با همه لطف و صفایت ای بتول
عذر حیدر را بفرما خود قبول
میروم اینک پیِ قوت و طعام
از خدا خواهم دهد بر تو سلام
شد برون از خانه با چشمان تر
قرض کرد آن شاه مردان سیم و زر
رفت در بـــازار تــا آرَد طعام
ناگهان مقداد را دیدش اِمام
دید تا رخسار او هم دَرهم است
گوئیا مقداد هم بی دِرهم است
رنگ رخسارش نشان دارد زِ درد
چهره ی جایع بود چون برگ زرد
گفت مولا از چه محزون گشته ای
تیغ خورشید از چه بیرون گشته ای
پاسخ آورد ای امیر انس و جان
اهلِ بیتم را نباشد قرص نان
ضعف بر اهل وعیالم غالب است
این شِکم اکنون طعامی طالب است
سِکّه ای از خود ندارم این زمان
تا مُهیّا کرده باشم قوت و نان
شرمسار اهل بیت خود شدم
شرمگین از دست تنگ خود بُدم
آمدم تا چاره جویم هر طریق
چاره ام بنمای ، مولایِ شفیق
مرتضی گفتا به دل مقداد ما
بدتر است این دادِ تو از دادِ ما
گوئیا احوالِ تو مشکل تر است
چشم تو بیش از دو چشم من تر است
گریه کرد و راز دل اما نهفت
یار خود را بوتراب از مِهر گفت
گیر این دینار و دردت چاره کن
یک دعایی بهر هر آواره کن
چون گلی بشکفته شد آن چهرِ یار
سوی مسجد شد علی با حالِ زار
گشت مشغول دعا و سوز و راز
ماند تا مغرب به هنگام نماز
بعد فرضِ مغرب ِ با مؤمنین
عازم منزل شد آن حَبلُ المتین
ناگهان احمد بگفتا یا علی
ای که هستی هر دو عالم را ولی
میل دارم تا تو را مهمان شوم
خرّم از دیدار نبض جان شوم
گه ببوسم جان عالم را حسن
گه حسین آید به روی دوش من
دل شده تنگ صفای خانه ات
شمع دارد شوق آن پروانه ات
زودآ تا در گلستان پا نَهیم
رَو که تا جان را جَلا آنجا دهیم
مرتضی هم شاد گشت و هم غمین
از نبودِ شام و از سلطان دین
بیگمان درد و غمش افزون شده
از طعام ِ کودکان محزون بُده
حال ، مهمان را چگونه نان دهد
یا چه بایـد پاسـخ ایشـــان دهد
خود خبر از مطبخی بس سرد داشت
آمد و امــا دلی پـــر درد داشت
مصطفی آمد جلـــوی مرتــضی
می وزید از خانه عطری از غذا
از قضا بودش بتول اندر نمــاز
غرق در حمد و ثَنا و مدح و راز
جنب زهرا بُد طعامی خوشگوار
خانه شد از بوی احمد چون بهار
آمــدند آغــوش خاتــم کــودکان
جان گرفتند آن دو ماهِ نیمه جان
از نمازش تا که فارغ شد بتول
با درود آمد به نزدیک رسول
مصطفی برخاست ، پیش پای او
بوسه زد بر دست و بر سیمای او
گفت " یا زهرا " نشست آنگه نبی
محو و مبهوت طعام اما علی
ناگهان پرسیــد حیدر از طبـق
فاطمه جان ، آگهم از ماسبق
کی بیاورد این خوراک خوشگوار
من خِجل بودم که برگردم به دار
در جوابش گفت احمد ای علی
این طَبق را داده آن ربّ جَلی
این خوراک خوشمزه از جنّت است
عطر و بویش هر دو ما را کرده مست
فاطمه محبوبه یِ ذات خداست
سیّده بر بانوان دو سَرا ست
روزی اش چون مریم از جنّت رسد
بی حساب و پاک و بی منّت رسد
فاطمه اِنسیه یِ حَورا بُوَد
رزقِ عالم را خود زهرا دهد
وانگهی ، این اجرِ آن دینار توست
مزد مهر و لطف بر آن یار توست
#عباس_بهمنی
#خانه_کرامت
#مثنوی_بهمنی
🔻🔻🔻 🔻🔻🔻
══🍃💚🍃═════
@chanddaneyaghot
══🍃💚🍃═════
✍ هوالکریم
.............................................
عید هنگامِ سحر ، مرغِ دلم پرواز کرد
سمت ایوان نجف ، سَیرِ ادب آغاز کرد
از کران تا به کران مرغِ سحر همراه دید
آسمان ذکر علی را به سُرور آواز کرد
ماه رقصان و سپهری که سراسر شاد بود
طائران را به سرود ِ طَربش دمساز کرد
خیلِ عاشق به نجف بود ، به صحن افتاد چشم
قبلِ گلبانگ اذان بود که عشق اعجاز کرد
تا به ایوانِ طلا ، مرغِ دلم آرام ، رفت
چونکه بنشست زمین شوقِ ضمیر ابراز کرد
دست بر سر ، به ادب گفت ، سلام ارباب جان
ناگهان پرده ای از لطف و عطایش باز کرد
شاعری از وسطِ جمعِ گُلی احضار شد
جشنِ عیدِ علوی را به غزل ممتاز کرد
شاعرش را صِله بخشید به من هم آب داد
شانه ام را بگِرفت و سرِ من را ناز کرد
بیتی از من به لب آورد ، مرا تبریک گفت
شاعر اینجا سخن از حال خوشش ایجاز کرد
مرغِ دل ، صبح به پایانِ سفر هشیار شد
مرغکان را ملکی بدرقه تا اهواز کرد
#عباس_بهمنی
#شعر_علوی
#غدیر
🔻🔻🔻 🔻🔻🔻
══🍃💚🍃═════
@chanddaneyaghot
══🍃💚🍃═════
✍ هوالکریم
...............................................
مژده یاران جشنِ میلادِ عزیزِجعفر است
حضرت موسای کاظم ، یک علی دیگر است
هفتمـین بـابِ فیـوضـات الــهی در جهان
شمسِ تابانِ ششم از نسل شمس حیدر است
#عباس_بهمنی
🔻🔻🔻 🔻🔻🔻
══🍃💚🍃═════
@chanddaneyaghot
══🍃💚🍃═════
✍ هوالکریم
.............................................
🌱🌱🌱
حاجتم را برده بودم صحن سقّای حسین
شد اشاره جانب ِ باب الحوائج ، کاظمین
#عباس_بهمنی
🔻🔻🔻 🔻🔻🔻
══🍃💚🍃═════
@chanddaneyaghot
══🍃💚🍃═════