eitaa logo
🇾🇪🇵🇸🇮🇷🇮🇶🇱🇧 کانال کمیل
25.4هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
15.2هزار ویدیو
487 فایل
فی الواقع خداوند اِند لطافت اِند بخشش اند بیخیال شدن اند چشم پوشی و اِند رفاقت است فقط کافی است بخواهی به سمت او حرکت کنی ادمین اصلی تبادل و تبلیغ @tabligh_tabadol رفع ایرادات احتمالی در تبلیغ @Mahzarehkhoda ارتباط با خودم ✍️ @seyedkomeil
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصویری از انفجار خط لوله گاز در حوالی سه‌راهی بلداجی بروجن. پ.ن ضد انقلاب بی شرف هنوز مشارکت در انتخابات پایین نیومده که شروع کردید ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ به کانال کمیل بپیوندید @chanel_komeil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 درسته که رسانه های دشمن فعالن ولی ما هنوز مامان هامونو داریم 🤣 ایول😂 ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ به کانال کمیل بپیوندید @chanel_komeil
Salam Farmandeh3.mp3
14.52M
سرود فرمانده مهدی (سلام فرمانده ۳) کیفیت اصلی (۳۲۰kbps) از این صوت میتوان برای پخش در مراسمات، ماشین و... استفاده کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 جدیدترین اثر ابوذر روحی با عنوان «فرمانده مهدی» منتشر شد 🔗 این نماهنگ را با بالاترین کیفیت در آپارات ببینید: 🔗 https://www.aparat.com/v/24QqI ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ به کانال کمیل بپیوندید @chanel_komeil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه جوری زندگی کنید که علی علیه‌السلام برات دعا کنه ! ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ به کانال کمیل بپیوندید @chanel_komeil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 رأی‌گیری مجلس قیام‌وقعودی شد! 🔹با هک شدن سیستم های مجلس، رأی‌گیری مجلس، اعلام موافقت و مخالفت نمایندگان با قیام و قعود انجام می‌شود. حداقل حسن این کار این است که رای نمایندگان شفاف میشه ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ به کانال کمیل بپیوندید @chanel_komeil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تو اینستاگرام همه برای این معلم اکلیلی شدن! چون زده زیر آواز و تلاش می‌کنه بانمک باشه‌. ▪️اما بچه رو پیش همه تحقیر کرد و بهش گفت خائن، بچه خجالت می‌کشه و خودش رو با کتاب مشغول می‌کنه. تحقیر غیرانسانیه حتی با آواز و شوخی. این معلم به بچه ها یاد می‌ده نتیجه‌ی اعتراض به حق، تحقیره.و هرکس به حق خودش اعتراض کنه خائن است ▪️پیوند معلم بلاگری با معلمی که نه از لحاظ فهم جایگاه معلمی نه مهارت کاری نه روش تربیتی در وضعیت مطلوبی است نه رشد شخصیتی و اجتماعی مطلوبی داشته، داره در اینستاگرام خودش رو به شکلهای زشتی بروز میده. آموزش و پرورش هم که هیچ اقدامی در این مسئله انجام نمی‌دهد ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ به کانال کمیل بپیوندید @chanel_komeil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سیدحسن نصرالله: موبایل‌ و دوربین مداربسته جاسوس اسرائیل هستند دبیرکل حزب الله لبنان : 🔸خواهش می کنم برای حفظ امنیت خود و دیگران دقت و احتیاط کنید؛ اکثر اتفاقاتی که برای ما افتاده به خاطر موبایل بوده است. 🔸اسرائیل به جاسوس نیاز ندارد بلکه از طریق دوربین های مدار بسته که به اینترنت وصل است همه شهرها و خیابان ها و رزمندگان را می بیند. 🔸از همه مردم می خواهم در خیابان و داروخانه و ... که دوربین دارد اینترنت آن را قطع کند این واجب شرعی است. ✍بهتر است از همین الان دوربین موبایل و لپ تاپ و... را از طریق برچسبی سیاه بپوشانیم زیرا ممکن است لباس کافی نداشته باشیم یا در حالتی نامناسب باشیم و بعد بدون اطلاع ما فیلم برداری و عکس برداری کند و همین ها را علیه ما استفاده کنند و تهدید کنند مثلا اگر فلان جا فلان کار را نکنی اینها را منتشر میکنیم. همچنین دوربین در مکان های خصوصی و مکان هایی که ممکن است پوشش مناسبی نداشته باشیم، قرار ندهیم. ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ به کانال کمیل بپیوندید @chanel_komeil
وقتی لباس‌شویی روزانه ۳.۶ گیگ اینترنت مصرف می‌کند! ◽️کاربری در فضای مجازی متوجه شده که ماشین لباس‌شوییِ هوشمند او روزانه ۳.۶ گیگابایت اینترنت از طریق آپلود کردن(ارسال داده) مصرف کرده است! ◽️این احتمال وجود دارد که بر این لباس شویی هوشمند دوربین و میکروفونی وجود دارد که تصویر وصدا را ضبط کرده و از طریق اینترنت آپلود می‌کند. ◽️بهتر است به جهت احتیاط وسایل هوشمندی که به اینترنت وصل میشود مثل ماشین لباسشویی و تلویزیون و... را خریداری نکنیم ولی اگر خریدیم اجازه اتصال به اینترنت را ندهیم و زمانهایی که به آن نیاز نداریم پارچه ای روی آن بکشیم و با پوشش نامناسب در مقابل آنها قرار نگیریم. ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ به کانال کمیل بپیوندید @chanel_komeil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چطور در این شرایط، مردم را برای مشارکت در دعوت کنیم؟ این ۸دقیقه رو ببینید ببینانید و خودتون این رو بنویسید و به عنوان دلایل رسیدن به نگه دارید، اول خودتون قانع میشید دوم بقیه رو قانع میکنید ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ به کانال کمیل بپیوندید @chanel_komeil
🎊 ولادت امام سجّاد علیه السلام مبارک باد 🌷 هدیه به حضرت و ان شاء الله بهره مندی از شفاعت ایشان در دنیا و آخرت، ۷ صلوات بفرستیم. ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ به کانال کمیل بپیوندید @chanel_komeil
زیارت امام سجاد علیه السلام ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ به کانال کمیل بپیوندید @chanel_komeil
💫 نماز بسیار مهم شب پنجم ماه شعبان (امشب) 🌷پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله: هر کس در شب پنجم ماه شعبان ۲ رکعت نماز در هر رکعت بعد از حمد، ۵۰۰ بار سوره قل هو الله احد بخواند و بعد از سلام نماز، ۷۰ بار بر پیامبر(ص) صلوات بفرستد، خداوند ۱۰‌۰۰ حاجت از حوائج دنیوی و اُخروی او را بر می‌آورد و به شماره ی ستارگان آسمان، شهر در بهشت به او عطا می‌کند. (اقبال الاعمال سید ابن طاووس) ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ به کانال کمیل بپیوندید @chanel_komeil
36.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟪🟩🏳 { نماهنگ و سرود هم عهدی } 🏳 🟩🟪 ✍شاعر و آهنگساز : سید ایمان عباسی 🎤 با صدای : احمد محمدی پور 🎬 کاری از : گروه سرود ضحی ▪️ضبط و تنظیم : خانه سرود و موسیقی گیلان 📌با مشارکت: مرکز آفرینش های هنری گیلان 📺نسخه تلویزیونی ( کیفیت اصلی) 👇 https://my.uupload.ir/dl/mbGQpZ4n 🎶 دانلود موسیقی با کلام 👇 https://my.uupload.ir/dl/2K5WmwDz ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ به کانال کمیل بپیوندید @chanel_komeil
بزنید شبکه سه معلی🌸 ببینید کیف کنید 😍 ترکوندن 🥳🤩 دمشون گرم 👏👏👏👏 .
مهمان برنامه معلی شش هزار منبر ساخته بود ده ها ضریح برای ائمه چهارده فرزند داشت هشتاد و پنج نوه درخت صدو هشتاد ساله رو هم نگهداشته برای ساخت ضریح امام حسن مجتبی علیه السلام خدایا اگه عمر با برکت این نیست ، پس چیه چه عشقی میکنن مردم
🌸 امید که من مادرِ یاران تو باشم ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ به کانال کمیل بپیوندید @chanel_komeil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👇قسمت ۳۴👇 🔺تعاریف و مطالب پیرامون اسرائیل، از زبان سمن است، نه اعتقاد نویسنده! کلّاً دانشگاهی مذهبی به نظر می¬آید. مخصوصاً اینکه در ساعات خاصّی از شبانه‌روز، بعضی اماکن را جهت مشاوره مذهبی، تنهایی و خلوت معنوی پیش‌بینی کرده‌ا‌ند. از وقتی وارد این دانشگاه شدم، خیلی جذبم کرد. محیط زیبا و شکیلی دارد و علاوه بر فضای سبز و درختانش، معماری اروپایی مرسوم را ندارد، بلکه مثل بعضـی از اماکن تاریخی، قدری تلاش شده است که رنگ و بوی تاریخ، سنّت‌های مورد احترام و ارزش بشر را هم به خودش بگیرد. وارد اتاقی شدیم که بالایش نوشته بود سرپرست آمار، اتاق کناری هم رئیس منابع انسانی و اتاق روبرویی هم مدیریّت جذب دانشجو . روبروی مردی حدوداً هفتادساله با ریش کاملاً سفید، کلاه مخصوص یهودیان با عینکی بسیار کوچک و قیافه¬ای خندان نشستیم. ما را حسابی تحویل گرفت و خودش از ما پذیرایی کرد. بعد هم در فاصله یک متری ما، یک صندلی گذاشت و نشست. بعد شروع کرد و با زبان انگلیسـی به من گفت: «شما باید خانم سمن از افغانستان باشین! تعریف شما رو خیلی شنیدم و از توانمندی¬های شما کاملاً آگاهم. حتّی رزومه تحصیلی شما در دانشگاه¬های اروپا رو هم دیدم. رشته تخصّصـی شما زبان هست و بسیار علاقمند به زبان فارسی. یا بهتره بگم قندشیرین و شکر¬شکن پارسی! درسته؟» خیلی محترمانه لبخندی زدم و تأیید کردم. خیلی حرف زدیم؛ شاید نیم ساعت با هم گپ زدیم و خندیدیم و چیز یاد گرفتم! تا اینکه گفت: «نمی¬دونم چه مشکلاتی برای شما پیش اومده؛ ینی تا حدودی می¬دونم، امّا تا وقتی جای شما نباشم، نمی¬تونم درک کنم که چقدر زجرآور و ناراحت‌کننده بوده. ما می¬خوایم این اشتباه و خطای دوستان رو جبران کنیم.» با کمی تعجّب گفتم: «جسارتاً از کدوم خطا و اشتباه صحبت می¬کنین؟!» گفت: «از رنج¬هایی که تو اون جزیره متحمّل شدین و وقایع قبلش و بعدش و خلاصه اون مسائل!» گفتم: «آهان، بعله! می¬فرمودین!» گفت: «به ما اجازه جبران بدین. ماهدخت به ما گفت که شما از جنس اون خرابکارها نیستین و شما رو به‌خاطر یه سوءتفاهم به اون شرایط دچار کردن. بگذریم. نمی¬خوام از اشتباهات دوستان بگم. فقط باید خدمت شما عرض کنم که ما آماده جبران هستیم. خودتون بگین! برای جبران لطماتی که از نظر روحی و جسمی دیدین و یا هر لطمه دیگری که دیدین، پیشنهاد خاصّی دارین؟ هر چی که باشه من می¬پذیرم و در حدّ توانم انجام خواهم داد!» لحن و کلام و متانتی که داشت، اجازه نمی¬داد فکر کنم دارد خودش را لوس می¬کند و یا قصد بازارگرمی دارد. شوکّه شدم. فکر نمی¬کردم این چیزها مطرح بشود. قبلاً فکر می¬کردم می¬رویم اروپا گردی و مثلاً خودمان را گم‌و‌گور می‌کنیم که ردّی از ما نداشته باشند، چند ماه دیگر هم به خانه برمی¬گردم و...! پیرمرد ادامه داد: «من هیچ عجله¬ای برای شنیدن جواب و پیشنهاد شما ندارم. چرا که شما ذی¬حق هستین و تصمیم با شماست! حتّی اگه دوست داشته باشین که فکر کنین، به خرج من تو همین شهر تا هر زمانی که دلتون می‌خواد بمونین و فکر کنین. با خیال راحت فکر کنین و جوابتون رو بدین!» یک نگاه به پیرمرد کردم، یک نگاه به سقف، یک نگاه به زمین، یک نگاه به ماهدخت، یک نگاه به گذشته¬ام، یک نگاه به خانواده¬ام، یک نگاه به جوانی و موقعیّت پیشرفتم! با خودم گفتم: «مگه هر که اسرائیل موند و درس خوند و تو بهترین دانشگاه اروپا فرصت مطالعاتی گرفت، آدم بدیه؟ مگه حتماً جاسوس، پست و کثیف می-شه؟ خب نه! پس من چه از این ماهدخت ورپریده کم‌تر دارم که باید به افغانستان برگردم و تو استرس و تهدید دشمن زندگی کنم و مدام خبر بد و خبر کشته شدن دوستان و داداشام و... رو بشنوم؟!» با خودم گفتم: «چند ماه می¬مونم هر چه بادا باد! نهایتش اینه که یا فرار می¬کنم یا می¬مونم و یا می¬میرم. من که دو سه بار تا حدّ مرگ رفتم و برگشتم، این دفعه هم روش! امّا بذار بمونم و یه چیزی یاد بگیرم و بفهمم دنیا چه خبره! چه خبره مدام جهان سوّم، مدام استرس، مدام شرایط بحران، مدام ترور و تروریسم! ولم کن! بذار برای خودم تصمیم بگیرم.» قبلش هم ماهدخت خیلی با من حرف زده بود و از شرایط قبلی زندگی¬ام در کشورم ناامیدم کرده بود. به علاوه اینکه من همه ‌چیزهایی که برایشان تلاش می¬کردم و حفظشان برایم مهم بود را از دست داده بودم؛ از جمله خانواده¬ام، محلّه قدیمی، داداشم، موقعیّت کاری، بابای مهربانم و... حالا برگردم چه بگویم؟ بگویم سلام؟! بگویم سمن هستم؟! بگویم پیدا شدم؟! بگویم ببخشید چند وقت گم‌و‌گور شـدم؟! بگویم کجا بودم؟! چـطوری بـگویم بیایید با مـن طـبیعی باشـید؟! این هم در محلّه قدیمی، سنّتی و جهان سوّمیِ ما که... در همین فکرها بودم که با صدای آن پیرمرد رشته افکارم پاره شد. «سمن! خانم سمن! اینجایین؟!» گفتم: «بله، بله، بفرمایید!» گفت: «دخترم! پیشنهادت چیه؟ اصلاً پیشنهادی داری؟!» خیلی با صلابت، امّا آرام، یک نفس عمیق کشیدم و گفتم: «نه!»
و این نه گفتن، سرشار از احساس بود. مملوّ از آغاز زندگی کاملاً جدید و مدرن و باز شدن دروازه دنیا به زندگی من! وقتی گفتم «نه!»، آن پیرمرد گفت: «مشکلی نیست! پس اجازه بدین من یکی دو تا پیشنهاد مطرح کنم.» گفتم: «بفرمایید.» گفت: «با توجّه به روحیه علمی شما و با عنایت به علاقه شدید شما به زبان فارسی و همچنین توجّه شما به «وضعیّت زنان منطقه» به نظرم می¬رسه شما یا یه فرصت مطالعاتی حدّاقل یه ساله در رشته تحصیلیتون در دانشکده زبان دانشگاه ما مهمونمون باشین؛ یا اینکه حتّی می¬تونین در رشته «مطالعات زنان خاورمیانه» و در «دفتر هماهنگی و مطالعات مباحث زنان افغانستان» و یا «دفتر هماهنگی و مطالعات مباحث زنان ایران» مشغول بشین و از دوره¬های فوق تخصّصـی این دفاتر مشترک استفاده کنین. ضمناً خرج تحصیل، آسایش، خوابگاه و هر چیز دیگری هم که مورد نیازتون باشه، به عهده ماست. حتّی اگه خوابگاه مرکزی ما تو تل¬آویو هم بخواین می¬شه یه کاریش کرد. شما فقط به راحتی تحصیل کنین و روزهای بد گذشته رو فراموش کنین.» من که زیادی ذوق¬زده شده بودم، ناخودآگاه گفتم: «هر چیزی؟!» آن پیرمرد که خیلی حواسش بود و متوجّه بهت¬زدگی من شد، با لبخند گفت: «آره، هر چیزی! حتّی یه همخونه مرد از هر کشور، رنگ و نژادی که بخواین و یا حتّی در صورت نیازِ شما به یه فرزند و یا اینکه نگهداری از یه حیوان و هر چیز دیگه¬ای که مورد نیاز شما باشه!» همخانه مرد؟! سرپرستی از یک بچّه؟! حیوان خانگی؟! تلاش می‌کردم نشان ندهم که الان گیج و مبهوتم و نمی‌دانم چه بگویم! فقط گفتم: «تشکّر!» آن پیرمرد نگاهی به ماهدخت کرد و گفت: «تو چطوری دخترم؟!» ماهدخت گفت: «تشکّر! با وجود سمن، سخاوت همیشگی شما و لطف دانشگاه از این بهتر نمی¬شم! مخصوصاً وقتی در کنار سمن هستم.» پیرمرد لبخندی زد، سری تکان داد و حرفی زد که متوجّه منظورش و نگاهش نشدم. به ماهدخت گفت: «این خیلی خوبه که یکی رو دوست داشته باشیم. به شرطی که نه نقطه ضعفش بشیم و نه نقطه ضعفمون بشه؛ می¬فهمی که؟!» ماهدخت هم سری تکان داد، لبخندی زد و گفت: «دقیقاً! متوجّهم، چشم!» بعد کمی میوه و یک نوشیدنی بسیار خنک سبز رنگ خوردیم؛ نمی¬دانم چه بود، امّا این‌قدر احساس و طعم خوبی داشت که یک بار دیگر هم خوردم و از آن حسابی لذّت بردم! خداحافظی کردیم و از آن اتاق بیرون رفتیم. به اتاق مدیریّت جذب دانشجو رفتیم. آقایی آن‌جا بود و گفت: «تو سیستم، جذب خودکار انجام می¬شه. تا پایان ساعت اداری امروز به دانشکده یا مؤسّسه مورد نظرتون مراجعه کنین.» نه کاغذی، نه پرونده¬ای، نه از این طبقه به آن طبقه رفتنی، نه بداخلاقی، نه صف و انتظار تمام شدن صف و رسیدن نوبت ما و... هیچ‌چیز! فقط گفت دانشکده یا مؤسّسه را انتخاب کن تا جذبت سیستمی بشود. رفتیم و چند دقیقه در محوّطه نشـستیم. کمـی تمـرکز مـی¬خـواستم. خیلی همه‌چیز اُکی و عالی داشت پیش می¬رفت. احساس می¬کردم تازه دارم متولّد می¬شوم. ماهدخت رو به من کرد و گفت: «اینجا باید تصمیم بگیریم! نظرت چیه؟ به رشته خودت ادامه می¬دی یا مطالعات زنان و این حرفا رو دنبال می‌کنی؟» گفتم: «نمی¬دونم ماهدخت! دوتاش وسوسه کننده هست. آرزوی دوتاش رو داشتم. اون پیرمرد حتّی از آرزوی تو دلمم خبر داشت! نظر تو چیه؟» گفت: «میل خودت! امّا اگه می¬خوای پیشرفت کنی و از حمایت مادام¬العمر سازمان¬های بین المللی و حقوق بشری برخوردار بشی، به نظرم هیچ رشته¬ای به پای رشته «حقوق زنان» و یا رشته «مطالعات زنان» این دانشگاه نمی¬رسه. اصلاً بذار این‌جوری بگم: هر زنی که موفّق شده از این دو تا رشته تو اروپا مدرک و تحصیلات بگیره، نونش تو روغن شده و مدام پلّه¬های ترقّی، جوایز جهانی، سفرهای علمی و تورهای میان مدّت اروپایی، آمریکایی و... خلاصه عشق و حال!» گفتم: «این خیلی عالیه! امّا در کشور من جای این فعّالیّت¬ها نیست؛ ینی خیلی هنوز عقبیم و با معیارهای جهانی فاصله داریم. بازار کار تو کشور خودم ندارما...» ماهدخت لبخندی زد و گفت: «دقیقاً! به‌خاطر همین یا اروپا می¬مونی و کار تحقیقاتیت رو دنبال می¬کنی یا به کشورت برمی¬گردی و دفتر نمایندگی حقوق زنان سازمان ملل در کشورت بهت می¬دن و حتّی ارزش، اعتبار و کلاست از رئیس جمهور و رجال سیاسی هم بیش‌تر می¬شه! چطوره؟» گفتم: «والّا چی بگم! راستشو بخوای خیلی علاقه دارم. دوس دارم برای زنان کشورم یه کاری بکنم، مخصوصاً اینکه وضعیّت مظلومیّت زنان کشور من خیلی از چشم دنیا مخفی مونده. دوس دارم یه کاری کنم!» ماهدخت تا این را از من شنید، بلند شد و گفت: «پاشو، درسته! همینه، تشخیصت حرف نداره! از خدام بود همینو ازت بشنوم. پاشو بریم که خیلی کار داریم، کارای ثبت نام، اطّلاع از برنامه¬ها، گرفتن خوابگاه و کلّی کار دیگه. پاشو!» رمان ادامه دارد... @Mohamadrezahadadpour ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ به کانال کمیل بپیوندید @chanel_komeil
اینم قسمت جدید رمان امنیتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا